بریدههایی از کتاب دعا برای ربودهشدگان
۴٫۲
(۱۵۷)
اگر ساکت باشی هیچ اتفاقی نمیافتد، مطمئناً یک روز یک نفر شعری در آن مورد خواهد سرود. هر چیزی که نباید بدانی یا در موردش حرف بزنی بالاخره به یک ترانه تبدیل میشد.
zohreh
در کوهستان ما مردی وجود نداشت. انگار جایی زندگی کنی که درخت ندارد.
مادرم میگفت مثل این است که آدمی باشی با یک دست. بعد حرفش را اصلاح کرد؛ «نه، نه، زندگی کردن در جایی که مرد نیست مثل خوابیدن بدون رویاست.»
zohreh
کلمنت میگوید «همیشه باور داشتهام ادبیات میتواند دنیا را تغییر دهد.»
zohreh
مادر میگفت «هیچوقت برای عشق و سلامتی یا پول دعا نکن، اگه خدا بفهمه تو چه چیزی رو میخوای، اون رو بهِت نمیده. تضمین میکنم.»
پدرم که رفت مادرم گفت «زانو بزن و برای قاشقها دعا کن.»
Narges
گفت به تو بگم عشق یه احساس نیست، یه فداکاریه.
Narges
«مطمئنم دلشون برات تنگ شده.»
«نه، ممکنه از خودت بپرسی چهطور میشه دنیا یه آدم رو فراموش کنه، ولی این اتفاقیه که همیشه میافته.»
Narges
پرسیدم «فکر میکنی واقعیت داره؟»
«معلومه که واقعیت داره، بله. من برای خودم یه قانون طلایی دارم، همیشه بین یه زن و یه مرد حرف زن رو باور میکنم.»
Narges
مادر گفت «یه نفر روی این مملکت یه تور انداخته و ما هم توش گیر افتادهیم.»
Mitir
اولینبار بود که مست شدم و خیلی زود فهمیدم کمی الکل کافی است تا همهٔ مسائل را حل کند. وقتی مست باشی برایت فرق نمیکند یک دسته پشه بازویت را تکهتکه کنند، عقربی دستت را نیش بزند، پدرت یک شیاد دروغگو باشد یا بهترین دوستت با صورتی کجوکوله خواهر ناتنیات از آب دربیاید.
matbuat
«گاهی فکر میکنم من هم خشخاش پرورش بدم. همه این کار رو میکنن، مگه نه؟ ما که بالاخره میمیریم پس بهتره پولدار بمیریم.»
matbuat
حقیقتی پشت نقایص مادرزادی در کوهستان ما وجود داشت که همه میدانستیم. سمی که برای از بین بردن مزرعههای ماریجوانا و خشخاش با هواپیمای سمپاش میریختند به مردم ما آسیب میرساند.
matbuat
ترانهٔ معروف قدیمی را مثل قسمتی از یک دعا میخواند که میگفت «اگر میخواهی فردا مرا بکُشی چرا امروز نه!»
matbuat
مادر میگفت «هیچوقت برای عشق و سلامتی یا پول دعا نکن، اگه خدا بفهمه تو چه چیزی رو میخوای، اون رو بهِت نمیده. تضمین میکنم.»
پدرم که رفت مادرم گفت «زانو بزن و برای قاشقها دعا کن.»
matbuat
روزی در کانال بیوگرافی از زبان پرنس چارلز شنید که هیچوقت دایانا را دوست نداشته.
مادرم گفت «لااقل حالا که داشت دروغ میگفت، چرا بهدروغ نگفت دوستش داشته؟»
faezehaa
«همه میخوان ما رو عوض کنن. مورمونها، بشارتیها، باپتیستها، متدیستها و کاتولیکها. همه.»
«یکشنبهها مبشران به زندان میآن، گاهی روزهای دیگه هم میآن، خودت میبینی. همهجور خدایی تو این زندان پیدا میشه.»
کاربر ۱۵۲۲۰۲۰
هر چه بیشتر وارد میشوم بیشتر میفهمم و هر چه بیشتر مییابم بیشتر میخواهم. آمین.
shima
«مطمئنم دلشون برات تنگ شده.»
«نه، ممکنه از خودت بپرسی چهطور میشه دنیا یه آدم رو فراموش کنه، ولی این اتفاقیه که همیشه میافته.»
epihod
از وقتی بچه بودم مادرم گفته بود برای چیزی دعا کنم. ما همیشه دعا میکردیم. من برای ابرها و پیژامهها، لامپها و زنبورها دعا کرده بودم.
مادر میگفت «هیچوقت برای عشق و سلامتی یا پول دعا نکن، اگه خدا بفهمه تو چه چیزی رو میخوای، اون رو بهِت نمیده. تضمین میکنم.»
پدرم که رفت مادرم گفت «زانو بزن و برای قاشقها دعا کن.»
یلدا
، همیشه بین یه زن و یه مرد حرف زن رو باور میکنم.»
mahboubeh khazayi
مادر میگفت «هیچوقت برای عشق و سلامتی یا پول دعا نکن، اگه خدا بفهمه تو چه چیزی رو میخوای، اون رو بهِت نمیده. تضمین میکنم.»
Mary gholami
حجم
۱۷۷٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۰۹ صفحه
حجم
۱۷۷٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۲۰۹ صفحه
قیمت:
۴۹,۰۰۰
۲۴,۵۰۰۵۰%
تومان