بریدههایی از کتاب صراط
۴٫۴
(۱۰۹)
این سورهی حمد است که پس از ارزیابیها و سنجشها و انتخابها و همراه اعتصام و استعانت، صراط را مطرح میکند و در رابطه با صراط، آدمها را تقسیم میکند و تیپها را مشخص میسازد. انعام یافتهها و مغضوبها و گمشدهها را نام میبرد و گروهها را نشان میدهد که رونده هستند و یا بازیگر و یا بازیچه و تماشاچی.
mohdiu
صراط و عبودیت، اساس تقسیم بندی و تیپ سازیهاست. دسته دسته کردن آدمها، نه در رابطه با خاک و آب و نه در رابطه با رنگ پوست و نه در رابطه با شغلها و نه در رابطه با ابزار تولید
mohdiu
میگویند: إِسْتَقِمْ کما أُمِرْتَ، نمیگویند إِسْتَقِمْ فِیما أُمِرْتَ.
تو همانطور که دستور داری پایداری کن. پایداری تو باید به اندازهی مأموریت تو باشد، نه بیشتر نه کمتر، که هر دو طرف، خروج از مرز عبودیت است و اسارت هوسهای نهفته و پنهان.
mohdiu
آنچه ثابت و پا برجاست، نقش ماست، که عبودیت است و اطاعت، این است که اصالت دارد، نه عبادت نه خدمت، نه ریاضت و نه شهادت.
mohdiu
اگر امروز رجحان را در کاری یافتی و فردا رجحان را در جایی دیگر دیدی، به آن روی بیاور و اسیر کار دیروز نباش. و اگر در رجحان کار سابق شک کردی، به شک اعتنا نکن، یقین را با یقین دیگر بشکن.
mohdiu
ما ضعیف هستیم و همین که مستمر از یک منبع تغذیه شدیم به همان دل میبندیم و در حجاب میمانیم و بر آن تکیه میکنیم. این است که با شروع توکل، رزق تو را، حساب شده در اختیارت نمیگذارند.
mohdiu
بلاء نعمت خداست، اگر از آن بهرهبرداری نشود و شکر نشود، قطع میشود و در نتیجه تو از ظرفیت و وسعت وجودیت بیخبر میمانی و نقطههای ضعفت را فراموش میکنی و رفته رفته به غرورهایی میرسی که تو را به رکود و قناعت و به مرگ و گندیدن میکشاند.
mohdiu
محبوبهایت را میشکنند، که مگر برخیزی. خرابت میکنند، تا آباد شوی. دیوارهایت را میریزند تا به وسعت برسی. و این است که تو باید خودت بخواهی و طلب کنی و اگر نخواهی و کردند، شکر کنی و یا لااقل صبر داشته باشی که بارور شوی، نه آنکه جزع بزنی و فریاد، که فریاد خریداری ندارد و در زیر این گنبد کبود، بازاری ندارد، که دنیا با درد همراه است و با غم مخلوط و با رنج پیچیده.
mohdiu
ایمان را با علامتهایش میتوان شناخت.
مؤمن به اَمْن میرسد، پس نه خوفی از آینده دارد و نه حزنیبرگذشته و نه حیرتی در حال.
و با همین اَمْن به تسلّط میرسد. او ذلیل نخواهد شد. حتی ذلیل قدرت و توانایی خود، که او به عزت رسیده و بر قدرتش مسلط شدهاست. ذلت در او راهی ندارد.
و این تسلط او را به شهادت میرساند، که تمامی حادثهها در وجود او پیش بینی شدهاند و با این شهادت به انتظار میرسد و آماده میگردد.
mohdiu
اِنَّ الاْیمانَ مَبْثُوثٌ عَلَی الْجَوارِحِ. ایمان بر تمامی وجود تو پراکنده است. ممکن است دست تو ایمان آورده باشد، ولی هنوز چشم تو ایمان نیاورده باشد و خالی مانده باشد. هر کدام از اعضا و جوارح تو که از این عشق زنده شدند، به ایمان میرسند، تا آنجا که روحُ الایمان در تمامی وجود تو سایه میگستراند.
mohdiu
هَلِ اْلایمان اِلّا الْحُبِّ وَ الْبُغْض. ایمان عشق در راه او و نفرت به خاطر اوست. ایمان رهبری و جهت دادن به عشق و نفرت است. ایمان حد قلبی مذهب است.
mohdiu
چه بسا شخص خوب باشد و عملش بد و اشتباه. و چه بسا شخص بد باشد ولی عملش خوب و به مورد. خوبی و بدی عمل، دلیل خوبی و بدی آدم نیست، مگر آنجا که نیتها و انگیزهها شناسایی شده باشند.
