بریدههایی از کتاب سومین پلیس
۳٫۶
(۶۰)
گفتم «شما قانون اول معرفت رو به من گفتین، دومیش چیه؟»
گفت «این سؤال رو میشه جواب داد. قوانین معرفت کلاً پنجتا هستن. همیشه سؤالهایی رو که لازم هستن بپرس، ولی هرگز به هیچ سؤالی جواب نده
کاربر ۲۵۸۹۰۶۵
گروهبان نگاه خیرهاش را که هنوز از تماشای آتش داغ بود به من دوخت؛ گرمایش را حس کردم.
گفت «شروع معرفت سؤال پرسیدن و جواب ندادنه. تو معرفت رو از طریق پرسیدن کسب میکنی و من از طریق جواب ندادن.
کاربر ۲۵۸۹۰۶۵
فکر کردم خیلی دور از ذهن نیست که پسر یک آدمی بینام هم اسمی نداشته باشد، ولی کاملاً واضح بود که گروهبان من را با یک نفر دیگر اشتباه گرفته. دیدم اشکالی ندارد و تصمیم گرفتم از اشتباه درش نیاورم. فکر کردم خوب است که هیچچیز راجعبه من نمیداند ولی بهتر این بود که یک دنیا چیز راجعبه من بداند که همه پرتوپلا باشند.
کاربر ۲۵۸۹۰۶۵
زندگی یه اشتباه بزرگه و نداشتنش بهتر از داشتنشه.»
کاربر ۲۵۸۹۰۶۵
مطمئناً روح من هم که کسی تا حالا آن را در حال راه رفتن در جاده یا ایستاده پای پیشخان یک میخانه ندیده لیاقت نامی را دارد که او را در میان ارواح دیگر آدمها ممتاز کند.
کاربر ۲۵۸۹۰۶۵
«خلاصه کنم، روپوشبهروپوش و سالبهسال رنگ سیرتر میشه تا اینکه میرسه به سیاهی. بالاخره روزی میآد که اگه فقط یه روپوش دیگه بپوشم رنگم به سیاهی مطلق میرسه. اون روز، روز مرگ منه.»
کاربر ۲۵۸۹۰۶۵
«اینی که آدم بدونه چه رنگیه یا اصولاً خودِ رنگ داشتن چه فایدهای داره؟»
«یه خاصیتش اینه که از طریقش میشه طول عمر رو فهمید. زرد یعنی عمر دراز، هر چی کمرنگتر عمر هم درازتر.»
کاربر ۲۵۸۹۰۶۵
آدمها رنگشون رو از کجا میآرن؟»
بهآرامی جواب داد «از رنگ بادی که زمان تولدشون غالب بوده.»
کاربر ۲۵۸۹۰۶۵
گروهبان گفت «زمانِ ما توی دهنِ نصف شاگرد مدرسهها اینقدر مرض و بیماری بود که اگه ها میکردن کُل مملکت روسیه نابود میشد و اگه فقط چشمشون به یه مزرعه میافتاد تمام محصولش از بین میرفت. حالا دیگه اینجوری نیست، دائم بازرس میره به مدارس. نیمهخرابها رو با آهن پُر میکنن و خرابها رو هم با یه چیزی مثل انبر میکشن بیرون.»
گیلانی گفت «نصفش به این خاطره که با دهنِ باز دوچرخهسواری میکنن.»
nmroshan
قوانین معرفت کلاً پنجتا هستن. همیشه سؤالهایی رو که لازم هستن بپرس، ولی هرگز به هیچ سؤالی جواب نده. از هر چیزی که میشنوی به نفع خودت استفاده کن. همیشه یه دست لباس تعمیرکاری همراه داشته باش. تا جای ممکن بپیچ به چپ. هیچوقت اول از ترمز چرخ جلو استفاده نکن.»
nmroshan
در شأن انسان عاقل نیست که خود را دلواپس نزدیک شدنِ موهومِ توهُّمِ اعظم کند که مرگ مینامندش.»
AS4438
من برعکس بیشتر آدما تمام عمر خودم رو به یه اسم محدود نمیکنم.»
فرسا
یه کابوس میتونه به اندازهٔ یه اتفاق واقعی آدم رو خردوخمیر کنه.
فرسا
تا حالا یه سوزن توی تختخوابت گم کردی؟ شک همونقدر ذهن آدم رو آزار میده.
|kosar|
در اطلس لیمن به مسائلی چون از دست دادن عزیزان، کهولت، عشق، گناه، مرگ و دیگر مسائل خطیر حیات بسیار میپردازد. درست است که به هر کدام از اینها تنها چیزی در حدود شش سطر اختصاص داده ولی دلیلش را این عنوان میکند که تمام اینها «ناضروریات» هستند.
ahmad
«لطفِ خواندن یک صفحه از آثار دو سلبی در این است که به طور گریزناپذیری هر کسی را به این باور خوشحالکننده رهنمون میشود که در مجمعِ ابلهان ابلهترین فرد نیست.
ahmad
«این زندگیه؟ کرورکرور آدم صدها سال جون میکنن تا ابعادش رو درک کنن ولی وقتی بالاخره یه چیزی دستگیرشون میشه، تا میان با الگوهاش خودشون رو سرگرم کنن، میافتن میمیرن! عینِ یه سگ گله که مسمومش کرده باشن. هیچچیزی به این خطرناکی نیست، نمیتونی دودش کنی، کسی به خاطر نصفش یه نصفه پنی کف دستت نمیذاره و دست آخر هم میکشدت. دستگاه عجیبوغریبیه، بینهایت خطرناک، یه تلهٔ مرگ. زندگی؟»
Mitir
یه کابوس میتونه به اندازهٔ یه اتفاق واقعی آدم رو خردوخمیر کنه.
Mitir
تا حالا یه سوزن توی تختخوابت گم کردی؟ شک همونقدر ذهن آدم رو آزار میده.
مژگان
بینامییی که ناگهان در میانهٔ زندگی به سراغ آدم میآید نشانهٔ آغاز تباهی ذهن است.
مژگان
حجم
۲۷۲٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
حجم
۲۷۲٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۵۶ صفحه
قیمت:
۵۷,۰۰۰
۲۸,۵۰۰۵۰%
تومان