بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب بر باد رفته | صفحه ۶ | طاقچه
۴٫۳
(۴۶۰)
هیچ راهی برای مقابله با پستی و بلندی‌های زندگی نیست.
shabnam kazemfar
زندگی الن چندان راحت نبود، اما با خوشحالی سپری می‌شد و انتظار هم نداشت که زندگی راحتی داشته باشد و اگر زندگی زنی به خوشی نمی‌گذشت، این به خاطر سرنوشتی بود که یک زن داشت و الن پذیرفته بود که دنیا از آن مرد است. مردی که مال و منالی داشت و زن بر آن مدیریت می‌کرد، مردی که برای اداره زندگی قدردان همسرش بود و زنی که هوش همسرش را تحسین می‌کرد. مردی که اگر چوبی به انگشتش فرو می‌رفت همچون جانور نر نعره می‌کشید و زنی که از درد زایمان دستمالی در دهانش می‌فشرد و صدایش را در دهان خفه می‌کرد مبادا مردش آزرده شود. مردها اغلب خشن و مست و زن‌ها به این فراموش شدن‌ها بی‌اعتنا بودند و این میخواره‌ها را بدون این‌كه لب از لب باز کنند به رختخواب می‌بردند.
Ala
چه بسیارصندلی‌هایی که خالی می‌ماندند و چه بسیار کودکانی که چهره پدرهای خود را نمی‌دیدند و بی‌نام و نشان و تنها در نهرهای ویرجینیا و کوه‌های تنسی در گور می‌خفتند، آیا وطن چنین بهای سنگینی داشت؟
Rahaaaaa
کسی گفته بود: در ازدواج شباهت، اصل مهمی است در غیر این صورت با خوشبختی همراه نخواهد بود. کی این جمله را گفته بود؟ اسکارلت فکر می‌کرد این جمله را میلیون‌ها بار شنیده است اما هنوز هم مفهومش را درک نمی‌کرد.
Rahaaaaa
خانم بئاتریس از پرچین پایین آمد و گفت: "به خدا حالا که عزیزام رفتن، نمی‌دونم چی کار کنم."
Moby
تجربه اسکارلت نشان می‌داد که دروغگو با شور بیشتری از راستگویی، ترسو از شجاعتش، بی‌تربیت از ادبش و آدم پست از شرافت خود دفاع می‌کند
mounes .h
اون چیزی که بیشتر مردم نمی‌فهمن اینه که از ویرانه‌های یه تمدن به اندازه آباد کردنش می‌شه پول زیادی به دست آورد.
sarah_khani
اسکارلت هیچ کدام از این دو مردی که دوست‌شان داشت را درک نمی‌کرد و هر دو را از دست داد. حالا، او با فهمی اندک دریافت اگر اشلی را تا به حال شناخته بود هرگز عاشقش نمی‌شد و اگر رت را می‌شناخت هرگز از دستش نمی‌داد. اسکارلت با درماندگی متحیر شد که تا به حال هیچ‌كس را در دنیا واقعاً نشناخته و درک نکرده بود.
آرزو
‌"اسکارلت، من آدمی نیستم که بخوام گذشته‌ی شکسته شده رو به هم بچسبونم و بعدش خودمو راضی کنم که هیچ اتفاقی نیفتاده و همه چیز مثل قبله. چیزی که شکست برای همیشه شکسته... و من ترجیح می‌دم همونطوری اونا رو به یاد بیارم و تا موقعی که زنده هستم شکسته‌های زندگیمو ببینم.
faezeh
الن پذیرفته بود که دنیا از آن مرد است. مردی که مال و منالی داشت و زن بر آن مدیریت می‌کرد، مردی که برای اداره زندگی قدردان همسرش بود و زنی که هوش همسرش را تحسین می‌کرد. مردی که اگر چوبی به انگشتش فرو می‌رفت همچون جانور نر نعره می‌کشید و زنی که از درد زایمان دستمالی در دهانش می‌فشرد و صدایش را در دهان خفه می‌کرد مبادا مردش آزرده شود.
آرزو
