بریدههایی از کتاب تطهیر با جاری قرآن؛ تفسیر جلد سیام (جلد اول)
۴٫۳
(۱۴)
. آن وقتها میان خدا و خرما تضاد هست که خدا، خرما نشده و شیرین نشده و واسطهها شناسایی نشدهاند و منبع سرچشمه مجهول مانده باشد. وقتی که خدا شیرین شد و در دل نشست، هنگامی که پس از این هدایت، او مالک تو شد و او اله و معبود تو شد، وسوسهها دیگر اثری نمیگذارد و تلقینها و تحریکهای شیطانها و انسانها خنثی میشود.
ام فواطم
دلی که از عشقهای دیگر پر است و هزار رنج دارد، از عشق خدا سرشار نمیشود
faezeh fazeli
و این نکته را در همینجا تکرار کنم که ما خیال نکنیم از بهشت و جهنم فارغ هستیم و او را به خاطر خودش میخواهیم، که این کلاه برای سر ما گشاد است. اگر او را به خاطر خودش میخواستیم، به خاطر مطلوبها و خواستههای دیگر از او خسته نمیشدیم و بر او نمیشوریدیم. اگر میبینی که بهشت و حور در ما انگیزهای نمیسازند، این به خاطر فراغت و گذشت ما نیست، این به خاطر جهل و نچشیدن ماست. همین مایی که از بهشت بانگ بینیازی سردادهایم، به خاطر یک اتاق در صف ایستادهایم و دوستی و دشمنی ما از همین رشته میجنبد.
mohdiu
این جهان را با جلوههای گوناگونش تجربه کردهای. آب، خاک، آتش، خورشید، ماه، ستارهها، آسمان و کوه و درخت و دریا و ... تمامی پدیدههای اطراف خودت را میشناسی. اینها در ظاهر با هم هیچ رابطهای ندارند. به هم هیچ پیوندی نمیخورند. ولی تو در ظاهر آنها نمیمانی. این ذهن انسان است که آنها را میشکافد
کاربر ۵۶۳۸۵۶۴
و این نکته را هم فراموش نکن که تمامیت و ناتمامی در رابطه با هدفها مشخص میشود. آنجا که هدف تو گلستان شدن جهان و صالح شدن تمام آدمها باشد، هیچوقت موفق نخواهی بود و به نتیجه نخواهی رسید؛ اما آنجا که ایجاد امکان و فراهم شدن زمینه و امکان انتخاب آدمها را بخواهی، هیچگاه مأیوس نخواهی شد؛ چون در شکم دستگاه فرعون میتوانی همچون موسی رشد کنی و در دل تاریکی میتوانی همچون چراغ بدرخشی، که سیاهیها خود زمینهساز و خواستگاه نور هستند.
محسن غلامعلیان دهاقانی
. گرچه برخوردها و معاشرتها تو را از انس محبوب و لذت خلوت جدا میکند، ولی بیدار کردن خفتهها و همراهی درماندهها، برای آنها که از محبت واسع حق و از رحمت گستردهٔ او بهرهمند شدهاند، شیرینتر از تمامی خلوتهای تمامی خلوتیان است. از ما بگذر که اگر اشک چشممان را معاشرتی بگیرد دق میآوریم. به رسول نگاه کن که از خلوت انسی که حتی جبرئیل هم بیگانه است، به کوچههای مکه سرکشیده و با پای خسته و فریاد بلند، به درماندهها و خفتهها نهیب میزند که از مائدههای انس محرومید و به کم قانعید و در لجن سرخوشید و به بتهایی که آتشهای فردا و امروز شما هستند و آتشهای سنگین جهنم شما هستند، دل دادهاید.
آنچه رسول (ص) را از خلوت و لذتهای انس جدا میکند این رحمت و رأفت و حرص بر هدایت خلقی است که حتی قدر خود را نمیشناسد و به کم دلخوش است و خیال میکند که چیزی به چنگ آورده و حساب نمیکند که حتی در برابر تمامی دنیا، باختن دل و عمر یک روز، خسارت است.
محسن غلامعلیان دهاقانی
تلاوت آیهها، در موضوع و جایگاه آیهها، این برخورد صحیحی است که بدون تحریف و بدون احتیاج به بازیها، آیهها را روشن و مشخص میسازد.
mb
اگر در مقام شک، آیههای انکار را به کار بگیری و اگر در مقام توبیخ، آیههای محبت را بخوانی، تحریف کردهای. و اینجاست که آیهها گنگ و نامفهوم و حتی طنز آلود و خندهآور میشوند.
mb
قرآنی بود با ترجمهای که اسمش را ترجمهٔ مرمری گذاشتم. مر او را گفتیم. مر قرآن را فرستادیم...
راستی که دلم سوخت. این چه ترجمهای است؟ گاهی شکها بالاتر میآمدند. اصلا این چه قرآنی است؟ همین کلید پیروزی است؟! همین ضامن عظمت مسلمانهاست...؟!
mb
خیال میکنند که برای لذت و خوشی و برای ماندن و گندیدن آمدهاند. این خیال از زندگی عادی و سنتی در آنها شکل گرفته و این است که دیگر دردها و رنجها و درگیریها و ظلمها و تفاوتها و تبعیضها را نمیتوانند توجیه کنند.
