بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب حسرت | صفحه ۲ | طاقچه
۳٫۶
(۱۱۷)
دوشیزه اورلی کنار میز نشست. نگاه آرامی به اطراف اتاق انداخت ... سایه‌های شب در حال تاریک کردن فضا و عمیق‌تر کردن سایه روشن اطراف چهرهٔ تنهای او بودند. گذاشت سرش روی بازوهای خمیده‌اش بیفتد و شروع کرد به گریه کردن. ... آه عجب گریه‌ای هم بود. از آن نوع گریه‌های آرامی که معولا زن‌ها می‌کنند نبود. شبیه یک مرد می‌گریست با هق هقی که به نظر می‌رسید روحش را پاره پاره می‌کند. دوشیزه اورلی در آن لحظه حتی به پونتو که دستش را می‌لیسید هم توجهی نکرد.
جهانبخش
دوشیزه اورلی کنار میز نشست. نگاه آرامی به اطراف اتاق انداخت ... سایه‌های شب در حال تاریک کردن فضا و عمیق‌تر کردن سایه روشن اطراف چهرهٔ تنهای او بودند. گذاشت سرش روی بازوهای خمیده‌اش بیفتد و شروع کرد به گریه کردن. ... آه عجب گریه‌ای هم بود. از آن نوع گریه‌های آرامی که معولا زن‌ها می‌کنند نبود. شبیه یک مرد می‌گریست با هق هقی که به نظر می‌رسید روحش را پاره پاره می‌کند. دوشیزه اورلی در آن لحظه حتی به پونتو که دستش را می‌لیسید هم توجهی نکرد.
دیبا جون
... آه عجب گریه‌ای هم بود. از آن نوع گریه‌های آرامی که معولا زن‌ها می‌کنند نبود. شبیه یک مرد می‌گریست با هق هقی که به نظر می‌رسید روحش را پاره پاره می‌کند.
बिल्ली
گذاشت سرش روی بازوهای خمیده‌اش بیفتد و شروع کرد به گریه کردن. ... آه عجب گریه‌ای هم بود. از آن نوع گریه‌های آرامی که معولا زن‌ها می‌کنند نبود. شبیه یک مرد می‌گریست با هق هقی که به نظر می‌رسید روحش را پاره پاره می‌کند.
Negin

حجم

۸٫۲ کیلوبایت

حجم

۸٫۲ کیلوبایت

قیمت:
رایگان
صفحه قبل۱
۲
صفحه بعد