بریدههایی از کتاب دلیل
۴٫۶
(۳۷)
اون هم مثل من میلرزید، اما توی تاریکی خندهش رو پنهون نکرد و گفت: «آره میشناسمش؛ اینا دو سه تا از اون کوخنشینایی هستند که امام فرمود به تمام کاخنشینا شرف دارند. تمام سختیای ما توی جبهه به خاطر ایناست!»
امیر رضایی
کلاسِ سوم راهنمایی، زبان خارجیای که باید یاد میگرفتیم زبان فرانسه بود. یه خانوم معلم آورده بودند از فرانسه؛ فارسی هم درست و حسابی بلد نبود.
خیلی بد لباس میپوشید؛ انگار نه انگار توی مدرسهٔ پسرونهٔ ایرانی داره درس میده.
یه عده خوش به حالشون بود، اما علی بیشتر از اینکه فرانسه یاد بگیره، دنبال دک کردن خانوم معلم بود.
مجید
گفت: «اهل سخنرانی و اینجور چیزا نیستم.»
اصرار میکردند: «یه چیزی بگو.»
گفت: «اگه بنا بود امریکا رو سجده کنیم، انقلاب نمیکردیم. ما بندهٔ خدا هستیم و فقط به اون سجده میکنیم. سرِ حرفمون هم ایستادهیم. اگه همهٔ دنیا ما رو محاصرهٔ نظامی و تسلیحاتی کنند، باکی نیست. سلاح ما ایمان ماست. ایمان بچههاست که توی خلیج فارس با ناوهای غولپیکر میجنگن. حاضریم تموم سختیا رو قبول کنیم که فقط یه لحظه قلب امام عزیزمون شاد بشه. همین.»
کاربر ۳۴۶۳۵۹۰
جلسهٔ توجیهی برای شروع شناسایی توی روستای چنگوله تموم شد. همه رو که توجیه کرد، از محل جلسه زد بیرون و رفت پشت دیوار. من هم کنجکاویم گل کرده بود. تعقیبش کردم؛ دیدم با خودش حرف میزنه، نهیب میزنه، کلنجار میره و دعوا میکنه.
صمیمیت با اون به من جسارت داد تا بپرسم: «علی آقا، چیزی شده؟»
اولش طفره رفت و جواب نداد. صمٌ بکم نشست و صورتش رو میون دستاش پنهون کرد.
دوباره اصرار کردم: «چی شده علی؟»
با پافشاری من جواب داد: «گاهی آدم فکر میکنه کسی شده؛ شیطان هم همین رو میخواد. توی جلسه شیطان داشت قلقلکم میداد! باید مراقبت کنیم؛ الهی لا تکلنی إلی نفسی طرفهٔ عیناً ابدا.»
کاربر ۳۴۶۳۵۹۰
- خودشم دنبال یه «دلیل» میگشت تا اینکه اون خواب به دادش رسید. اون خواب که از مصیّب، معاونش، که توی فاو شهید شده بود، پرسید: «از کدوم راهکار به این مقام رسیدی؟» مصیّب هم جواب داد: «راهکار اشک!»
علیرضا
حجم
۵٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۸۸ صفحه
حجم
۵٫۳ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۸۸ صفحه
قیمت:
۸۶,۰۰۰
۴۳,۰۰۰۵۰%
تومان