بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کافکا در ساحل | صفحه ۱۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب کافکا در ساحل

بریده‌هایی از کتاب کافکا در ساحل

۳٫۸
(۱۵۶)
هیچ جنگی نیست که به همه‌ی جنگ‌ها پایان دهد. جنگ در جنگ رشد می‌کند. خونی را که بر اثر خشونت ریخته شده می‌بلعد، از بدن‌های مجروح تغذیه می‌کند. جنگ موجودی کامل و خودکفاست. لازم است این را بدانی.
reyhan
هرچه بیشتر به توهمات فکر کنید، متورم‌تر می‌شوند و شکل می‌گیرند و دیگر توهم نیستند.
reyhan
در نقشه‌های کسی گرفتار نشو، به‌جز خودت. این چیزیست که می‌خواهی.
reyhan
در زندگی هر کس یک نقطه‌ی بدون بازگشت وجود دارد. و در موارد خیلی کمی، نقطه‌ای است که دیگر نمی‌توانی جلوتر بروی. و وقتی به آن نقطه رسیدیم، تنها کاری که می‌توانیم بکنیم در آرامش پذیرفتن واقعیت است. این‌طوری زنده می‌مانیم
عباس
گاهی سرنوشت مثل توفان شنی است که مدام تغییر جهت می‌دهد. تو تغییر جهت می‌دهی، اما توفان شن تعقیبت می‌کند. دوباره برمی‌گردی، اما توفان خودش را با تو مطابقت می‌دهد. بارها و بارها این حرکت را تکرار می‌کنی، مثل رقصی شوم با مرگ، درست قبل از سپیده‌دم. چرا؟ چون این توفان چیزی نیست که از دوردست بیاید، چیزی که هیچ ارتباطی با تو نداشته باشد. این توفان تویی. چیزی درون توست. پس تنها کاری که از تو برمی‌آید تسلیم به آن است، بستن چشم‌هایت و گرفتن گوش‌هایت، تا شن‌ها درون آن‌ها نرود، و راه رفتن در میان آن، قدم به قدم.
سورملینا؛
کک‌ها مثل عادت بد هستند ــ وقتی به آن‌ها مبتلا شدید خلاص شدن از دستشان کار خیلی سختی است.
reyhan
در دنیای زمان، هیچ‌چیز نمی‌تواند دوباره به آنچه بوده برگردد.
محمد
هرچه بیشتر به توهمات فکر کنید، متورم‌تر می‌شوند و شکل می‌گیرند و دیگر توهم نیستند.
محمد
وقتی جنگ شروع شد متوقف کردنش دشوار است. وقتی شمشیر فرو رفت، خون بیرون می‌زند. این به اصول یا منطق، یا حتی به خودخواهی من هیچ ربطی ندارد. این فقط یک قانون است، خالص و ساده.
محمد
هیچ‌چیز فقط به‌خاطر اینکه تو آنچه را دارد اتفاق می‌افتد نمی‌بینی، ناپدید نمی‌شود. در حقیقت، بار دیگری که چشم‌هایت را باز کنی اوضاع حتی خیلی بدتر خواهد بود.
محمد
«هرکدام از ما چیزی را که برایش باارزش بوده از دست می‌دهد. موقعیت‌های ازدست‌رفته، امکانات ازدست‌رفته، احساساتی که هرگز نمی‌توانیم دوباره به دست بیاوریم. این بخشی از آن چیزیست که معنی‌اش زنده بودن است. اما درون سرمان ــ حداقل به تصور من آنجاست ــ اتاق کوچکی است که آن خاطرات را در آن نگه می‌داریم. اتاقی شبیه قفسه‌های توی این کتابخانه. و برای درک عملکرد قلبمان باید مدام کارت‌های مرجع جدید درست کنیم. باید هرچندوقت یک‌بار چیزها را گردگیری کنیم، آن‌ها را هوا بدهیم، آب گلدان‌ها را عوض کنیم. به عبارت دیگر، تو برای ابد در کتابخانه‌ی خصوصی خودت زندگی می‌کنی.»
zahra rahimzadeh
«خاطرات شما را از درون گرم می‌کند. اما در عین حال شما را پاره‌پاره می‌کند.»
Soh Bat
می‌خواهم گریه کنم، اما حتی اگر این کار را بکنم، هیچ‌کس به نجاتم نمی‌آید. هیچ‌کس...
reyhan
«همجنس‌بازها، آدم‌های با تمایلات طبیعی، فمینیست‌ها، خوک‌های فاشیست، کمونیست‌ها، هارا کریشناها ــ هیچ‌کدام از این‌ها ناراحتم نمی‌کنند. برایم مهم نیست چه پرچمی را بلند می‌کنند. اما آنچه نمی‌توانم تحمل کنم آدم‌های توخالی هستند. بودن با آن‌ها را نمی‌توانم تحمل کنم
saye:)
و وقتی توفان تمام شد، یادت نمی‌آید چگونه از آن گذشتی، چطور جان به در بردی. حتی در حقیقت، مطمئن نیستی توفان واقعا تمام شده باشد. اما یک چیز مسلم است. وقتی از توفان بیرون آمدی، دیگر آنی نیستی که قدم به درون توفان گذاشت. معنی این توفان همین است.
bagheri
وقتی توفان تمام شد، یادت نمی‌آید چگونه از آن گذشتی، چطور جان به در بردی. حتی در حقیقت، مطمئن نیستی توفان واقعا تمام شده باشد. اما یک چیز مسلم است. وقتی از توفان بیرون آمدی، دیگر آنی نیستی که قدم به درون توفان گذاشت.
fateme
اشتباهات فردی در قضاوت معمولاً می‌تواند اصلاح شود. تا زمانی که جرئت داشته باشی به اشتباهاتت اعتراف کنی، اوضاع می‌تواند بهتر شود. اما کوته‌فکرهای متعصب بدون هیچ قدرت تخیلی مثل انگل‌هایی هستند که موجب تغییر ماهیت میزبان می‌شوند، شکل عوض می‌کنند و به رشد ادامه می‌دهند
ل.صفوی
«حتی با اینکه ترا دوست داشت، باید ترا رها می‌کرد. باید درک کنی او در آن زمان چه احساسی داشته و یاد بگیری آن را بپذیری. ترس و خشم طاقت‌فرسایی را که تجربه کرده درک کنی، و آن را چنان احساس کنی انگار در خود توست ــ به این ترتیب آن را به ارث نمی‌بری و تکرارش نمی‌کنی. مسئله‌ی اصلی این است که باید او را ببخشی. فقط به این ترتیب می‌توانی خلاص شوی. راه دیگری وجود ندارد.»
کاربر ۲۹۴۲۲۶۳
«برای اینکه اگر هرکسی را که قدرت تخیل چندانی ندارد جدی بگیری، پایانی ندارد
کاربر ۲۹۴۲۲۶۳
«کافکا، در زندگی هر کس یک نقطه‌ی بدون بازگشت وجود دارد. و در موارد خیلی کمی، نقطه‌ای است که دیگر نمی‌توانی جلوتر بروی. و وقتی به آن نقطه رسیدیم، تنها کاری که می‌توانیم بکنیم در آرامش پذیرفتن واقعیت است. این‌طوری زنده می‌مانیم.»
کاربر ۲۹۴۲۲۶۳

حجم

۵۰۷٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۶۷۰ صفحه

حجم

۵۰۷٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۶۷۰ صفحه

قیمت:
۱۶۳,۰۰۰
۱۱۴,۱۰۰
۳۰%
تومان