با این تفکیک، نمیتوانیم از آدمها و عملها حق را بدست بیاوریم
mohdiu
این طور نیست که خیال کنی در یک جا ایستادن، در همانجا ماندن است، که ایستادن عقب گرد است و پایین رفتن.
کاربر ۳۸۳۷۰۷۸
دیگران برای هیچها، عمرهاشان را گذاشتهاند و ما برای محبوب بزرگتر، هنوز یک نفس ندادهایم. شرممان باد که سر بلند کنیم، که او این همه حرکت را تا ما ادامه داده است و ما اینها را به رکود کشاندهایم.
کاربر ۳۸۳۷۰۷۸
اگر میتوانی که تمامی کارهایت را در دست داشته باشی چه بهتر. اگر میتوانی جمع کنی چه بهتر، وگرنه، کاری را انتخاب کن که ضرورت بیشتر دارد.
کاربر ۳۸۳۷۰۷۸
تو هیچگاه به خودت نمیاندیشی.
اما به یک لیوان؟
بسیار...
کاربر ۳۸۳۷۰۷۸
این درست است که تو بینهایت راه در پیش داری، ولی در هر لحظه بیش از یک گام برایت نیست. نظم به تو کمک میکند که بفهمی گام اول را از کجا برداری و سپس گامهای بعد را. این درست است که کارهای زیاد داریم، ولی گرفتاری ما در هر لحظه بیش از یک کار نیست و آن مهمترین کار است، نه تمامی آن همه کار.
کاربر ۳۸۳۷۰۷۸
انسانی که راه افتاد و حرکت کرد، ناچار با بندها و مانعها روبرو میشود و در برخورد با این مانعهاست که نیاز به آزادی در او زنده میشود. تلقی هر کس از آزادی، وابسته به حرکت و به مانعی است که با آن برخورد کرده است.
کاربر ۳۴۸۰۹۵۱
گذشته از این نیازها، انسان به خاطر کنجکاوی، به شناخت و به خاطر ضعفش، به قدرت و به خاطر ترکیب خاصش، به حرکت نیاز دارد.
شناخت و قدرت و حرکت، اینها نیازهای عالی انسان هستند و در واقع ترکیب خاص انسان، حرکت را و در نتیجه شناخت و قدرت را به دنبال میآورد.
این نیاز به حرکت، نشانهاش در زندگی هر کدام از ما پیداست. ما تا دیروز با چیزهایی مأنوس بودهایم و اکنون نیستیم و این نشان میدهد که نمیتوانیم برای همیشه با یک چیز بمانیم. نمیتوانیم در پوست خود بمانیم، که حرکت ما پوست را بر ما تنگ ساخته و مجبوریم که عصیان کنیم و پوستها را نوک بزنیم و بشکنیم.
تنوّع طلبیها و تفننها، باز خود نمایانگر همین نیاز تحرک خواهی ما هستند.
این سه دسته نیازها در تنهایی هر کس با او همراهند. البته همین نیاز به حرکت و بیشتر طلبی و بهتر طلبی، نیازهایی را میسازد که انسان مجبور میشود تا به جامعه پیوند بخورد و اجتماعی باشد.
کاربر ۳۴۸۰۹۵۱
انسان تجاوز کار آزاد و انسان جاهل و بیخبر از عظمت خویش و انسان غافل از این آگاهی، به این بتها و معبودها دل میبندد و با آنها خود را فریب میدهد و گول میزند؛ معبودهایی که پست هستند و در مقایسه با خدا، چیزی ندارند؛ تَعالی اللهُ عَمَّا یشْرِکون.
و گذشته از این دلیلی بر شرک ندارند؛ قُلْ هاتُوا بُرْهانَکم.
کاربر ۳۴۸۰۹۵۱
حجم
۱۱۸٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۵
تعداد صفحهها
۲۰۴ صفحه
حجم
۱۱۸٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۵
تعداد صفحهها
۲۰۴ صفحه
قیمت:
۲۴,۰۰۰
۱۲,۰۰۰۵۰%
تومان