بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب روزهای فاطمه (س) | صفحه ۸ | طاقچه
تصویر جلد کتاب روزهای فاطمه (س)

بریده‌هایی از کتاب روزهای فاطمه (س)

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۲از ۴۵ رأی
۴٫۲
(۴۵)
مراد از عدل، تعادل و حدّ وسط بین افراط و تفریط نمی‌باشد، بلکه به این معناست که به اندازه‌ای که به انسان داده‌اند از او بازدهی می‌خواهند و بازخواست می‌کنند؛ و آیهٔ " لایکلِّفُ اللهُ نَفْساً اِلّا ما آتاها"، حاکی از این معناست.
زهرازارعی
اجماع مسلمین چه معنا دارد که مال کسی را که در دست اوست از او بگیرند و خرج امور دیگری نمایند.
کاربر ۵۴۰۷۵۴۵
و از دین به عنوان اهرم، نه مبنا؛ و وسیله و ابزار، نه پایه‌ای استوار و محکم، سوء استفاده می‌شود و دیگر جایی برای خدا و رسولش باقی نمی‌ماند تا چه رسد به اولیا او، که آدم‌ها به کفایت عقلانی و علمی و عرفانی خویش واثقند و برای وحی جایی نیست و به آن نیازی ندارند.
کاربر ۵۴۰۷۵۴۵
آنجایی که حساب منافع در پیش باشد، می‌خواهی مدینه در دست تو باشد. بصره و کوفه در دست تو باشد. می‌خواهی بیت المال در دست تو باشد. امکانات و اموال در دست تو باشد. همه چیز به فراموشی سپرده می‌شود و همه چیز رنگ عوض می‌کند. آدم‌ها از تمامی یافته‌ها و آگاهی‌شان چشم می‌پوشند و دچار خذلان و رها شدن و غدر و خیانت می‌گردند. اینجاست که از درون می‌سوزند و از درون پوک می‌شوند. و با آتش پیوند می‌خورند. و در بستر چنین جریان و جامعه‌ای است که لباس دین کهنه و دریده می‌شود
کاربر ۵۴۰۷۵۴۵
نکتهٔ اساسی در مسالهٔ ولایت و وحی و توحید همین نکته است. بحث از اثبات خدا و رسول و نبی و ولی نیست که صحبت از اضطرار به ولی و احتیاج به خداست. من نیاز به رسول و وصی او دارم. اگر فرضم بر این باشد که در این زندگی با این شرائط موجود، می‌توانم مسائل را خودم حل و فصل کنم دیگر به خدا چه نیازی دارم؟! بر فرض هم که خدا باشد به رسول او چه احتیاجی دارم؟! به ولی او چه احتیاجی؟! اما وقتی این معنا در انسان شکل می‌گیرد که هم وجودش محدود است و هم امکاناتش ناتمام و ناقص هستند و حتی علم و تجربه و عقل و فلسفه و قلب و عرفانش کفاف او را نمی‌دهند. اینجاست که خدا و رسول و ولی ضرورت پیدا می‌کنند و اضطرار به آنها مطرح می‌شود. و با این معنا از اضطرار و احتیاج، مسأله شکل جدیدی به خود می‌گیرد.
khorasani
نکته می‌رساند که علم و تجربه کافی نیست؛ چون تجربه در حوزهٔ شهادت آدمی است و به غیب او راهی ندارد. پس نه می‌تواند به علم و تجربه‌اش قانع باشد و نه می‌تواند به عقل و فلسفه و قلب و عرفانش روی بیاورد؛ زیرا این مرحله از تفکر و تعقل و قلب و احساس آدمی نیز، نیاز به تربیت و آگاه سازی و احتیاج به طراحی و برنامه ریزی دیگری دارد؛ که در تربیت تفکر و تعقل این کار نبی و ولی است که باید این نهفته‌ها و پنهان شده‌های در متن عقل را برانگیزانند و بیرون آورند: " وَ یثِیرُوا لَهُمْ دَفائِنَ الْعُقُولِ". اینجاست که تو نیاز به ولی و اولویت او را احساس می‌کنی و اینجاست که آن درک از معنای توحید، تو را به ولایت می‌رساند و اینجاست که توحید و ولایت به هم مرتبط می‌شوند و پیوند می‌خورند
