این و روزمرهزدگی. جریان تخریبکنندهای از یکنواختی و عادیشدن. اگر در زندگی احساس کنیم که دیگر مجبور نیستیم خودی نشان بدهیم، دیگر هیچوقت دیده نمیشویم؛ بیخیالی جولان میدهد و حتی میآید جلوی چشممان! اما متوجه حضورش نمیشویم.
kordelia
«تغییر، دری است که فقط از درون باز میشود»
kordelia
فکرش رو هم نمیکنید که ازنظرِ خوشبختبودن یا نبودن چقدر بیسواد داریم! از بیسوادی احساسی حرف نمیزنم! این یکی، آفت جدّیایه... آیا شما فکر نمیکنید هیچچیزی بدتر از این نیست که حس کنی داری از کنار زندگیت میگذری و شجاعت اینکه اون رو بهسمتِ خواستههات سوق بدی نداری؟ شجاعت اینکه به ارزشهای درونیت پایبند باشی، به کودک درونت، به رؤیاهات؟
kordelia
«همهٔ ما همانقدر که برای زندگیمان دلیل میخواهیم، نیاز داریم بدانیم که چه چیزی را زندگی کنیم»
kordelia
«خرد آن است که رؤیاهای نسبتاً بزرگ داشته باشی که در میانهٔ راه گمشان نکنی».
samane
«همهچیز تغییر است، نه برای اینکه دیگر نیست، بلکه برای اینکه تبدیل به چیزی میشود که هنوز نیست... اپیکتتوس.
samane
دور کمال: افکار مثبت یا وانمودکردن به آن، عادات جسمی پویا (کمر راست، چانه بالا، لبخند)، روحیهٔ بالا، شوق برقراری ارتباط با دیگران، توانایی مراقبت از خود (خوب خوردن، ورزشکردن، لذتبردن)، خودباوری، گفتن و اندیشیدن به عبارتهای «من ارزشمندم، من شایستگی خوشحالبودن رو دارم»، گشادهرویی، ایجاد فرصتها و استفادهکردن از آنها، داشتن روابط با دیگران، امکان جهش، خلاقیت، نگاه سازنده به موقعیت، راهکار ارائهدادن، موفقیت، دستیابی به اهداف مشخص.
samane
«هرکسی دربرابرِ خودش مسئولیتی داره، شما اینطور فکر نمیکنید؟ اینکه یاد بگیره خودش رو بشناسه، به اهمیت زمان پی ببره، انتخابهاش هدفدار و بامعنا باشه، و بهویژه اینکه استعدادهاش رو حیفومیل نکنه...
samane
دور باطل: افکار منفی، عادتهای جسمی خموده، سستی، ازدستدادن انرژی، اندوه، یأس، ترس، بیخیالی، ناتوانی در مراقبت از خویشتن، ارزش قائلنشدن برای خود، گفتن و اندیشیدن به عبارتهای «من هیچی نیستم، من هیچوقت نمیتونم»، فرورفتن در لاک خود، بستهبودن نسبت به دیگران، احساس پناهگرفتن در پناهگاه، دیدگاه مبهم، چشمانداز نامشخص، شکست، اهداف دستنیافته.
Emma