بریدههایی از کتاب بر باد رفته
۴٫۳
(۴۵۹)
شاید آنها نیز با سختیهایی که او تحملشان میکرد مواجهاند، کسانی که عشقشان را از دست داده، همسرانشان معلول، کودکانشان گرسنه، جریبها زمینشان نابود و خانهای که به آن عشق میورزیدند، پناهگاه بیگانگان شده بود. البته که آنها هم رنج میکشیدند! اسکارلت میدانست که شرایط زندگی این مردم هم مانند خود اوست. آنها نیز مثل خود او زیان دیدهاند، فقر آنها مانند فقر خود اوست، مشکلاتشان مانند مشکلات خودش است. با وجود همه اینها، هنوز هم آنها رفتار متفاوتی دارند. چهرههایی که اسکارلت اکنون در اتاق میدید، چهرههای واقعی نبودند، بلکه نقابهایی بودند بسیار عالی که هرگز نمیافتادند.
اگر آنها هم مانند خود او از شرایط بیرحمانه بسیار رنج میبرند، پس چگونه میتوانند اینقدر شاد به نظر برسند و خوشحال و بیخیال باشند؟ آیا برای شاد بودنشان تلاش میکنند؟ درک آنها فراتر از قوه تعقل اسکارلت بود و همین امر خشمی مبهم در او برانگیخت. او نمیتوانست مانند آنها باشد. او نمیتوانست در برابر ویرانگی دنیا بیخیال باشد. او همچون روباهی در دام افتاده، قلبش تند میزد و به دنبال سوراخی میگشت تا قبل از اینكه سگ شکاری او را بگیرد در آن پنهان شود.
زینب دهقانی
شاید آنها نیز با سختیهایی که او تحملشان میکرد مواجهاند، کسانی که عشقشان را از دست داده، همسرانشان معلول، کودکانشان گرسنه، جریبها زمینشان نابود و خانهای که به آن عشق میورزیدند، پناهگاه بیگانگان شده بود. البته که آنها هم رنج میکشیدند! اسکارلت میدانست که شرایط زندگی این مردم هم مانند خود اوست. آنها نیز مثل خود او زیان دیدهاند، فقر آنها مانند فقر خود اوست، مشکلاتشان مانند مشکلات خودش است. با وجود همه اینها، هنوز هم آنها رفتار متفاوتی دارند. چهرههایی که اسکارلت اکنون در اتاق میدید، چهرههای واقعی نبودند، بلکه نقابهایی بودند بسیار عالی که هرگز نمیافتادند.
اگر آنها هم مانند خود او از شرایط بیرحمانه بسیار رنج میبرند، پس چگونه میتوانند اینقدر شاد به نظر برسند و خوشحال و بیخیال باشند؟ آیا برای شاد بودنشان تلاش میکنند؟ درک آنها فراتر از قوه تعقل اسکارلت بود و همین امر خشمی مبهم در او برانگیخت. او نمیتوانست مانند آنها باشد. او نمیتوانست در برابر ویرانگی دنیا بیخیال باشد. او همچون روباهی در دام افتاده، قلبش تند میزد و به دنبال سوراخی میگشت تا قبل از اینكه سگ شکاری او را بگیرد در آن پنهان شود.
زینب دهقانی
شاید آنها نیز با سختیهایی که او تحملشان میکرد مواجهاند، کسانی که عشقشان را از دست داده، همسرانشان معلول، کودکانشان گرسنه، جریبها زمینشان نابود و خانهای که به آن عشق میورزیدند، پناهگاه بیگانگان شده بود. البته که آنها هم رنج میکشیدند! اسکارلت میدانست که شرایط زندگی این مردم هم مانند خود اوست. آنها نیز مثل خود او زیان دیدهاند، فقر آنها مانند فقر خود اوست، مشکلاتشان مانند مشکلات خودش است. با وجود همه اینها، هنوز هم آنها رفتار متفاوتی دارند. چهرههایی که اسکارلت اکنون در اتاق میدید، چهرههای واقعی نبودند، بلکه نقابهایی بودند بسیار عالی که هرگز نمیافتادند.
اگر آنها هم مانند خود او از شرایط بیرحمانه بسیار رنج میبرند، پس چگونه میتوانند اینقدر شاد به نظر برسند و خوشحال و بیخیال باشند؟ آیا برای شاد بودنشان تلاش میکنند؟ درک آنها فراتر از قوه تعقل اسکارلت بود و همین امر خشمی مبهم در او برانگیخت. او نمیتوانست مانند آنها باشد. او نمیتوانست در برابر ویرانگی دنیا بیخیال باشد. او همچون روباهی در دام افتاده، قلبش تند میزد و به دنبال سوراخی میگشت تا قبل از اینكه سگ شکاری او را بگیرد در آن پنهان شود.
زینب دهقانی
همهی جنوب معلوم شد که جنگ هیچوقت تمام نمیشود. جنگی تلخ که بیرحمانهترین انتقامها را شروع کرد و اشلی تا ابد اسیر جملههایی میماند که سختتر از هر زندانی است.
زینب دهقانی
برای جنگ فقط یه دلیل وجود داره و اون هم پوله. در واقع همه جنگها بر سر پوله اما آدمای كمی اینو میفهمن. چون گوشهاشون پر از صدای طبل، شیپور و حرفای قشنگ سخنرانهاییه که توی خونه موندن و گاهی فریاد میزنن: آرامگاه مسیح رو از دست کافرین نجات بدین! و گاهی هم میگن: مرگ بر مذهب کاتولیک! و گاهی: آزادی! و گاهی هم: پنبه، بردهداری و حقوق ایالتی!
Hamid_R_khani
"همه جنگها و کسایی که میجنگن، مقدساند و اگه مردمی كه جنگها رو شروع میکنن اون رو مقدس ندونن، کی اونقدر احمقه که به این جنگها بره؟
Hamid_R_khani
به من یه اسب خوب و قبراق برای سوارکاری، یه نوشیدنی اعلی، یه دختر متین برای ابراز عشق و یه دختر هرزه هم برای تفریح بده، اون وقت هر کی میتونه اروپای خودشو داشته باشه...
Hamid_R_khani
خدا خواسته که زنها موجوداتی ترسو باشن و خیلی غیرعادیه که زنی شجاع باشه و از چیزی نترسه... اسکارلت، همیشه كمی ترس رو توی وجودت... و كمی عشق رو توی قلبت نگه دار..."
raha
هیچ زنی تا حالا نتونسته شوهرشو حتی یه ذره هم عوض کنه، اینو فراموش نکن
raha
"اگه اراده خدا بخواد که اشلی رو ازم بگیره، فکر میکنم که بتونم تحمل کنم، گرچه اگه اون بمیره من هم میمیرم اما خدا صبر و قدرت تحملشو بهم میده، اما نمیتونم تحمل کنم که اون بمیره و من... من یه بچه ازش نداشته باشم تا بهم تسلی بده. آه اسکارلت، تو چقدر خوشبختی! گرچه تو چارلی رو از دست دادی اما از اون بچه داری و اگه اشلی بمیره من هیچی ندارم. اسکارلت، منو ببخش اما بعضی وقتها بهت حسودی میکنم..."
محمدحسن
به اندازه کافی پول جمع کردم، پولامو به طلا تبدیل و توی بانک انگلیس گذاشتمشون چون این اسکناسهای کاغذی دیگه ارزشی برام ندارن."
محمدحسن
حجم
۱٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۱۰۴ صفحه
حجم
۱٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۱۰۴ صفحه
قیمت:
۵۰,۰۰۰
۲۵,۰۰۰۵۰%
تومان