در حالی که درد و رنج عامل حرکت است و ظلم و ستم علامت آزادی است و تفاوتها معیار افتخار نیست و این همه با ترکیب و ساخت انسان هماهنگ است، گرچه با هوس او ناهماهنگ باشد؛ چون استعدادهای انسان گواهی میدهند که بیشتر از خوشی و لذت و تنوع را برای انسان طرح میکنند. ساخت و ترکیب انسان باخوشی و لذت هماهنگ نیست. او برای خوشی به فکر و عقل و آزادی و... احتیاج نداشت. ما میخواهیم بزمی و خانهای بسازیم و آنها میخواهند باخراب کردن اینها خود ما را بسازند و راه بیندازند.
با این جریان هماهنگ آنچه که عامل نفی حکمت و شعور و دلیل ظلم و ستم بود، خود دلیل رحمت و حکمت میشوند، که کار انسان حرکت است و دنیا با این حرکت دمخور و هماهنگ است.
نون صات
برای حرکت همین سؤال کافی است. انسانی که خودش را بیشتر از این تلاوت تکرار و زندگی محدود دید، راه میافتد و حرکت میکند و همان را میگوید که ابراهیم گفت: «انی ذاهب»؛ من روندهام. من نمیتوانم بمانم. و علامت این حرکت همین است که به گذشته حسرت نمیخورم. این کافر است که حسرت گذشته را دارد. میگوید: «یالیتنی کنت ترابا»
Tasnim
اینها با این اعتقاد نهفته، به خاطر قدرت تو، به تو نزدیک میشوند و در دین منزل میکنند. و همین است که دلهاشان نروییده است و وسعتی نیافتهاند، پس قساوت و بیتفاوتی را دارند، حتی اگر از حقوق انسان و حیوان و گیاه دم بزنند. این دام آنهاست و دکان آنهاست. «فذلک الذی یدع الیتیم و لایحض علی طعام المسکین».
Hakime Zare
کسی که دنیای روابط را باور کرده و یافته که یک فساد، در یک جا محبوس نمیشود و یک گند در قفس نمیماند؛ که با سوراخ شدن دیوارهٔ کشتی، تمامی کشتی غرق میشود و با آلوده شدن آب، تمامی افراد به آلودگی گرفتار میشوند، که: «ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کسَبَتْ اَیدِی النّاسِ».
Hakime Zare
و کسی که خودش را وسعت یافته و گسترده شناخته و از محدودهٔ هوسها و نیازها و زن و فرزند خودش، پا فراتر گذاشته و تمامی خلق را در من محدود خویش به مهمانی خوانده است و تمامی فرزندها را فرزند خود گرفته است.
Hakime Zare
با یکی از استادها که جوانی پر شور و مذهبی بود، برخوردی داشتم. سخت خسته و درگیر بود. با رئیس فرهنگ و دیگران کارش به ساواک کشیده بود؛ چون حاضر نشده بود که انقلاب سفید را درس بدهد و امتحان بگیرد.
به او گفتم از انقلاب سفید درس بده و سختگیری هم بکن و اگر میتوانی مردودشان هم بکن... چون این سختگیری، بذر نفرت و بیزاری است... گفتم استادهای تعلیمات ما این تجربه را به ما نشان دادند... و با چوبهایی که به ما زدند، ما را فرسنگها از قرآن جدا کردند.
ستاره
توقع زیاد، تحمل را کم میکند و رنج را کارگر و مؤثر میسازد. و تعلق و وابستگی در دنیای تحولها و دگرگونیها، دل آدمی را مدام میلرزاند و آرام او را میگیرد. و آدمی در متن قدرت، التهاب فردا را دارد و در بهار، رنج پاییز و هراس زمستان را به دل میکشد.
Hakime Zare
اینها شاکر هستند و بهرهبردار؛ نه خود را فراموش کردهاند و نه راه را و نه همراهان را و نه مقصد را و نه نیاز عظیم خود را که باید هشتاد سال بکارند و بینهایت برداشت کنند. اینها با طلوع نعمت، شاکر هستند و با غروب آن صابر. و بالاتر، حامد؛ و بالاتر، طالب. نه جزوع و هلوع و منوع، که جزع وضعیت آنهایی است که همینجا را شناختهاند و همین نیازهای روزمره را نیاز میدانند و خیال میکنند که کاشتن از دست دادن است.
Hakime Zare
ما اگر خودمان را در زمینهٔ آگاهی کاشته باشیم و با نیروی عشق ریشه دوانده باشیم و با آب و شبنم ذکر، آبیاری کرده باشیم، طبیعیترین توقع همان انتظار رویش و سربرکشیدن است، که میخواهیم و مکرر میخواهیم؛ «حَی عَلَی الْفَلاحِ».
Hakime Zare
یاد آن ساده لوح به خیر که عمامه داری را پیدا کرده بود، وقت را غنیمت شمرده بود و نامهاش را برای خواندن پیش چشم او گرفته بود. عمامهدار که لباسش این بود، گفته بود که خواندن نمیتوانم و ساده لوح اعتراض کرده بود: پس این چیست که بر سرت هشتی؟ و عمامهدار، عمامه را بر سر او فرو کرده بود که اگر عمامه میخواند پس تو بخوان. راستی که عینک سواد نمیآورد، امکانات پیروزی نمیآورد.
Hakime Zare
در روایت کافی هست که: «خداوند راحتی و آرام را در یقین و رضا گذاشته و غصه و اندوه را در شک و سخط قرار داده». و در روایت تحف العقول هست که: «من راحتی را در یقین گذاشتم و اینها در دنیا جستوجویش میکنند و نمییابند».
Hakime Zare
حجم
۳۶۲٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۶
تعداد صفحهها
۵۲۴ صفحه
حجم
۳۶۲٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۶
تعداد صفحهها
۵۲۴ صفحه
قیمت:
۵۰,۰۰۰
۲۵,۰۰۰۵۰%
تومان