بریدههایی از کتاب بشنو از نی
۴٫۸
(۱۷)
هنگام حرکت، گناههایی مطرح میشود که ماندگارها حتی تصورش را هم نمیتوانند. امام در آن دعا چهار استغفار دارد:
از هر لذتی به جز یاد او
و از هر راحتی به جز انس او
و از هر سروری به جز قرب او
و از هر اشتغالی به جز طاعت او. اینها این گونه از گناه تلقی دارند. و ذنب راه رفتهها در این سطح است. اگر لذت غذایی و یا برخوردی آنها را بگیرد، این برای آنها گناه است.
و اگر پس از رنجها و خستگیها، در کنار چشمهای آرام بگیرند و راحت شوند، این گناه است. و اگر از چیزی جز قرب او، با نگاهی و لبخندی و یا محبتی و هدیهای مسرور شوند، این گناه است. و اگر اشتغال آنها با سنجش و نظارت و انتخاب بهترینها نباشد و امر نداشته باشد، این گناه است.
Ahmad
کنْ لِما لاتَرْجُوا أَرْجی، به آنچه امید نداری امیدوارتر باش، فَانَّ موسی جاء مُقْتَبِساً وَ رَجَعَ نَبیاً؛ چون موسی به امید آتش آمد و به آتش نرسید، اما پیامبر بازگشت.
صادق رستمی
از تمام دوریها استغفار، از غیر تو استغفار، از هر چه غیر یار استغفرالله.
Narjesbn
من از تو نشنیدم که تو از من بشنوی. و من در راه تو از پشیزی نگذشتهام که تو از من بگذری. من از آنها که برایشان گذشت کردم، بهرهای ندیدم و آنها که باید از من میشنیدند از من نشنیدند.
با این اقرار است که رو به او میآوریم و از او میخواهیم و با این یأس است که امیدواریم و حتی طالبیم، چرا که او بدون استحقاق بخشیده؛
yousefik
پس از آن شناخت دقیق و عمیق، من حتی خودم را با تو شناختهام و پس از شروع تو، شروع کردهام
yousefik
و میدانم که تو در پرده نرفتهای، که حتی پردهها را دریدهای.
تو در پردهٔ فرو نمیروی، این آرزوهای خام و این کارهای بیحساب ماست که حجاب ما شده و مانع دیدار و سنگ راه.
yousefik
اگر نیاز چیزی را درک نمیکنی، به تقلید نخواه، که این جز بازیگری نیست. و این بازیگری جز سیاهی قلب و خستگی و دلزدگی چیزی نمیآورد.
آنها که با دل بازیگر و تنها با زبان خویش، دعا میکنند محروم میشوند و رانده و دور.
منی که تمام نیازم خانه و فرش و شغل و یک پسر کاکل زری است، چرا از همینها شروع نکنم و حرفهای بزرگ را بر خود بار کنم.
و چرا خواستههایم را از این سطح بالاتر نیاورم. من همان چیزی هستم که آن را میخواهم و همان قدر هستم که نیازش را احساس میکنم، پس چرا خودم را نشناسم و به کمتر از خودم مشغول شوم و برای کمها زار بزنم و بنالم.
خدای من! مباد که محبتها و کرامتهای تو، پوششها و حلم تو، مرا ضایع کند و شقاوت بیشتر مرا فراهم آورد و مرا سرکشتر و بیتوجهتر قرار دهد.
اسدی
این است که برای این گونه سازندگی و سازماندهی، ناچار درگیریها و بحرانهای بیشتری خواهیم داشت، که قلههای بلندتر، آمادگیهای بیشتر و نیازهای زیادتر دارند. مگر آنکه قلهها را تخفیف بدهیم و در همان سطح آزادی و عدالت اجتماعی و رفاه، برنامه بریزیم، که در این فرض، دیگر احتیاجی به این همه نماز و روزه و حج و جهاد و سمع الله و الله اکبر نداریم و اگر به مذهب رو بیاوریم به خاطر خود مذهب نیست، که دیدهایم تا به حال مذهب اهرم بوده، نه پایه؛ اهرمی که با آن خلق را راه میانداختند و پایههای طاغوت را میشکستند، نه پایهای که بر آن چیزی بسازند.
MSadra
در هر حال، هر وقت که میخواهی شروع کنی باید زمینههایش را فراهم کنی و سؤالهایت را مرور کنی و آن وقت که در جریان دعا قرار گرفتی از آن بهرهبرداری وگرنه در کنار فرات هم تشنه خواهی ماند...
