بریدههایی از کتاب از دولت حافظ (تفسیر جامع دوازده غزل حافظ)
۴٫۲
(۱۳)
به قول فروغی بسطامی:
کِی رفتهای ز دل که تمنّا کنم تو را؟
کی بودهای نهفته که پیدا کنم تو را؟
غیبت نکردهای که شوم طالب حضور
پنهان نگشتهای که هویدا کنم تو را
با صد هزار جلوه برون آمدی که من
با صد هزار دیده تماشا کنم تو را
|ݐ.الف
به قول فروغی بسطامی:
کِی رفتهای ز دل که تمنّا کنم تو را؟
کی بودهای نهفته که پیدا کنم تو را؟
غیبت نکردهای که شوم طالب حضور
پنهان نگشتهای که هویدا کنم تو را
با صد هزار جلوه برون آمدی که من
با صد هزار دیده تماشا کنم تو را
|ݐ.الف
با دلآرامی مرا خاطر خوشست
کز دلم یکباره بُرد آرام را
|ݐ.الف
خیام میگوید:
اسرار ازل را نَه تو دانی و نَه من
این کشف معما نَه تو خوانی و نَه من
هست از پس پرده گفتگوی من و تو
چون پرده برافتد نَه تو مانی و نَه من
|ݐ.الف
بادهای که عاشق از ساقی طلب میکند، برای فراموشی نیست بلکه برای آن است که وجود خودش به بیرنگی سیر کند
|ݐ.الف
در حدیثی قدسی آمده که «مَن طَلَبنی، وَجدَنی وَ مَنْ وَجدَنی عَشقَنی وَ مَن عَشَقَنی عَشَقتَهُ وَ مَن عَشَقتَهُ قَتَلتَهُ وَ مَن قَتَلتَهُ فَاَنا دِیَهی»؛ کسی که مرا طلب کند به دنبال من میگردد، و کسی که مرا جستجو کند عاشق من میشود و کسی که عاشقِ من شود من عاشقِ او میشوم و کسی که من عاشقش باشم او را میکشم و کسی را که بکشم خودم، دیهاش را میدهم و دیهاش خودم هستم.
|ݐ.الف
خداوند برای اینکه در عمل به ما بفهماند که چقدر عاشق هستیم بر جانِ ما بلا میاندازد تا عاشقِ واقعی را از میان مدعیانِ عشق برگزیند. ابلیس عاشقِ خدا بود و به همین دلیل نسبت به انسان حسد ورزید و تمام تلاش خود را به کار برد تا رقیب به مقصد نرسد و تا آخرین لحظه میخواهد ما را فریب دهد و به اغوا کشد تا در عشق، خود را مستحقق تقرّب معرفی کند.
0_0
در حقیقت، عشق وصل نیست بلکه سوختن است! از همین جا میتوان دانست بادهای که عاشق از ساقی طلب میکند، برای فراموشی نیست بلکه برای آن است که وجود خودش به بیرنگی سیر کند. یعنی در همان حالی که معرفتش نسبت به معشوق بیشتر میشود، تضادها و تکثرات وجودی اش به وحدت تبدیل میگردند.
0_0
امام باقر(ع) میفرماید: «میخواهی مرتبهی دینِ یک مؤمن را اندازه بگیری؟ ارزش دینِ مؤمن، به اندازهی بلاهایی است که خداوند به او میدهد.»
0_0
در حدیثی قدسی آمده که «مَن طَلَبنی، وَجدَنی وَ مَنْ وَجدَنی عَشقَنی وَ مَن عَشَقَنی عَشَقتَهُ وَ مَن عَشَقتَهُ قَتَلتَهُ وَ مَن قَتَلتَهُ فَاَنا دِیَهی»؛ کسی که مرا طلب کند به دنبال من میگردد، و کسی که مرا جستجو کند عاشق من میشود و کسی که عاشقِ من شود من عاشقِ او میشوم و کسی که من عاشقش باشم او را میکشم و کسی را که بکشم خودم، دیهاش را میدهم و دیهاش خودم هستم.
