بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کافکا در ساحل | صفحه ۱۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب کافکا در ساحل

بریده‌هایی از کتاب کافکا در ساحل

۳٫۸
(۱۵۶)
باهوش باشی یا ابله، بتوانی بخوانی یا نتوانی، سایه داشته باشی یا نداشته باشی، وقتی زمانش رسید، همه می‌میرند
fateme
قلبت مثل رودخانه‌ی بزرگی است که بعد از بارش بارانی طولانی، بر کرانه‌هایش سرریز شده. تمام تابلوهای راهنما که زمانی روی زمین بوده‌اند دیگر نیستند، گرفتار سیل شده و با آن هجوم آب رفته‌اند. و هنوز باران بر سطح رودخانه می‌کوبد. هر بار چنین سیلی را در اخبار می‌بینی، به خودت می‌گویی: خودش است. این قلب من است
fateme
وقتی توفان تمام شد، یادت نمی‌آید چگونه از آن گذشتی، چطور جان به در بردی. حتی در حقیقت، مطمئن نیستی توفان واقعا تمام شده باشد. اما یک چیز مسلم است. وقتی از توفان بیرون آمدی، دیگر آنی نیستی که قدم به درون توفان گذاشت. معنی این توفان همین است.
fateme
گاهی سرنوشت مثل توفان شنی است که مدام تغییر جهت می‌دهد. تو تغییر جهت می‌دهی، اما توفان شن تعقیبت می‌کند. دوباره برمی‌گردی، اما توفان خودش را با تو مطابقت می‌دهد. بارها و بارها این حرکت را تکرار می‌کنی، مثل رقصی شوم با مرگ، درست قبل از سپیده‌دم. چرا؟ چون این توفان چیزی نیست که از دوردست بیاید، چیزی که هیچ ارتباطی با تو نداشته باشد. این توفان تویی. چیزی درون توست. پس تنها کاری که از تو برمی‌آید تسلیم به آن است، بستن چشم‌هایت و گرفتن گوش‌هایت، تا شن‌ها درون آن‌ها نرود، و راه رفتن در میان آن، قدم به قدم. آنجا نه خورشید است، نه ماه، نه جهت، نه حس زمان. فقط شن سفید نرم چون استخوان‌های آسیاشده‌ی چرخ‌زنان برخاسته به آسمان. این آن نوع توفان شنی است که تو به تجسمش نیاز داری.
fateme
همه می‌میریم و ناپدید می‌شویم، اما برای این است که طرز کار این جهان خود بر انهدام و فقدان استوار شده. زندگی ما فقط سایه‌ای از آن اصول راهنماست.
saeed
هرچیزی همیشه در حال تحول است. زمین، زمان، مفاهیم، عشق، زندگی، سرنوشت، عدالت، شر... همه جاری و در حال تغییرند. برای همیشه در یک مکان یا به یک شکل نمی‌مانند.
saeed
گوش کن ــ خدا فقط در ذهن‌های مردم وجود دارد.
saeed
ما چنان درگیر زندگی روزمره‌مانیم که وقایع گذشته، مثل ستاره‌های کهن هستند که سوخته‌اند و دیگر در مدار ذهن ما وجود ندارند. چیزهای زیادی هست که هر روز باید به آن‌ها فکر کنیم، چیزهای زیادی که باید بیاموزیم. روش‌های جدید، اطلاعات جدید، فناوری‌های جدید، اصطلاحات جدید... اما هنوز، هرقدر هم زمان گذشته باشد، هرچیزی که در این فاصله اتفاق افتاده باشد، خاطرات هرگز از بین نمی‌روند.
saeed
این دنیا جای وحشتناک خشنی است و هیچ‌کس نمی‌تواند از خشونت بگریزد.
saeed
به‌سختی سعی می‌کردم احساساتم را نشان ندهم، بنابراین هیچ‌کس ــ چه همکلاسی‌ها و چه معلم‌ها ــ اصلاً نمی‌دانست در فکرم چه می‌گذرد. به‌زودی باید به دنیای خشن بزرگسالان وارد می‌شدم، و می‌دانستم اگر بخواهم زنده بمانم، باید از همه جان‌سخت‌تر باشم.
saeed
گاهی سرنوشت مثل توفان شنی است که مدام تغییر جهت می‌دهد. تو تغییر جهت می‌دهی، اما توفان شن تعقیبت می‌کند. دوباره برمی‌گردی، اما توفان خودش را با تو مطابقت می‌دهد. بارها و بارها این حرکت را تکرار می‌کنی، مثل رقصی شوم با مرگ، درست قبل از سپیده‌دم. چرا؟ چون این توفان چیزی نیست که از دوردست بیاید، چیزی که هیچ ارتباطی با تو نداشته باشد. این توفان تویی. چیزی درون توست.
