بریده‌های کتاب حسرت
۳٫۶
(۱۰۸)
با همین حال و هوا برگشت
خسته
با همین حال و هوا برگشت
خسته
هیجان و سر و صدا تمام شد و آنها رفتند. حالا که آنها رفته بودند چقدر همه چیز ساکت بود.
جو مارچ
هیجان و سر و صدا تمام شد و آنها رفتند. حالا که آنها رفته بودند چقدر همه چیز ساکت بود
`Hana~
به اوضاع بچه‌ها فکر کرد.
عادل
هرگز عاشق نشده بود
:)
«بذار بهت بگم خاله روبی، من ترجیح میدم به یک دوجین گیاه برسم اما بچه‌ها نه وحشتناکه! اصلا به من چیزی دربارهٔ بچه‌ها نگو.»
.
بیست ساله که بود یک بار از او خواستگاری شد که البته فورا آن را رد کرد و در سن پنجاه سالگی هنوز به شکلی زندگی نکرده بود که بخواهد حسرت چیزی را بخورد.
mohammad reza abdollahi nadi
مجموعه «مطالعه در وقت اضافه» با این هدف فراهم شده است تا کاربران طاقچه بتوانند در عرض چند دقیقه یک داستان کوتاه از نویسندگان ایران و جهان را بخوانند. امیدواریم این داستان‌های کوتاه بتواند کمکی کوچک به پربارترکردن دقایق زندگی داشته باشد. دقایقی کوتاه که در میان روزمرگی‌ها، دقایقی زیباتر و ارزشمندتر باشد و در میان لحظات خوبمان جای بگیرد.
:)
دوشیزه اورلی هرگز به ازدواج فکر نکرده بود. هرگز عاشق نشده بود. بیست ساله که بود یک بار از او خواستگاری شد که البته فورا آن را رد کرد
tak_shakh

حجم

۸٫۲ کیلوبایت

حجم

۸٫۲ کیلوبایت

قیمت:
رایگان
صفحه قبل
۱
۲۳صفحه بعد