بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دعا برای ربوده‌شدگان | صفحه ۶ | طاقچه
تصویر جلد کتاب دعا برای ربوده‌شدگان

بریده‌هایی از کتاب دعا برای ربوده‌شدگان

نویسنده:جنیفر کلمنت
انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۴.۲از ۱۵۷ رأی
۴٫۲
(۱۵۷)
من برای خودم یه قانون طلایی دارم، همیشه بین یه زن و یه مرد حرف زن رو باور می‌کنم.
مرضیه
«این‌جا اگه پول نداشته باشی همهٔ کارها آهسته انجام می‌شه، آهستهٔ آهسته. پول یعنی سرعت.»
مرضیه
دیگر به کلیسا نمی‌رفت، اگرچه به چندتا از قدیسین عشق می‌ورزید اما از آن دکانی که برای بخشش راه انداخته بودند خوشش نمی‌آمد.
مرضیه
«من چیزی بیشتر از یه سرخ‌پوست دهاتی نبودم، اون زن پولِ من رو بوسید و زمزمه کرد، پول نژاد و کشور نداره، وقتی رفت تو جیبم دیگه نمی‌دونم کی بهِم داده بودش.»
مرضیه
«اون‌جا رو نگاه کن.» برگشتم و نگاه کردم، چهار عقرب پوست‌سفید آن‌جا بودند، کشنده‌ترین عقرب‌ها. مادر گفت «اون عقرب‌ها از خیلی از آدم‌ها با گذشت‌ترن.» دمپایی‌اش را برداشت و با یک ضربهٔ مرگبار هر چهار عقرب را کشت، با دست جنازه‌های له‌شده را برداشت و به گوشه‌ای انداخت. گفت «گذشت یه جادهٔ دوطرفه نیست.»
مرضیه
کلمنت می‌گوید «همیشه باور داشته‌ام ادبیات می‌تواند دنیا را تغییر دهد.»
مرضیه
اگر ساکت باشی هیچ اتفاقی نمی‌افتد، مطمئناً یک روز یک نفر شعری در آن مورد خواهد سرود. هر چیزی که نباید بدانی یا در موردش حرف بزنی بالاخره به یک ترانه تبدیل می‌شد.
نگین
وقتی خودمون رو به اون مردها تسلیم می‌کردیم مثل این بود که ظرف بشوریم یا آشغال‌ها رو بذاریم بیرون، در همین حد.» «منظورت چیه؟» «هیچی، ما مثل اون کاسه‌هایی بودیم که مردها توش ادرار می‌کنن.»
نگین
قبلاً دربارهٔ ترحم عقرب‌ها شنیده بودم، حالا محبت یک قاتل را تجربه می‌کردم.
میشه گفت کتابخوان
دنیا آن‌قدر دیوانه است که در آن یک آدم غرق‌شده می‌تواند روی خشکی راه برود.
میشه گفت کتابخوان
«گذشت یه جادهٔ دوطرفه نیست.»
میشه گفت کتابخوان
«این‌جا ما به این‌که عصبانی‌ترین و بدجنس‌ترین آدم‌های دنیا هستیم افتخار می‌کنیم.»
میشه گفت کتابخوان
عشق یه احساس نیست، یه فداکاریه.»
غریو دیو توفان
عشق یه احساس نیست، یه فداکاریه.
zohreh
لونا گفت «باورت می‌شه فقط بیست و شیش حرف برای بیان همه‌چیز وجود داره؟ فقط بیست و شیش حرف برای گفتن دربارهٔ عشق، حسادت و خدا.»
zohreh
در فلسفهٔ انتقامِ او قوانین مختلفی تعریف می‌شد. مثلاً این‌که شخصی که از او انتقام گرفته می‌شد لزومی نداشت دربارهٔ شیوهٔ انتقام چیزی بفهمد.
zohreh
دائم زیرلب آواز می‌خواند و می‌گفت «وقتی می‌شه آواز خوند چرا آدم حرف بزنه؟»
zohreh
ما همدیگر را توی تاریکی و حتا در رویاهامان می‌شناختیم.
zohreh
صبح روز بعد وقتی به مدرسه می‌رفتم هنوز خواب بود. آینه‌ای آن دوروبر نبود پس به چهرهٔ مادر نگاه کردم.
zohreh
مادر می‌گفت «هیچ‌وقت برای عشق و سلامتی یا پول دعا نکن، اگه خدا بفهمه تو چه چیزی رو می‌خوای، اون رو بهِت نمی‌ده. تضمین می‌کنم.»
zohreh

حجم

۱۷۷٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۲۰۹ صفحه

حجم

۱۷۷٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۲۰۹ صفحه

قیمت:
۴۹,۰۰۰
۲۴,۵۰۰
۵۰%
تومان