بریدههایی از کتاب چند روایت معتبر (مجموعه داستان)
۴٫۳
(۳۷)
پدرم صبحها همیشه با صدای خروس بیدار میشد و ظهرها با صدای اذانِ رادیوِ کوچکش، وسط بیابان نماز میخواند. پدرم کراوات و پاپیون نمیزد. فراک نمیپوشید. ادوکلن مصرف نمیکرد اما همیشه یک شاخه نرگس وحشی توی سجادهاش بود که در سجده از بوی آن مَست میشد. سجدههاش را شاید به همین خاطر طولانی میکرد.
sosoke
وقتی رفتی اندوه ماند و اندوه
sosoke
هر خاطرهای، خاطره نمیشود. هر دردی، درد نیست تا روح را مثل کاغذ مچاله کند. خاطره باید جان داشته باشد که زنده بماند. باید روح داشته باشد تا برای همیشه جاودانه شود. خاطره باید بسوزاند و خاکستر کند
زهرا۵۸
دلتنگیهای نقاش خیابان چهل و هشتم نوشتهٔ جروم دیوید سلینجر
زهرا۵۸
از نمرهٔ امتحانیاش میپرسی تا شاید عکسالعملش را دربارهٔ جملهای که با مداد زیر ورقهاش نوشتهای، در چهرهاش بخوانی. او میگوید که فقط به یک مسئله دربارهٔ شتاب زاویهای در حرکت دورانی نتوانسته پاسخ گوید. بعد تو صاف توی چشمهاش نگاه میکنی و او زیرلب میگوید: «موضوع بغرنجی است.» تو بهسرعت میپرسی: «اثر خودالقایی در جریان الکتریسیته یا شتاب زاویهای در حرکت دورانی؟» و ناگهان محو دستهاش میشوی که با انگشتان لاغرش کلاهک خودکار را فشار میدهد. با صدای بم و خفهای زیرلب میگوید: «عشق را میگویم.»
زهرا۵۸
پرهیز از نگاه کردن به کسی که شوق دیدنش کلافهات کرده، تردید مبهمت را به یقینی روشن تبدیل میکند: عاشق شدهای.
زهرا۵۸
این کلاس با همهٔ کلاسهای دیگر تفاوت کوچکی دارد. تفاوت کوچکی که رفتهرفته بزرگ و بزرگتر میشود، آنقدر بزرگ که دیگر کتمانش از عهدهٔ تو برنمیآید. آنقدر بزرگ که توی کلاس هم جا نمیگیرد و باید برای آن فکری بکنی
زهرا۵۸
فاصلهٔ بین یکشنبهٔ دوم و یکشنبهٔ سوم برای تو از هفت روز بیشتر طول میکشد و از اینکه هفته برای تو بیش از معمول کش آمده خودت را سرزنش میکنی. نگاهت را در کلاس میگردانی تا نقطهای روشن را پیدا کنی. وقتی از وجود کیمیا در کلاس مطمئن میشوی، خیالت آسوده میشود و از اینکه حضور دخترک خیالت را آسوده میکند از خودت متنفر میشوی
زهرا۵۸
حجم
۹۶٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۰۶ صفحه
حجم
۹۶٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۱۰۶ صفحه
قیمت:
۳۷,۰۰۰
۲۹,۶۰۰۲۰%
تومان