بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب شب ممکن | طاقچه
کتاب شب ممکن اثر محمدحسن شهسواری

بریده‌هایی از کتاب شب ممکن

انتشارات:نشر چشمه
امتیاز:
۳.۱از ۳۲ رأی
۳٫۱
(۳۲)
به «ضرورت تقدیر» معتقد نیستم، ولی کاملاً به «صداقت تصادف» مؤمن هستم. منتها ما همیشه این صداقت را بعدها، وقتی به‌تمامی گرفتارش می‌شویم، کشف می‌کنیم. شاید خوبی‌اش هم همین باشد.
farnaz Pursmaily
یک‌بار که ازش پرسیدم از این‌همه کار خرکی نمی‌ترسد، گفت هر وقت تو زندگی احساس می‌کند دارد از انجام دادن کاری می‌ترسد، خودش را با سر می‌اندازد تویش
farnaz Pursmaily
حقم بود. گریز از تنهایی همیشه انسان را به جایی که می‌خواهد نمی‌کشاند.
خاک
اما من رمان خودم را همان‌طور که هست دوست دارم. آن‌چه در مازیار من را اذیت می‌کرد این بود که هر وقت با تو بود بسیار مهربان و همراه بود، اما وقتی می‌دیدی با همهٔ زن‌ها همین‌طور است، دلت می‌شکست. خیلی‌ها از جمله خود من آن اوایل فکر می‌کردیم ذاتاً آدم مهربانی است و همه را به یک اندازه دوست دارد، اما وقتی دقیق می‌شدی، درست‌ترش این بود که هیچ‌کس را جز خودش دوست ندارد. معقولش هم همین است. تو وقتی نتوانی دیگران را دوست داشته باشی، می‌توانی نسبت به همه به یک میزان مهربان باشی. شاید هم به‌قول خودش این یعنی نوع عالی خودخواهی.
زینب هاشم‌زاده
رمان مقلدهای گراهام گرین را یادت می‌آید؟ اسم آدم‌کش‌های دولتی در آن رمان اگر اشتباه نکنم، تون‌تون ماکوت بود. آن‌ها در تمام طول رمان عینک آفتابی به چشم می‌زدند. در یک‌لحظه از رمان، شخصیت اصلی می‌فهمد تون‌تون ماکوت‌ها عینک را نه به‌خاطر ترساندن مردم، بلکه بیشتر به‌خاطر نشان ندادن ترس خودشان می‌زنند.
زینب هاشم‌زاده
هاله گفت دوستش از استاد روان‌شناسی‌اش پرسیده: «یک زن می‌تواند با دوتا مرد باشد، یعنی دوتا مرد را دوست داشته باشد؟» استاد لابد با انگشت کوچکش کلهٔ طاسش را خارانده. «لابد با انگشت کوچکش کلهٔ طاسش را خارانده» را هاله گفته بود. استاد جواب داده بود: «مردها می‌توانند؛ هم به‌لحاظ جنسی و هم احساسی. ولی زن‌ها از لحاظ جنسی که تقریباً نه، از نظر احساسی هم معمولاً نه.» ـ معمولاً یا اصلاً؟ ـ معمولاً. ـ حالا اگر شد؟ ـ به این حالت در عرف می‌گویند هرزگی. از نظر علمی هم تقریباً اسمش همین است.
پردیس
فریب جهان قصهٔ روشن است ببین تا چه زاید، شب آبستن است حافظ
فرهاد ملکی
به‌نظرم زن‌ها به جبران پوشیدگی کمابیش اجباری روزها در خیابان، در مهمانی‌های شبانه به طرز وحشیانه‌ای به جبران‌سازی مشغول می‌شوند. برای همین در لحظهٔ اول شاگردانم را نشناختم. چون همیشه آنان را سر کلاس و پیچیده در مانتوهای تیره و مقنعه دیده بودم. می‌دانم آن‌طرف آب هم مهمانی شب برای خانم‌ها یک‌طورهایی یعنی امساک در لباس پوشیدن.
خاک
همین زمان من داشتم فکر می‌کردم کاج چه درخت تنهایی است. حتا وقتی مثل این‌جا انبوه باشد، باز حس نمی‌کنی از درون یک جنگل می‌گذری. کاج انگار بسیار مغرور و خودبسنده است و نمی‌خواهد فردیتش را زیر نام کلی جنگل از دست بدهد.
خاک
بعضی‌ها چه‌طور می‌توانند همیشه مهربان باشند، همیشه آماده برای بخشش، همیشه مادر.
زینب هاشم‌زاده

حجم

۱۴۷٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

حجم

۱۴۷٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

قیمت:
۳۶,۰۰۰
۱۸,۰۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل
۱
۲
...
۴صفحه بعد