حج کیان
خدا! اگر مرگ من نزدیک شده و مرا کارهایم به تو نزدیک نکردهاند، من این اعتراف را وسیلهٔ کمبودهایم قرار دادهام؛ چون فیض تو سرشار است و آنچه که ما را محروم کرده، دیوارهایی است که ما بر گرد خویش بالا آوردهایم و حصاری است که ما خود را در آن زندانی کردهایم. من این حصارها را و این دیوارها را با اعترافم شکستم و غرورم را ریخته و جهلم را گذاشتم، پس تو مرا بهرهمند کن تا جبران شکستهای گذشتهام بشود.
M.M. SAFI
خدای من! من از این که حتی گذشتهام را مرور کنم شرم دارم. تو میبینی که زبانم بر گفتن کارم نمیگردد. و تو میدانی که همین گفتن بر من عذاب است و مرا میکوبد که چقدر سرکش هستم و نمک نشناس و دشمن دوست.
من تو را با تمام وجودم عصیان کردهام، اما اکنون که فهمیدهام و در دست درگیریها، ماندهام و درگیریهای من با سنتهای هستی و قانونهای تو، مرا به رنج افکنده، اکنون چه کسی مرا از عذاب تو نجات میدهد و از دست دشمنها و خصمهایی که ساختهام آزاد میکند.
M.M. SAFI
خیال میکنید به بهشت راه مییابید، با آن که هنوز به شما نرسیده گرفتاریها و رنجهایی که به پیشینیان رسید و آنها را گرفت و تکان داد و زیر و رو شدند و به زلزله افتادند تا پیامبر و کسانی که با او بودند بگویند: یاری و نصر در کجاست، متی نصرالله... الا ان نصر الله قریب. در این آیه دو نکته نهفته است: یکی این که گرفتاریهایی که انسان را میگیرند و او را تکان میدهند و میلرزانند. به این خاطر به او میرسند که او در جست و جوی نصر برآید، زلزلوا...حتی یقول. و این زلزله تا لحظهای است که به این طلب و جست و جو نرسیدهاند. اینهابه جای این که در گرفتاریها خرد شوند و بشکنند، میتوانند از زلزلهها به دنبال نصر راه بیفتند وبه نصر و یاری حق چشم بدوزند. نکتهٔ دیگر این که پس از این مرحله از طلب و جست و جو، باز نصر واصل نیست، نرسیده است که نزدیک است. نصرالله قریب. باید یک مرحلهٔ دیگر بگذرد و این جست و جو و طلب، به عمل و تصمیم تبدیل شود تا به نصر خدا واصل شوند وگرنه با این که نصر نزدیک است تو منصور نیستی و کاری از پیش نرفته است. کسانی که در جا میسوزند و سوز میزنند، به جایی نمیرسند؛ باید راه افتاد. گندمی که درانبار مانده طعمهٔ سوسگهاست، ولی هنگامی که راه افتاد و در جای خود نشست، همان عاملی که او را میپوساند، همان سنبلهاش میکند.
Ahmad
آنها که تو را دیدند و سود زیاد را در تجارت با تو مشاهده کردند، خود را و عملها را به غیر تو نمیفروشند.
آنها که تو را دیدند دیگر نمیمانند تا گرفتار شکها و تردیدها بشوند. تفکری که به جریان نیفتاده تبدیل به وسوسه میشود. چاقویی که کار نکرده زنگ میزند.
Ahmad
اِلهی خُصَّنی مِنْک بِخاصَّةِ ذِکرِک؛
پس از آنکه در گذشته میخواندیم: اللّهُمَّ اشْغَلْنی بِذِکرِک؛ خدایا! مرا با یاد خودت به کار بگمار و به من شغلی بده، اکنون یک مرحله بالاتر را میخواهیم که ما را با یاد ویژه و مخصوص خودت خصوصیتی ببخش. چون آنها که به این یاد و به این ذکر میرسند، دیگر با اینکه تمام وجودشان شغل او را دارد و برای اوست دیگر برایشان ریاء و به چشمها فروختن و سمعه و به گوشها خواندن و غرور، در دلها نشستن و تفرعن، به پستها رسیدن، مطرح نیست. دیگر نمیتوانند به شرکها رو بیاورند و نمیتوانند به غیر او بفروشند و همان گفتهٔ آن زنده دل است که گفته بودند: چه کنیم تا ریاء نکنیم و گفته بود و با تعجب پرسیده بود، مگر میشود ریاء کرد؟! آیا تو جنس و متاعی را که خریداری به چند برابر از تو میخزند به یک رند و دزدی که اگر از تو گرفت باز پشت سر فحشت میدهد، مفت میدهی؟ و آیا میتوانی این گونه داد و ستد کنی؟ آیا به دزد ندادن کار مشکلی است؟ مشکل این است که برای غیر او باشیم و در راه غیر او. ما ضرورتی ندارد که در خودمان چیزی بیافرینیم، بلکه کافی است آنچه را که داریم جهت بدهیم و رهبری کنیم
Ahmad
این دعا تنها خواهش نیست، که خواستن پس از زمینهها و تصویرها و صحنههایی است که تو را میسازد و زبانت را باز میکند و احساست را شکوفا مینماید.
