پرهیز از نگاه کردن به کسی که شوق دیدنش کلافهات کرده، تردید مبهمت را به یقینی روشن تبدیل میکند: عاشق شدهای.
sosoke
نازنین دوبار دندانههای «سیب» ی را که توی دفترچهاش نوشته بود، شمرد.
زهرا۵۸
دلت از چیزی که نمیدانی چیست انباشته میشود.
زهرا۵۸
کسی که گیج است همهچیز را گیج میبیند.
ــسیّدحجّتـــ
گفتم: «این دل خالی است، تشنهام.» گفتی: «دوستت دارم.» و من ناگهان لبریز شدم.
Judy Abbott
کاش میتونستم دوستت نداشته باشم
sosoke
یکی داره تو چشات غرق میشه
sosoke
سایه به مژههاش ریمل کشید و کمی کِرِم به دستها و پودر به گونههاش مالید. کسری سطل را روی زمین وارونه کرد تا سوسک بیرون افتاد.
سایه گوشههای روسری را زیر چانهاش گره زد و چادرش را سر کرد.
جیمی جیم
وقتی حرف میزدی، یکی نه به چیزایی که میگفتی که به صدات، به محضِ صدات گوش میداد. یکی محو شده بود تو صدات.
Judy Abbott
کاش من تو بودم. کاش تو من بودی. کاش ما یکی بودیم. یک نفرِ دوتایی
sosoke