این‌طوری که من فهمیدم تو واقعاً از ازدواجت با فرانک، از این‌كه اذیتش کردی و سهواً باعث مرگش شدی متأسف نیستی. تو از این نگرانی چون می‌ترسی بری جهنم. درست نمی‌گم؟" ‌"خب، كمی ‌پیچیده به نظر می‌رسه." ‌"اصول اخلاقی تو خیلی درهم و برهم شده. وضعیت تو مثل دزدی می‌مونه که در حال ارتکاب جرم دستگیر شده، ولی اون برای این‌كه سرقت کرده متأسف نیست و خیلی متأسفه که به زندون می‌افته." ‌"یه دزد..." ‌"آه این‌قدر به کلمه‌ها نچسب! منظورم اینه که اگه این فکر احمقانه رو نداشتی که توی آتیش جهنم می‌سوزی، فکر می‌کردی چه خوب شد که از شر فرانک خلاص شدی."
vahid
خیلی سخته برای این‌كه بخوای قایقت رو نجات بدی بارت رو توی دریا بریزی، چون اگه بعد بتونی اون چیزایی که از دستت رفته رو جبران کنی معمولاً ضرر می‌کنی. تردید دارم که بتونی صبر کنی تا شرافت، پرهیزگاری و مهربونی که زمانی دورشون انداختی رو دوباره به دست بیاری، اون وقت می‌بینی که با گذشت زمان اونا تغییر کردن، لطمه دیدن و به ثروت و چیزای دیگه تبدیل شدن..."
vahid
اون‌قدر می‌ترسیدم که قایقم غرق بشه که مجبور شدم اون چیزایی که خیلی مهم نبودن رو از دست بدم." رت با لحنی ملایم گفت: "افتخار، شرافت، درستکاری، پرهیزگاری و مهربانی. حق با توئه اسکارلت. وقتی یه قایق داره غرق می‌شه این چیزا مهم نیستن، اما یه نگاهی به خودت و دوستات بنداز. اونا هم یا بار قایقشون رو به سلامت به ساحل می‌رسوننن یا غرق می‌شن."
vahid
ما آدمای مغرور و لجوجی نیستیم. ما آدمای نیرومند و منعطفی هستیم و وقتی که سختی‌های زندگی به سراغمون می‌آد می‌دونیم که باید خم بشیم، نشکنیم و شکوه نکنیم، کار می‌کنیم، لبخند می‌زنیم و صبورانه منتظر فرصت می‌مونیم
philodendron
تو وقتی هیچ چاره‌ای نداری اعتراض نمی‌کنی، حتی اگه اون چیزها برخلاف میلت باشن. تو مثل یه شکارچی کارکشته به موقع تصمیم می‌گیری.
philodendron
احتمالاً بچه‌های تو آدمایی آروم و مهربون می‌شن، درست مثل بچه‌های همه آدمای سرسخت که معمولاً این‌طوری می‌شن و بدتر از همه اینه که تو هم مثل خیلی از مادرای دیگه سعی می‌کنی اون سختی‌هایی رو که کشیدی ازشون پنهون کنی و همه‌ی این‌ها اشتباهه. سختی و رنج یا آدما رو می‌سازه یا اونا رو نابود می‌کنه. بنابراین تو مجبوری منتظر بمونی تا مورد تأیید نوه‌هات قرار بگیری."
philodendron
تو توی کارت تا حدی موفق شدی و قبلاً هم بهت گفتم که این یه گناه نابخشودنی توی هر جامعه‌ایه. اگه بخوای متفاوت باشی مورد لعن بقیه قرار می‌گیری!
philodendron
از این‌كه متوجه شد زنی می‌تواند این‌قدر باهوش باشد كمی ‌احساس سرخوردگی می‌کرد.
philodendron
در واقع او گمان می‌کرد که ذهن اسکارلت بهتر از او کار می‌کند و دانستن این موضوع ناراحتش می‌کرد.
philodendron
دوران جنگ، افسری شجاع و لایق بود که دوبار به شدت مجروح شد، نبرد چهار ساله همه شجاعتش را گرفته بود و در برابر سختی‌های زندگی او همچون کودکی بهت‌زده به نظر می‌رسید. این روزها وقتی هاگ به دنبال هیزم می‌رفت،
زینب دهقانی

حجم

۱٫۳ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۱۰۴ صفحه

حجم

۱٫۳ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۱۰۴ صفحه

قیمت:
۵۰,۰۰۰
۲۵,۰۰۰
۵۰%
تومان