بریدههایی از کتاب از دولت حافظ (تفسیر جامع دوازده غزل حافظ)
۴٫۲
(۱۳)
مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد
نقش هر پرده که زد راه به جایی دارد
عالم از نالهی عشاق مبادا خالی
که خوش آهنگ و فرحبخش صدایی دارد
عبدالوهاب
به مِی سجّاده رنگین کردن، به معنای مرتکبِ گناه شدن است و از لحاظ عرفانی رمزی از تواترِ فیوضات حق است. در حدیث قدسی است که «اگر بندگانِ من گناه نمیکردند، مخلوقات دیگری میآفریدم تا آنها گناه کنند.» زیرا خداوند صفاتی دارد که تجلی آنها در بروز گناه توسط انسان تحقق مییابد. خطای آدمی باعث میشود تا بخشش و ستّارالعیوب بودنِ خداوند متجلّی گردد.
m.r.zare
اگر مسایل ظاهری دینش برای او حّب، تزویر، جاه، مقام و شهرت بیاورد، برای کسبِ اخلاص درون آن را ترک میکند تا رابطهای مستور بین او و خداوند حفظ گردد.
Pariya
همهی مخلوقات خداوند دارای ارزش خاص به خود هستند و هیچ چیز فی ذاته زشت و یا شر نیست بلکه نگاه ماست که آنها را اینگونه میبیند.
Pariya
دیندار است امّا در دینداری خود آزاداندیش است و به خود اجازهی امر به معروف و نهی از منکر به رفتار دیگران نمیدهد.
Pariya
رند، برای بهشت و باغ فردوس عمل صالح را انجام نمیدهد، بلکه فقط برای عشق به خداوند عمل میکند. مفهوم رند در دیوان حافظ معانی گستردهتری دارد. او تمام قواعدِ مقبولِ جامعه را نقد و آداب مورد احترام مردم را به تمسخر میگیرد، از اینرو خود را یک شخصیت لاابالی معرفی میکند.
Pariya
رندِ حافظ، همان متّقینِ در قرآن است. متّقی و رند، مصلحتاندیش نیست و عبادتش را برای گرفتنِ مطامع از خداوند انجام نمیدهد.
Pariya
«رند» یک واژهی کلیدی است که حافظ آن را بسیار بهکاربرده و خود را رند قلمداد میکند؛ نه صوفی و نه عابد و زاهد و نه کسی که در جامعه هویت مشخص و قابل احترامی دارد. او به رند بودنِ خود بسیار میبالد. در واقع دو شخصیت به قوانین و آداب اجتماعی پشت پا میزنند: جاهلِ بیمعرفت و رندِ بامعرفت.
رند، فردی هوشیار و در اسرارِ عالم هستی بسیار تیزبین و دقیق است. کسی است که در باطن، پاکتر، سالمتر، دقیقتر و پرهیزگارتر از صورت ظاهرش است و چنانچه تظاهر به عمل یا حالتی در او ظاهر شود، خود را ملامت میکند.
Pariya
جاذبههایی که برای انسان جز گرفتاری چیزِ دیگری ندارد از دو چیز نشأت میگیرد: یکی مال و دیگری هوای نفس. این دو چیز متعلقات دنیوی هستند که مهالک بسیاری به همراه دارد. گذشتن از این دو، زلالی معرفت، صدق و یقین را برای سالک به ارمغان میآورد.
Pariya
انسان هر لحظه در معرض فریبِ شیطان است و هر قدر در ایمان خویش جلوتر برود خطر، بزرگتر میشود. حافظ این حالت را به کسی تشبیه میکند که در شب تاریک در کشتی نشسته، بیم موجِ گرداب او را تهدید میکند و میبیند سبکباران به راحتی در ساحل نشسته و شادند.
Pariya
عالم، عالم عشق است و پیر، پیر عشق و معرفت و از هر قید و بندی آزاد. و جز خوبی و زیبایی هیچ چیز دیگر نمیبیند و از هیچ چیز نمیرنجد.
Pariya
او بهترین راه زندگی را در عشق و محبت، بی اعتنایی به نظر مردم و آسانگیری و رازپوشی میداند. و به هر چیز حتی به دشمنان خود با نظر عطوفت و مهربانی مینگرد.
Pariya
در زمان حافظ دو دسته از دینداران وجود داشتند: (۱) متشرّعان، خصوصاً امیر مبارزالدّین که در خیابانها شلاق بدست میگرفت و امر به معروف و نهی از منکر میکرد، نماز جماعت را به زور اجرا میکرد و...؛ (۲) متصوّفه که در خانقاه بودند و از دربار پول میگرفتند و به دنبال سالوس و ریا رفتارهای تظاهرگونهی درویشی انجام میدادند.
Pariya
مِی بر سه نوع است:
۱. مِی انگوری: با خوردن این شراب ذهن و سلّولهای مغز انسان دچار تخدیر و سکر میشود. مِی انگوری، عقلکش است و جسم را به خلسه میبرد.
۲. مِی عرفانی: غلبهی حضرت حق در وجود وقلب آدمی است؛ جذبه و شوقی است که در وجود آدمی دمیده میشود و خداوند این مِی را در وجود او میریزد؛ بنابراین در اینجا خداوند ساقی است. مِی عرفانی، معرفتزاست و اشراقِ آدمی را بالا میبرد.
۳. مِی ادبی: می کنایی است که به صورت کلّی طبیعی ارائه میشود و آن را به صورت عقلی تفسیر میکنیم از اینرو دربارهی آن، تشبیه، کنایه و استعاره میآوریم؛ امّا جایی در قلب ندارد. مِی ادبی، عقلزاست امّا معرفتزا نیست.
Pariya
پس اگر میخواهی خدا را ببینی، در خودت بنگر زیرا تو آیینهی عالم هستی و عالم نیز آیینهی خداست.
باران
اگر با این ترکانِ پارسیگو، یعنی کسانی که سخن درست میگویند و سخنشان از دل برمیآید، همنشین و مصاحب شوی، این مصاحبت عمر تو را زیاد میکند. زیرا از مشکلات زندگی منفک میگردی و آنگاه خوشی و لذّت به تو روی میآورد و غم ایّام را به فراموشی میسپاری.
باران
چرا که عاشق برای اثبات وجود خودش نیازمند معشوق است.
باران
عشق جرقهای است معرفتزا و درمانکنندهی غفلت و برهم زنندهی آرامش دروغینی که در این جهان فانی بر خلایق مستولی است.
باران
دل، یعنی جایگاه معرفت حضرت حق است.
باران
اگر آن تُرک شیرازی بدست آرَد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
بده ساقی می باقی که در جنت نخواهی یافت
کنار آب رکناباد و گلگشت مصلا را
فغان کین لولیان شوخ شیرینکار شهرآشوب
چنان بردند صبر از دل که ترکان خوان یغما را
ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است
به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را
setayesh sarkohki
حجم
۴۳۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۶۴۸ صفحه
حجم
۴۳۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۶۴۸ صفحه
قیمت:
۵۰,۰۰۰
تومان