بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دعا برای ربوده‌شدگان | صفحه ۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب دعا برای ربوده‌شدگان

بریده‌هایی از کتاب دعا برای ربوده‌شدگان

نویسنده:جنیفر کلمنت
انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۴.۲از ۱۵۷ رأی
۴٫۲
(۱۵۷)
به سرزمین خشمگین خودم فکر کردم که روزی جمعیتی واقعی داشت، اما به دست جنایت‌کاران قاچاقچی و به خاطر مهاجرت مردم به امریکا به نابودی کشیده شد. آن تکه از سرزمین من مثل یک صورت فلکی درهم‌شکسته بود و خانه‌های کوچک ما مثل خاکسترِ ستارگان.
Raziyeh Safdari
هدف همه این بود که دیگر برنگردند. زمانی عدهٔ زیادی در این کوهستان زندگی می‌کردند، تا وقتی بزرگراه خورشید از مکزیکوسیتی به آکاپولکو کشیده شد. به عقیدهٔ مادرم آن بزرگراه مردم ما را دو قسمت کرد، مثل خنجری که بدن یک آدم را دو تکه کند. بعضی از مردم در یک طرف آسفالت سیاه‌رنگ ماندند و بعضی به طرف دیگر رفتند. پس همه مجبور بودند مرتب از عرض جاده عبور کنند. وقتی مادرِ مادرم داشت برای مادرش که می‌شد مادربزرگ مادرم، ظرفی شیر می‌برد زیر اتوبوس رفت و کشته شد. سرخی خون و سفیدی شیر، جاده را رنگین کرد.
Raziyeh Safdari
وقتی بیماری مادر استفانی تشخیص داده شد پدرش سه‌تا کشیدهٔ چپ‌وراست به صورت زنش زد و به او گفت فاحشه و خانه را ترک کرد. بیماری را نتیجهٔ خیانت زن دانست در صورتی که همه می‌دانستیم چنین چیزی امکان ندارد. در کوهستان ما مردی نبود.
Pariya Ahmadi
«وقتی می‌شه آواز خوند چرا آدم حرف بزنه؟»
Pariya Ahmadi
عشق یه احساس نیست، یه فداکاریه.»
کاربر ۳۶۵۸۹۷۷
گفتم «یه چیزی باید به‌تون بگم. توی این ماشین پنج نفر هستن.» و با انگشت به شکم خودم اشاره کردم. «یه بچه توی شکم منه.» مادرم بدون هیچ حرفی برگشت و گونه‌ام را بوسید. ماریا هم طرف دیگر صورتم را بوسید. بوسه به چهرهٔ کودکی که در رحم داشتم. مادرم گفت «فقط دعا کن پسر باشه.»
𝕰𝖆𝖘𝖙𝖊𝖗𝖓 𝖌𝖎𝖗𝖑
گفتم «یه چیزی باید به‌تون بگم. توی این ماشین پنج نفر هستن.» و با انگشت به شکم خودم اشاره کردم. «یه بچه توی شکم منه.» مادرم بدون هیچ حرفی برگشت و گونه‌ام را بوسید. ماریا هم طرف دیگر صورتم را بوسید. بوسه به چهرهٔ کودکی که در رحم داشتم. مادرم گفت «فقط دعا کن پسر باشه.»
𝕰𝖆𝖘𝖙𝖊𝖗𝖓 𝖌𝖎𝖗𝖑
عشق یه احساس نیست، یه فداکاریه.»
𝕰𝖆𝖘𝖙𝖊𝖗𝖓 𝖌𝖎𝖗𝖑
«زمین این‌جا خیلی سرده.» «آره، این‌جا حتا خورشید هم سرده.»