saeed
کوته‌فکرهای متعصب بدون هیچ قدرت تخیلی مثل انگل‌هایی هستند که موجب تغییر ماهیت میزبان می‌شوند، شکل عوض می‌کنند و به رشد ادامه می‌دهند.
saeed
من همه نوع تبعیض را تجربه کرده‌ام. فقط کسانی که مورد تبعیض قرار گرفته‌اند می‌دانند چقدر آزاردهنده است. هر کسی درد را به شیوه‌ی خودش حس می‌کند، هرکس جای زخم‌های خودش را دارد. بنابراین فکر می‌کنم به اندازه‌ی هرکس دیگری به انصاف و عدالت اهمیت می‌دهم. اما از همه چندش‌آورتر برایم مردمی هستند که هیچ تخیلی ندارند.
saeed
زندگی انسان، مثل گل‌های پراکنده در توفان، یک خداحافظی طولانی است
saeed
«وقتی جنگ شروع می‌شود، مردم را مجبور می‌کنند سرباز شوند. آن‌ها اسلحه حمل می‌کنند و به خطوط مقدم می‌روند و باید سربازهای طرف مقابل را بکشند. هرقدر که می‌توانند. برای هیچ‌کس مهم نیست تو دوست داری آدم‌های دیگر را بکشی یا نه. این فقط کاریست که باید انجام بدهی. در غیر این صورت این تو هستی که کشته می‌شوی.»
saeed
و من حرامزاده‌ی ناسپاسی بودم. من همه‌چیز را حق خودم می‌دانستم. افتخار او این بود، هرگز به هیچ‌کدام از آن‌ها خیانت نکرده بود. اما اگر کمی شکایت کرده بودند، سعی کرده بودند در جروبحثی موفق شوند، کمی حسادت نشان داده بودند، او را تشویق کرده بودند مقداری پول پس‌انداز کند، اندکی آشفته شده یا حتی کمی برای آینده ابراز نگرانی کرده بودند، او رفته بود. همیشه فکر می‌کرد مهم‌ترین چیز در مورد دخترها پرهیز از هر موقعیت ناخوشایندی است، بنابراین فقط یک موج کوچک کافی بود تا اوضاع را خراب کند و او می‌رفت.
فی. ا
بستن چشم‌هایت چیزی را تغییر نمی‌دهد. هیچ‌چیز فقط به‌خاطر اینکه تو آنچه را دارد اتفاق می‌افتد نمی‌بینی، ناپدید نمی‌شود. در حقیقت، بار دیگری که چشم‌هایت را باز کنی اوضاع حتی خیلی بدتر خواهد بود. دنیایی که ما در آن زندگی می‌کنیم این چنین است، آقای ناکاتا. چشم‌هایت را کاملاً باز نگه دار. فقط یک ترسو چشم‌هایش را می‌بندد. بستن چشم‌هایت و گرفتن گوش‌هایت زمان را متوقف نمی‌کند.
Fariba
«بر اساس تجربه‌ی خودم، وقتی کسی خیلی سخت سعی می‌کند چیزی را به دست بیاورد، نمی‌تواند. و وقتی دارد با تمام توانش از چیزی فرار می‌کند، معمولاً گرفتار همان می‌شود. البته، دارم جمع‌بندی کلی می‌کنم.»
Márma
«کافکا، در زندگی هر کس یک نقطه‌ی بدون بازگشت وجود دارد. و در موارد خیلی کمی، نقطه‌ای است که دیگر نمی‌توانی جلوتر بروی. و وقتی به آن نقطه رسیدیم، تنها کاری که می‌توانیم بکنیم در آرامش پذیرفتن واقعیت است. این‌طوری زنده می‌مانیم.»
Márma
«قدرتی که من دنبالش می‌گردم ربطی به برد و باخت شما ندارد. دنبال یک دیوار نیستم تا نیرویی را که از بیرون می‌آید دفع کند. آنچه می‌خواهم این است که بتوانم آن قدرت بیرونی را جذب کنم، تا رودرروی آن بایستم. توانایی تحمل در سکوت ــ تحمل بی‌انصافی، بدشانسی، اندوه، اشتباهات، سوء تفاهم‌ها.»
فی. ا

حجم

۵۰۷٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۶۷۰ صفحه

حجم

۵۰۷٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۶۷۰ صفحه

قیمت:
۱۶۳,۰۰۰
۱۱۴,۱۰۰
۳۰%
تومان