بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب حکایت عشقی بی قاف بی شین بی نقطه | طاقچه
کتاب حکایت عشقی بی قاف بی شین بی نقطه اثر مصطفی مستور

بریده‌هایی از کتاب حکایت عشقی بی قاف بی شین بی نقطه

نویسنده:مصطفی مستور
انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۳.۵از ۶۷ رأی
۳٫۵
(۶۷)
سربالایی هم یه‌جور سرازیریه. سرازیر هم یه‌جور سربالاییه. بستگی داره تو کجا باشی و از کجا نگاش کنی.
اِیْ اِچْ|
گاهی فکر می‌کنم انتظار وقوع فاجعه از خود فاجعه سخت‌تر است.
Gisoo
می‌گوید وقتی خداوند چیزی را از کسی می‌گیرد چیز دیگری به او می‌دهد.
ــسیّدحجّتـــ
اوایل کوچک بود. یعنی من این‌طور فکر می‌کردم. اما بعد بزرگ و بزرگ‌تر شد. آن‌قدر که دیگر نمی‌شد آن را در غزلی یا قصه‌ای یا حتا دلی حبس کرد. حجمش بزرگ‌تر از دل شد و من همیشه از چیزهایی که حجم‌شان بزرگ‌تر از دل می‌شود، می‌ترسم. از چیزهایی که برای نگاه کردن‌شان ــ بس که بزرگ‌اند ــ باید فاصله بگیرم، می‌ترسم. از وقتی فهمیدم ابعاد بزرگی‌اش را نمی‌توانم با کلمات اندازه بگیرم یا در «دوستت دارم» خلاصه‌اش کنم، به‌شدت ترسیده‌ام. از حقارت خودم لجم گرفته است. از ناتوانی و کوچکی روحم. فکر می‌کردم همیشه کوچک‌تر از من باقی خواهد ماند. فکر می‌کردم این من هستم که او را آفریده‌ام و برای همیشه آفریدهٔ من باقی خواهد ماند.
اِیْ اِچْ|
کسی که روزی یه‌بار گریه نکنه با زندگی مشکل داره.
ــسیّدحجّتـــ
گاهی فکر می‌کنم انتظار وقوع فاجعه از خود فاجعه سخت‌تر است.
melodious_78
سال‌ها است به این نتیجه رسیده‌ام که خوشبخت‌ترین آدم‌ها ــ اگر اصلاً توی این خراب‌شده آدم خوشبختی وجود داشته باشد ــ کودکان هستند و پیرزن‌های بی‌سواد.
ــسیّدحجّتـــ
اگر در کلمات درمانده و بی‌پناه و ازنَفَس‌افتاده‌ای این کتاب کوچک اندک حرمتی هست، باری با فروتنی تمام آن را پیشکش می‌کنم به زن‌ها. به همهٔ زن‌ها. این تنها ساکنان سمت روشن و معصوم و معنادار زندگی.
.
الیاس دربارهٔ ترس از آدم‌ها عقیدهٔ جالبی داشت. یک‌بار به من گفت از هر کس که کم‌تر گریه کند بیش‌تر می‌ترسد. گفت به‌نظر او وحشت‌ناک‌ترین و خطرناک‌ترین آدم‌های این دنیای عوضی کسانی هستند که حتا یک‌بار هم گریه نکرده‌اند.
Baran
موج نیرومندی بود که می‌آمد و من دیگر خسته‌تر از آن بودم که در برابرش بایستم یا حتا به جایی یا به کسی پناه ببرم. و این‌همه، و شدت این موج ویرانگر، به خاطر آن بود که او می‌دانست. یعنی می‌فهمید. و هیچ‌چیز و هیچ‌چیز و قسم می‌خورم هیچ‌چیز، نه؛ هیچ‌چیز مثل فهمیدن مرا درهم نمی‌کوبد. وقتی کسی ادراک نمی‌کند، یا کم ادراک می‌کند من می‌توانم دانایی‌ام را هیولاوار بر او بگسترانم و از حیرت و بُهت و شگفتی‌اش کیف کنم. اما او می‌فهمید. او به‌شدت و با سادگی اعجازآوری همه‌چیز را می‌فهمید. آن‌قدر که گاهی روح مرا کنار دیوار می‌گذاشت و بعد با یک حرف ساده یا یک پرسش، یا یک کلمه ــ که از آن پیدا بود عمق همهٔ تقلاهای روح مرا فهمیده است ــ به آن شلیک می‌کرد.
khorasani

حجم

۶۰٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۸۲ صفحه

حجم

۶۰٫۲ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۸۲ صفحه

قیمت:
۲۰,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲
...
۱۰صفحه بعد