کاربر ۴۷۴۴۸۲۵
فاصلهٔ مرگ و زندگی و حضور و غیبت، از بت‌های سنگینی است که آدمی را گرفتار کرده.
کاربر ۵۵۰۷۸۴۲
عامل این کوری از دعوت و چشم پوشی از اصرار فاطمه (س) و بی‌تفاوتی و عذر تراشی و توقف و کوتاهی در برابر حقّ او چیست؟ آیا این انحطاط و سقوط طبیعی نیست؟ آیا عامل این همه، چیزی جز این است که اینها به کفایت انسانی خود واثقند و ولی خدا را نه ضروری می‌دانند و نه لازم؟ آیا آنها که از بصیرت هاشان چشم پوشیده و از عشق و شیدایی سابقشان دست شُسته‌اند، عشق جدید و محبّت تازه‌ای در دل آنها جلوه نکرده است و مشکشان سوراخ نشده است؟! چه بگویم از این همه ضلال و سردرگمی، که حتی آنهایی که همراه موسی، صدای خدا را در طور شنیده بودند و با او بیعت کرده بودند، گوساله پرستیدند.
عبدالزهرا
بزرگی می‌گفت، یک کبر در شیطان و یک حرص در آدم و یک بخل در پسر او که بعدها تبدیل به حسادت گشت و یک شتاب در یونس و یک توجّه به غیر در یوسف، همهٔ آنها را زمین زد و مبتلا کرد؛ ما که همه را یکجا داریم چه کنیم؟
عبدالزهرا
همین است که گناه رنج‌آور، از خوبی غرور آفرین، بهتر است.
آسمونی
این صدای مردان راه است که بلند است: " آهِ مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ وَ طُوْلِ الطَّرِیقِ"؛ وای از توشهٔ کم و راه دور!! اگر تمامی این‌ها در راه بگذرد، کافی نیست.
آسمونی
ما غرورمان را روی شانه‌هایمان گذاشته‌ایم. این بار سنگینی است. کمرمان را خم می‌کند و می‌شکند. ای کاش زیر پایمان می‌گذاشتیم و بالا می‌رفتیم؛ که حجم سنگین غرور اگر زیر پا قرار می‌گرفت، برای آدمی، رفعتی را می‌آورد و او را به خیلی جاها می‌رساند.
هانیه اکبری
حضرت علی (ع) در نهج البلاغه، آن جا که از حقوق ولایت می‌گویند، نکتهٔ خیلی لطیفی دارند که به دست می‌آید حق ولایت زمنیه‌هایی دارد. این زمینه‌ها آگاهی است. آزادی است و رحمت واسعه و محبّت ولی است. کسی که آگاهی به تمامی راه ندارد، و آزادی از تمامی تعلق‌ها ندارد، و این محبت و رحمت واسعه را به انسان‌ها ندارد، که از آن‌ها به آن‌ها نزدیک‌تر باشد و آن‌ها را بیش از خودشان دوست داشته باشد، ولی نخواهد بود و ولایتی را بر انسان نخواهد داشت.
هانیه اکبری
برای او که واسع است و کریم است و حمید است، مَنْعی و اَخْذی، به خاطر ضعف و بخل و فقر نیست؛ که بخشش، چیزی را از مُلک او بیرون نمی‌برد. و با دادن، چیزی از او کاسته نمی‌شود: " وَ لاَ تَزِیدُهُ کثْرَةُ العَطاءِ اِلاَّجُوْدَآوَکرَمَآ". پس اگر می‌ستاند و اگر سخت می‌گیرد، به خاطر محدودیت‌ها و دیوارها و ضعف‌های ماست که با داشتن مغرور می‌شویم و از دوست می‌بریم و غافل می‌گردیم.
حُسنیه'
به یکی از دوستان می‌گفتم، ما غرورمان را روی شانه‌هایمان گذاشته‌ایم. این بار سنگینی است. کمرمان را خم می‌کند و می‌شکند. ای کاش زیر پایمان می‌گذاشتیم و بالا می‌رفتیم؛ که حجم سنگین غرور اگر زیر پا قرار می‌گرفت، برای آدمی، رفعتی را می‌آورد و او را به خیلی جاها می‌رساند.
راء