اِلهی اِنْ عَفَوْتَ فَمْنَ أَولی مِنْک بِالْعَفْوِ؛ خدا! اگر تو جرمها را پاک کنی، چه کسی به این کار سزاوارتر؟ و اگر شکنجه بدهی پس چه کسی از تو عادلتر؟ تو در این دنیا به غربت من رحم بیاور، که من حتی به خودم بیگانهام و از خودم فراریم و هیچ چیز مرا انسی نمیآورد و مرا به خود نمیخواند.
من در جمع تنهایم و در تنهایی خویش از خویشتن خسته و حتی در خودم و با خودم بیگانه.
Ahmad
خدای من! اگر تو مرا با زنجیرهایی که خودم برای خودم بافتهام همراه کنی و مرا در میان تمام خلق محروم گردانی و چشمها را به بدیهای من راهنمایی کنی و مرا بسوی آتشها روانه سازی و میان من و خوبیها فاصله بیندازی، من امیدم را از تو نمیبرم و صورت آرزویم را از تو باز نمیگردانم و عشق تو از دلم بیرون نمیرود. من آن همه پوشش و ستر تو را فراموش نمیکنم، گرچه غفلتها گریبانم را گاهی بگیرند. عشق تو در من هست. تو بیا عشقهای دیگران را بیرون کن، که مرا به هر طرف نکشند و مرا به غفلتها و در نتیجه به عصیانها و سرکشیها و هجومها آلوده نکنند.
Ahmad
ای بهترین کسی که خواستاری او را خوانده و ای بالاترین کسی که امیدواری به او دل بسته، ای خدای من! من با آن همه عصیان و ظلم و با آن همه جفا فقط با رشتهٔ اسلام و با پاسداری قرآن و با عشقم به رسول، امید نزدیکی و قرب تو را دارم. تو این امید و این أنس ایمانم را به وحشت مینداز.
Ahmad
وَ أَنَا یا سَیدی عائِذُ بِفَضْلِک هارِبٌ مِنُک اِلَیک؛ که من، ای بزرگ من، به تفضل تو پناهنده هستم و از تو به تو فرار کردهام
Ahmad
أَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذی تَحَبَّب اِلَی وَ هُوَ غَنِی عَنی؛
سپاس برای او که این همه محبت را در لحظهای به من روا میدارد که از من بینیاز است، از من چیزی نمیگیرد. این من هستم که در کنار او به امن و به نور و به حیات میرسم. اگر او مرا به خویش میخواند برای همین دادنهاست و اگر مرا از غیر خودش ضربه میزند، به خاطر همین رهانیدنهاست.
وَ أَلْحَمْدُلِلّهِ الَّذی یحْلُمُ عَنّی؛
اوست که با بینیازیش به من محبت میکند و با تمام محبتهایش بر او عصیان میکنم و او چشم میپوشد و حلم میورزد که شاید بازگردم و در راه بیایم.
فَرَبّی أَحْمَدُ شَیءٍ عِنْدی وَ أَحَقُّ بِحَمْدی؛
پس با این همه لطف و دعوت و اجابت و عنایت و محبت و حلم، او بهترین محبوب است و از هر چیزی نزد من ستودهتر و لایقتر است؛ وَ هُوَ أَحَقُّ بِحَمْدی؛ او به ستایش من سزاوارتر است.
Ahmad
حجم
۱۰۰٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۴
تعداد صفحهها
۱۴۷ صفحه
حجم
۱۰۰٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۴
تعداد صفحهها
۱۴۷ صفحه
قیمت:
۱۸,۰۰۰
تومان