𝕰𝖆𝖘𝖙𝖊𝖗𝖓 𝖌𝖎𝖗𝖑
«معده‌م درد می‌کنه، سرم درد می‌کنه.» «این‌جا دکتر نیست؟» «فقط دوشنبه‌ها می‌آد، من نمی‌خوام اون رو ببینم، ممکنه نذاره سم‌پاشی کنم، اون وقت پول از کجا بیارم؟» «این کار داره تو رو مریض می‌کنه.» «باعث می‌شه بخوابم و خواب ببینم. اما تو متوجه نیستی لیدی‌دی، تو متوجه نیستی.»
𝕰𝖆𝖘𝖙𝖊𝖗𝖓 𝖌𝖎𝖗𝖑
مسلماً هیچ‌کس نمی‌خواست خطر بیرون رفتن در دنیایی را به جان بخرد که در آن مردها فکر می‌کردند می‌توانند تو را فقط به خاطر این‌که ناخن‌هایت قرمز است بدزدند.
𝕰𝖆𝖘𝖙𝖊𝖗𝖓 𝖌𝖎𝖗𝖑
«چه فرقی داره که بچه‌ت رو بکشی یا این‌که بندازیش تو سطل‌آشغال؟ ها؟» مانده بودم آیا این هم یک سؤال امتحانی است یا نه؟ خودش به سؤالش پاسخ داد؛ «خیلی فرق داره، لااقل کشتن می‌تونه از روی ترحم باشه.»
𝕰𝖆𝖘𝖙𝖊𝖗𝖓 𝖌𝖎𝖗𝖑
«همیشه آشپز خودت باش، هیچ‌وقت نذار کسی برات آش بپزه.»
𝕰𝖆𝖘𝖙𝖊𝖗𝖓 𝖌𝖎𝖗𝖑
ماریا بود که یک چوب دراز برداشت و آن‌قدر به مار سیخونک زد تا افتاد روی زمین. من و استفانی و پائولا جیغ زدیم و فرار کردیم اما ماریا دولا شد، بلندش کرد و بین انگشت اشاره و شستش نگهش داشت. نگاهی به مار کرد و گفت «خب، تو فکر می‌کنی صورت زشتی داری؟ پس صورت من رو نگاه کن!» پائولا گفت «بندازش، بندازش، نیشِت می‌زنه!» ماریا مار را انداخت روی زمین و گفت «احمق‌جون، این همون چیزیه که می‌خوام.»
𝕰𝖆𝖘𝖙𝖊𝖗𝖓 𝖌𝖎𝖗𝖑
بعد از مدتی پدرم دیگر مقرری ماهیانهٔ ما را هم از امریکا نفرستاد، فکر می‌کنم ما برای پول او هم زیادی خوب بودیم.
𝕰𝖆𝖘𝖙𝖊𝖗𝖓 𝖌𝖎𝖗𝖑
مادر می‌گفت «هیچ‌وقت برای عشق و سلامتی یا پول دعا نکن، اگه خدا بفهمه تو چه چیزی رو می‌خوای، اون رو بهِت نمی‌ده. تضمین می‌کنم.» پدرم که رفت مادرم گفت «زانو بزن و برای قاشق‌ها دعا کن.»
مریم
مادر می‌گفت «هیچ‌وقت برای عشق و سلامتی یا پول دعا نکن، اگه خدا بفهمه تو چه چیزی رو می‌خوای، اون رو بهِت نمی‌ده. تضمین می‌کنم.»
استودیوس
گفت به تو بگم عشق یه احساس نیست، یه فداکاریه.
مرضیه
ممکنه از خودت بپرسی چه‌طور می‌شه دنیا یه آدم رو فراموش کنه، ولی این اتفاقیه که همیشه می‌افته.
مرضیه
«باورت می‌شه فقط بیست و شیش حرف برای بیان همه‌چیز وجود داره؟ فقط بیست و شیش حرف برای گفتن دربارهٔ عشق، حسادت و خدا.»
مرضیه

حجم

۱۷۷٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۲۰۹ صفحه

حجم

۱۷۷٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۲۰۹ صفحه

قیمت:
۴۹,۰۰۰
۲۴,۵۰۰
۵۰%
تومان