بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب باز هم من | صفحه ۱۲ | طاقچه
کتاب باز هم من اثر جوجو مویز

بریده‌هایی از کتاب باز هم من

۴٫۲
(۱۰۹)
دو فرد می‌توانند در همه چیز با هم تفاوت داشته باشند و از دو دنیای متفاوت باشند؛ اما با این‌حال چیزی در درونشان وجود داشته باشد که این دو دنیا را به هم نزدیک کند و آن‌ها بتوانند با وجود تمام اختلاف‌هایی که دارند از بودن با هم لذت ببرند و عاشقانه یکدیگر را دوست بدارند.
yasinds
جاش چنین مردی است. دیروز او من را به بهترین کتاب‌فروشی در بروکلین برد و تعدادی کتاب برایم خرید که فکر می‌کرد ممکن است دوست داشته باشم؛ سپس برای ناهار من را به یک رستوران مکزیکی در خیابان چهل‌وششم شرقی برد و برای من تاکوی ماهی خرید!
lover book
به نظر می‌رسید زنان باید هزینه‌ای گزاف برای رسیدن به آرزوهایشان بپردازند.
lover book
در واگن ساده‌ای که او زندگی می‌کرد و لذت در کنار هم بودن بدون نیاز به اینکه در کاخی مانند آپارتمان گاپنیک‌ها زندگی کنیم.
lover book
گرمی اشک‌ها را درون چشم‌هایم حس می‌کردم. من خود را برای یک مهمانی شاد، با بازی بچه‌ها، غذاهای خوشمزه و خنده آماده کرده بودم؛ اما اکنون باید دوباره نامرئی می‌شدم و در کنار خانوادهٔ خشک و عبوس آقای گاپنیک شب خود را در یک اتاق یخ‌زده سپری می‌کردم.
lover book
با ناامیدی متوجه شدم کارهای خیریه برای طبقهٔ اعیان نیویورک معنایی کاملا متفاوت دارد، یعنی به همان اندازه که می‌بخشند باید دریافت کنند. آن‌ها فقط در جاهایی کمک مالی می‌کردند که دیده می‌شدند.
lover book
مردان هرگز سلاح‌های بی‌حد و مرز زنان در برابر یکدیگر را درک نمی‌کنند.
lover book
کتاب‌ها به ما درس زندگی می‌دهند، به ما نشان می‌دهند که چطور بهتر و مهربان‌تر زندگی کنیم. آن‌ها همدلی را به ما یاد می‌دهند. متأسفانه هرکسی نمی‌تواند تمام کتاب‌هایی را بخرد که لازم دارد، بنابراین کتابخانه یک منبع حیاتی است! اگر کسی یک کتابخانه را ببندد لوئیزا، فقط یک ساختمان را تعطیل نکرده، بلکه امید را نابود کرده است.»
lover book
هنگام برگشت به پایین پله‌ها از کنار یک پیرزن گذشتیم. کلاه او چرکین بود، پارچه نایلونی آبی‌رنگ کتش با پوشیدن زیاد در خیابان فرسوده شده بود و در سرشانه پاره بود. هنگامی که او داشت پله به پله خود را با کمک میله نرده به بالا می‌کشید، ناگهان دریافتم که بی‌اختیار به او خیره شده‌ام. دم‌پایی‌های پارهٔ او به‌زحمت روی پاهایش بند شده بودند. او کیفی را در چنگ گرفته بود که درون آن فقط یک جلد کتاب با جلد مقوایی بیرون زده بود.
lover book
«ما همیشه به تو نیاز داریم مادر. من نمی‌دانم اگر تو اینجا نبودی چه‌کار می‌کردم. تو درست مثل پایه‌های این ساختمان هستی، ممکن است من همیشه تو را نبینم، اما می‌دانم تو همیشه برای حمایت از من اینجا هستی. من شرط می‌بندم که ترینا هم همین احساس را دارد.»
کاربر ۱۵۱۵۳۳۲

حجم

۴۷۸٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۵۶۰ صفحه

حجم

۴۷۸٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۵۶۰ صفحه

قیمت:
۹۹,۹۰۰
تومان