در تاریخ آمده: یکی از نوّاب اربعه در حال احتضار بود. دور و بر او را عدّه‌ای از بزرگان گرفته و بر فراش و بستر او نشسته بودند. در میان ایشان بزرگی از قمیین، بالای سر او نشسته بود و بقیه هم دور تا دور بستر را گرفته بودند. در پایین پا، دَم در نیز شخصی نشسته بود. همه خیال می‌کردند که زمامدار و نائب بعدی این بزرگ قمی است. نائب در حال احتضار، چشم خود را باز می‌کند و نامه‌ای را از حضرت بیرون می‌آورد که در آن، خطاب به آن بزرگ نوشته شده بود، تو خواهی آمد و ما فلانی را به نیابت منصوب نموده‌ایم. این فلانی همان شخصی بوده که پایین پا، دَمِ دَر، نشسته بود. می‌گویند، این بزرگ قمی بلند شد و او را بوسید و در جای خود نشاند. دیگر نمی‌گوید که استحقاق داشته یا نداشته، این‌چنین در مقابل خواستهٔ ولی خود تسلیم و سر بزیر است و بر نفسانیت و غرورش مسلط و پیروز.
راء
سؤال اساسی این است که چطور کسانی که محبّت رسول (ص) را در دل داشتند و از او اطاعت می‌نمودند، با او درگیر شدند و به او پشت کردند؟ آنچه مهمّ است، تحلیل این سؤال است که توصیف قضایا و وقایعی که اتفاق افتاده، تنها کفایت نمی‌کند و جوابگو نخواهد بود. دو عامل اساسی وجود دارد که آدمی را حتی در برابر خدای مهربان به لجاجت و عناد می‌کشاند. در قرآن آمده: " وَ جَحَدُوا بِهَا وَ آسْتَیقَنَتْهَا اَنْفُسُهُمْ ظُلْمَآ وَ عُلُوَّآ".ظلم و علّو دو عامل اساسی هستند. تجاوزگری و برتری‌طلبی و قدرت‌طلبی از عواملی هستند که باعث می‌شود تو حتی با یقینی که داری، منکر شوی و با رسول (ص) درگیر و به او پشت کنی و نه با رسول (ص) که حتی در مقابل خدای مهربان قد علم کنی و با او درگیر شوی. " تَلْک الدَّارُ الآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لاَ یرِیدُونَ عُلُوَّآ فِی آلاَرْضِ وَ لاَ فَسَاَدآ"؛ بهره‌مند شدن و رسیدن به دار الآخرة برای کسانی است که حتّی ارادهٔ علوّ و برتری‌طلبی و فساد در زمین را نداشته‌اند.
راء
این یک حقیقتی است که من در حضور شما کاری را انجام می‌دهم، همین که می‌بینم نیستید، می‌گویم گُور پدرش!... این بت حضور و حجاب حضور، اگر دریده نشود و برداشته نشود، اخلاصی در بین نخواهد بود و آدمی کم می‌آورد.
marzieh
این یک حقیقتی است که من در حضور شما کاری را انجام می‌دهم، همین که می‌بینم نیستید، می‌گویم گُور پدرش!... این بت حضور و حجاب حضور، اگر دریده نشود و برداشته نشود، اخلاصی در بین نخواهد بود و آدمی کم می‌آورد.
marzieh
وَ سَمَلَ جِلْبَابُالدِّینِ"؛ و لباس دین کهنه شد. حضرت می‌فرمایند: این لباس دینی که بر تن کرده بودید، کهنه شد و این پوشش کنار رفت و دریده شد و دیگر احتیاجی به پوشش نداشتید. تعبیرها خیلی دقیق است دین در وجود تو ننشسته که لباس و پوشش تو بوده. تعبیری است در سورهٔ نصر که: " یدْخُلُونَ فِی دِینِ اللهِ اَفَْواجآ". گاهی ما در دین داخل می‌شویم و گاهی دین در ما جای می‌گیرد، این دو با هم متفاوتند. " یدْخُلُونَ"، این را می‌رساند که اینها در دین داخل شده‌اند و هنوز دین در وجود آنها ننشسته و قرار و پا نگرفته.
راء

حجم

۱۰۲٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۳

تعداد صفحه‌ها

۶۹ صفحه

حجم

۱۰۲٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۳

تعداد صفحه‌ها

۶۹ صفحه

قیمت:
۲۰,۰۰۰
۱۰,۰۰۰
۵۰%
تومان