0_0
حافظ:
مطرب عشق عجب ساز و نوایی دارد
نقش هر پرده که زد راه به جایی دارد
عالم از نالهی عشاق مبادا خالی
که خوش آهنگ و فرحبخش صدایی دارد
0_0
مولانا در مثنوی:
عاشقی پیداست از زاری دل
نیست بیماری چو بیماریِ دل
علت عاشق ز علتها جداست
عشق، اسطرلابِ اسرار خداست
0_0
اگر در عشقی تنعّم بود و بلا وجود نداشت، باید در صحت آن تردید کرد زیرا عشق، دل را دگرگون میکند. خانهی دلِ عاشق، سوخته و ویران شده است و خداوند در این خانههای سوخته و در این قلبهای شکسته، شراب معرفت میریزد. البته جام دل عاشق باید آنقدر تمیز باشد تا لایق این مظروف گرانبها، که بهایش جان است، قرار بگیرد.
0_0
عاشق نمیداند چه وقت به عشق گرفتار میآید اما معشوق میداند. عشق را خداوند ذرّه ذرّه در جامِ عاشق میریزد و رهایش میکند تا به تکامل برسد، و وقتی ببیند که عاشق، زار و نزار شده، در جامِ او شراب معرفت میریزد.
بنابراین عاشق در آسایش و راحتی نیست. عشق، آتشی است در قلب که عاشق را میسوزاند
0_0
هنگامی که عاشق جام را سر میکشد و مزهی آن را میچشد، دیگر ساقی، یا همان معشوق، برای او شراب نمیریزد و از آن پس این عاشق است که چشمش باز شده و چهرهی زیبای معشوق را دیده و باید به دنبال او حرکت کند. عشق، حاصل یک حرکت است؛ یک حرکت و مهاجرت درونی که ممکن است نمود بیرونی هم داشته باشد. عشق جرقهای است معرفتزا و درمانکنندهی غفلت و برهم زنندهی آرامش دروغینی که در این جهان فانی بر خلایق مستولی است.
0_0
و اما عشق: حکایت آن است که خداوند در جهان در پی عاشقی است تا در جام دل او شراب معرفت خود را بریزد.
0_0
«مَن طَلَبنی، وَجدَنی وَ مَنْ وَجدَنی عَشقَنی وَ مَن عَشَقَنی عَشَقتَهُ وَ مَن عَشَقتَهُ قَتَلتَهُ وَ مَن قَتَلتَهُ فَاَنا دِیَهی»؛ کسی که مرا طلب کند به دنبال من میگردد، و کسی که مرا جستجو کند عاشق من میشود و کسی که عاشقِ من شود من عاشقِ او میشوم و کسی که من عاشقش باشم او را میکشم و کسی را که بکشم خودم، دیهاش را میدهم و دیهاش خودم هستم.
Ali Yeganeh
خداوند برای اینکه در عمل به ما بفهماند که چقدر عاشق هستیم بر جانِ ما بلا میاندازد تا عاشقِ واقعی را از میان مدعیانِ عشق برگزیند. ابلیس عاشقِ خدا بود و به همین دلیل نسبت به انسان حسد ورزید و تمام تلاش خود را به کار برد تا رقیب به مقصد نرسد و تا آخرین لحظه میخواهد ما را فریب دهد و به اغوا کشد تا در عشق، خود را مستحقق تقرّب معرفی کند.
عبدالوهاب
هنگامی که خداوند بندهای را بسیار دوست بدارد، او را به بلاهای عظیم مبتلا میکند و کسی که از این بلاها راضی شود، خدا هم از او راضی است. امّا اگر از اینکه خداوند این بلاها را به او داده ناراضی و شاکی باشد، خدا نیز از او ناراضی میشود. و این دقیقاً ترجمان گفتار پیامبر اسلام (ص) است. اگر کسی بلا را به معنای امتحانِ الهی ببیند، دیگر احساس ناراحتی نمیکند. خداوند اگر به فردی بلا میدهد، استعداد گستردگی ظرفیت را نیز به او میدهد. اما او بهکارنمیگیرد. امام باقر(ع) میفرماید: «میخواهی مرتبهی دینِ یک مؤمن را اندازه بگیری؟ ارزش دینِ مؤمن، به اندازهی بلاهایی است که خداوند به او میدهد.» به همین علّت پیامبران و عرفای بزرگ، بلای الهی را به عشق تعبیر میکنند.
عبدالوهاب
عاشقی پیداست از زاری دل
نیست بیماری چو بیماریِ دل
علت عاشق ز علتها جداست
عشق، اسطرلابِ اسرار خداست
عبدالوهاب
حجم
۴۳۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۶۴۸ صفحه
حجم
۴۳۱٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۶۴۸ صفحه
قیمت:
۵۰,۰۰۰
تومان