انسان اسیر خاطراتش است.
زینب هاشمزاده
هیچچیز بهاندازهٔ خانهٔ مرتب و گرم، با بوی خوشِ غذا، یک مرد را به زندگی وصل نمیکند. بهعلاوهٔ زن.
زینب هاشمزاده
همهٔ مردها هر چهقدر هم که روشنفکر باشند، دلشان میخواهد بوی غذای موردعلاقهشان تا سر کوچه برود.
زینب هاشمزاده
انسان اسیرِ خاطراتشه. و خاطره چیه جز بافتههای ذهن آدم از چیزایی که بههیچوجه اونی که ما بهخاطر میآریم نیستن. با اینحال، و شاید اصلاً واسه همین، انسان اسیرِ خاطراتشه.
HooraNasari
انسان اسیرِ خاطراتشه. و خاطره چیه جز بافتههای ذهن آدم از چیزایی که بههیچوجه اونی که ما بهخاطر میآریم نیستن. با اینحال، و شاید اصلاً واسه همین، انسان اسیرِ خاطراتشه.
Ra8.M
درد برای او نیروی ناشناسی در لایههای زیرین زندگیاش بود.
زینب هاشمزاده
عشق به نرگس را حالا بیش از آنکه واقعاً میتوانست در او شکل بگیرد، احساس میکرد و بیش از آنکه به موسیقی مدامی برای تحمل سکوت غیرقابل تحمل لحظههای تنهاییاش بدل شده باشد، به مسیری برای رسیدن به انزجار بیشتر، از همهچیز و بیش از همه خودش میمانست.
زینب هاشمزاده
ریبوار تنها با تکرارِ تاریخ میتوانست خودش را پس بگیرد. اما تاریخ تکرار نمیشود و شاید بیش از هر چیز این واقعیت است که انسان را به گریه میاندازد.
زینب هاشمزاده
تنها مرگ، زیبایی عشق را آشکار میکند.
زینب هاشمزاده
هر سه میدانستند هیچکدامشان روزی را بدون یادآوری خاطرات آن روزها پشت سر نمیگذارد، اما هیچکس حرفی نمیزد. تلاش جمعی برای فراموشی.
زینب هاشمزاده