بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب کافکا در ساحل | صفحه ۱۱ | طاقچه
تصویر جلد کتاب کافکا در ساحل

بریده‌هایی از کتاب کافکا در ساحل

۳٫۸
(۱۵۶)
جنگل اگر می‌خواست، می‌توانست مرا نپذیرد ــ یا کاملاً ببلعد.
Tamim Nazari
اینجا مسئله فقط تخیل است. مسئولیت ما با قدرت تخیل آغاز می‌شود. درست همان‌طور که ییتس گفت: در رؤیاها مسئولیت آغاز می‌شود. این را که برعکس کنی می‌توانی بگویی جایی که قدرت تخیل وجود ندارد، هیچ مسئولیتی ایجاد نمی‌شود
Tamim Nazari
وقتی بیدار می‌شوم بعد از ۶ صبح است. هوا پر از صدای پرنده‌هاست. پرنده‌ها با شور و شوق از شاخه‌ای به شاخه‌ی دیگر می‌پرند، یکدیگر را با چهچهه‌های گوشخراش صدا می‌زنند. پیام آن‌ها هیچ آن پژواک و مفهوم پنهان شب قبل را ندارد. وقتی پرده‌ها را کنار می‌کشم، هر ذره‌ی تاریکی شب قبل از اطراف کلبه ناپدید شده. همه‌چیز در روشنایی طلایی تازه متولد شده‌ای می‌درخشد.
Tamim Nazari
همه می‌دانستند او باهوش نیست، اما کودن بودن و دیوانه بودن دو چیز کاملاً متفاوت است.
Tamim Nazari
گر وقتی دارم رانندگی می‌کنم به یک اجرای کاملاً بی‌نقص از یک قطعه‌ی کاملاً بی‌نقص گوش بدهم، ممکن است بخواهم چشم‌هایم را ببندم و درست در آن لحظه و همان‌جا بمیرم. اما موقع گوش دادن به دِ ماژور، می‌توانم محدودیت‌های انسانی را حس کنم ــ اینکه نوع خاصی از نقص می‌تواند به وسیله‌ی انبوهی از نقص‌های بی‌انتها درک شود
Tamim Nazari
: «نگران نباش، قرار نیست تصادف کنم. من راننده‌ی دقیقی هستم و خطر نمی‌کنم. اتومبیلم را هم در شرایط عالی نگه می‌دارم. به‌علاوه، موقع مردن می‌خواهم در آرامش بمیرم، تنهای تنها.» «پس قرار هم نیست کس دیگری را با خودت ببری.» «درست فهمیدی.»
Tamim Nazari
«آقای ناکاتا، این دنیا جای وحشتناک خشنی است و هیچ‌کس نمی‌تواند از خشونت بگریزد. اما خواهش می‌کنم این را به خاطر بسپرید؛ هرقدر احتیاط کنید کافی نیست. آنچه در مورد گربه‌ها صدق می‌کند، در مورد آدم‌ها هم صادق است.» ناکاتا جواب داد: «این یادم می‌ماند.» اما اصلاً نمی‌دانست دنیا کجا و چگونه می‌تواند خشن باشد
Tamim Nazari
مادر قبلاً مرده، پدر قبلاً مرده. باهوش باشی یا ابله، بتوانی بخوانی یا نتوانی، سایه داشته باشی یا نداشته باشی، وقتی زمانش رسید، همه می‌میرند. می‌میری و ترا می‌سوزانند. به خاکستر تبدیل می‌شوی و ترا در جایی به اسم کاراسویاما دفن می‌کنند. کاراسویاما در منطقه‌ی ستاگایا است. اگرچه، وقتی ترا آنجا دفن کردند، احتمالاً دیگر نمی‌توانی درباره‌ی چیزی فکر کنی و اگر نتوانی فکر کنی، پس نمی‌توانی گیج شوی. پس این‌طور که من حالا هستم خوب نیست؟ تا وقتی زنده‌ام، بهترین کار این است که از ناکانووارد بیرون نروم. اگرچه، وقتی مُردم، به کاراسویاما می‌روم. در این مورد کاری نمی‌شود کرد
Tamim Nazari
فکر می‌کنم، من آزادم. چشم‌هایم را می‌بندم و سخت به این فکر می‌کنم که چقدر آزادم، اما واقعا نمی‌توانم معنی آن را بفهمم. فقط این را می‌دانم که کاملاً تنهایم. کاملاً تنها در مکانی ناآشنا، مثل کاشفی تنها که قطب‌نما و نقشه‌اش را گم کرده. آزاد بودن یعنی این؟ نمی‌دانم، و از فکر دراین‌باره دست برمی‌دارم.
Tamim Nazari
وقتی نفس می‌کشد، به‌نحوی مرا به یاد بارانی می‌اندازد که به ملایمت روی پهنه‌ی گسترده‌ی دریا می‌بارد. من مسافر تنهای دریا هستم بر عرشه ایستاده، و او دریاست. آسمان پتویی خاکستری است، در افق با دریای خاکستری در هم آمیخته. قائل شدن تفاوت بین دریا و آسمان دشوار است. بین مسافر دریا و دریا. بین واقعیت و کارهای دل.
Tamim Nazari
اطلاعات و روش‌ها و هرچه آن‌ها در کلاس به تو یاد می‌دهند، در زندگی واقعی چندان قابل استفاده نیست
Tamim Nazari
گاهی سرنوشت مثل توفان شنی است که مدام تغییر جهت می‌دهد. تو تغییر جهت می‌دهی، اما توفان شن تعقیبت می‌کند. دوباره برمی‌گردی، اما توفان خودش را با تو مطابقت می‌دهد. بارها و بارها این حرکت را تکرار می‌کنی، مثل رقصی شوم با مرگ، درست قبل از سپیده‌دم.
Tamim Nazari
«بر اساس تجربه‌ی خودم، وقتی کسی خیلی سخت سعی می‌کند چیزی را به دست بیاورد، نمی‌تواند. و وقتی دارد با تمام توانش از چیزی فرار می‌کند، معمولاً گرفتار همان می‌شود.
nikta_ar_81
در زندگی هر کس یک نقطه‌ی بدون بازگشت وجود دارد. و در موارد خیلی کمی، نقطه‌ای است که دیگر نمی‌توانی جلوتر بروی. و وقتی به آن نقطه رسیدیم، تنها کاری که می‌توانیم بکنیم در آرامش پذیرفتن واقعیت است. این‌طوری زنده می‌مانیم.»
nikta_ar_81
«خاطرات شما را از درون گرم می‌کند. اما در عین حال شما را پاره‌پاره می‌کند.»
gena
چیزها هرگز آن‌طور که تو فکر می‌کنی از آب درنمی‌آیند، اما همین است که زندگی را جالب می‌کند و به آن معنی می‌دهد
gena
ضرورت مفهومی مجرد است. ساختمانی متفاوت با منطق، اخلاق یا معنی دارد. وظیفه‌اش کاملاً به نقشی وابسته است که بازی می‌کند. آنچه نقشی بازی نمی‌کند نباید وجود داشته باشد. آنچه ضرورت ایجاب می‌کند لازم است وجود داشته باشد. این چیزیست که آن را فن درام‌نویسی می‌نامند. منطق، اخلاق یا معنی هیچ ربطی به آن ندارد. اینجا تمام مسئله ارتباط است.
gena
کوته‌فکرهای متعصب بدون هیچ قدرت تخیلی مثل انگل‌هایی هستند که موجب تغییر ماهیت میزبان می‌شوند، شکل عوض می‌کنند و به رشد ادامه می‌دهند.
gena
بستن چشم‌هایت چیزی را تغییر نمی‌دهد. هیچ‌چیز فقط به‌خاطر اینکه تو آنچه را دارد اتفاق می‌افتد نمی‌بینی، ناپدید نمی‌شود. در حقیقت، بار دیگری که چشم‌هایت را باز کنی اوضاع حتی خیلی بدتر خواهد بود. دنیایی که ما در آن زندگی می‌کنیم این چنین است
gena
هرکدام از ما چیزی را که برایش باارزش بوده از دست می‌دهد. موقعیت‌های ازدست‌رفته، امکانات ازدست‌رفته، احساساتی که هرگز نمی‌توانیم دوباره به دست بیاوریم. این بخشی از آن چیزیست که معنی‌اش زنده بودن است.
reyhan

حجم

۵۰۷٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۶۷۰ صفحه

حجم

۵۰۷٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۲

تعداد صفحه‌ها

۶۷۰ صفحه

قیمت:
۱۶۳,۰۰۰
۱۱۴,۱۰۰
۳۰%
تومان