بریدههایی از کتاب از پشت میز عدلیه؛ خاطرات طنز یک قاضی دادگستری
۴٫۲
(۵۷۱)
من که قاضی پروندهٔ سه هزارمیلیاردی نبودم اما فکر کنم متهم این پرونده هم سه هزار میلیارد از توی ضایعات پیدا کرده بوده!
noir
خلاصهٔ بسیاری از پروندههای قضایی چیزی نیست جز یک کمدی بیسروته با یک مشت کمدین درجهسه که بدون هیچ فکر و سناریویی مشغول بداهه بازی کردن روی صحنهٔ زندگی هستند.
noir
برخی وقتها قضاوت معکوس است؛ یعنی اینکه اصولاً قاضی باید براساس ادلهٔ موجود در پرونده به نتیجهٔ نهایی برسد و رأی خود را پس از بررسی ادلهٔ موجود صادر کند؛ اما بسیار اتفاق میافتد که قاضی از آخر به اول میآید؛ به این معنی که در همان بدو امر تصمیم خود را گرفته و رأی نهایی را در ذهن خود انشا کرده است، فقط دنبال ادلهای میگردد تا رأی خود را با آنها موجه سازد. این پرونده هم از همین مدل بود. خدایا خودت ما را از سروته شدن محفوظ بدار.
مهشید
خیلی محکم و مصمم جواب داد «مگه براساس شرع و قانون هر کس مرتد میشه نباید مجازات بشه؟ من هم میخوام این حکم اجرا بشه.»
پاسخ دادم «اولاً بین حقوقدانان در امکان اجرای حد ارتداد براساس قوانین فعلی اختلافنظر هست؛ در ثانی بر فرض امکان اجرا، چهطور فهمیدی رئیس اداره مرتد تشریف دارن؟ اصلاً شما رفتی اونجا کار اداری خودت رو راه بندازی یا با رئیس اداره وارد مباحث فلسفی و کلامی شدی؟!»
گفت «با هم بحث فلسفی و کلامی نکردیم، اما چند سری رفتم پیشش که کارم رو راه بندازه که ننداخت، دفعهٔ آخر بهش گفتم آقا شما اصلاً به خدا اعتقاد داری؟ جواب داد نه. اعتقاد ندارم، برو بیرون. دیگه ارتداد از این واضحتر؟»
مهشید
اصولاً ما ایرانیها قبل از اینکه زبان و خط اختراع شود، برای هم جملات قصار میگفتیم و مینوشتیم.
مهشید
اینها خاطرات نیست که، سلسلهمباحث نقد آسیبهای اجتماعی است با گریزی به اقتصاد کلان، در پرتوِ رفتارشناسی مدرن، با نگاهی به فلسفهٔ اخلاق، به واسطهٔ هرمنوتیک و تحلیل گفتمان. انصافاً من باید استاد پروازی میشدم، نمیدانم چه شد قاضی زمینی شدم.
مهشید
مرد میانسالی که هر روز برای پیگیری پروندهاش نزدم میآمد، یکبار با اعتراض من مواجه شد که چرا هر روز در دادسراست و باید اجازه دهد روند رسیدگی جریان یابد. بندهٔ خدا که فکر میکرد با تملقی پسندیده هم هر روز آمدنش را توجیه میکند و هم دلم را به دست میآورد، گفت «آقای قاضی، چهرهٔ نورانی شما من رو یاد حضرت مسیح میندازه؛ من هر روز به بهانهٔ پروندهم میآم خدمتتون تا فقط با دیدن این چهرهٔ مسیحایی آرامش بگیرم.»
در این لحظه صورت مسیحاییام را درهم کشیدم و گفتم «برو بیرون تا اون چهرهٔ شبیه ابلیسم رو ندیدی.»
مهشید
یک قاضی خوب صبح زود از خواب بیدار میشود که از سرویس جا نماند و فحش نخورد.
ف مجتهدی
عدالت زمان دارد، زمانش که بگذرد هر چه حکم شود عین بیعدالتی است.
ف مجتهدی
تاریخ اجتماعی ایران روزی به کمال نزدیک میشود که اطبا و قُضات خاطرات خود را بنویسند؛ چرا که این دو گروه با حضور در بطن جامعه با معضلات و گرفتاریهای مردم ارتباط مستقیم دارند.
ف مجتهدی
خلاصهٔ بسیاری از پروندههای قضایی چیزی نیست جز یک کمدی بیسروته با یک مشت کمدین درجهسه که بدون هیچ فکر و سناریویی مشغول بداهه بازی کردن روی صحنهٔ زندگی هستند. گاهی برای یک جای پارک نیممتر قداره میرود داخل ده سانت طحال؛ گاهی برای یک طلب کوچک چندین برابر خسارت میماند روی دست طلبکار، و گاهی هم برای یک شب و یک شام شوهری خود را از هزار و یک شب نعمت محروم میکند.
آخر برادر من میمُردی مینشستی توی خانه، چهار روز نان خشک با سرکه و آبغوره سَق میزدی؟ خوب شد حالا؟ الآن از زندان هم آزاد بشوی باید فقط یک عمر از زنت با پای ناقصش پرستاری کنی. کات.
طوبی
نکتهٔ آموزندهٔ این خاطره اینکه اگر روزی دیدید دارید حسابی از کسی کتک میخورید و کبود شدهاید، تلفن همراهتان را هم وارد معرکه کنید و آن را به ضارب بدهید تا چنان با گوشی بر سرتان بزند که هم خودتان خُرد شوید هم گوشی. گاهی قانون از تلفن همراه شما بیشتر از خودتان حمایت میکند.
طوبی
نکتهٔ آموزندهٔ این خاطره اینکه اگر روزی دیدید دارید حسابی از کسی کتک میخورید و کبود شدهاید، تلفن همراهتان را هم وارد معرکه کنید و آن را به ضارب بدهید تا چنان با گوشی بر سرتان بزند که هم خودتان خُرد شوید هم گوشی. گاهی قانون از تلفن همراه شما بیشتر از خودتان حمایت میکند.
محمدیان
عدالت زمان دارد، زمانش که بگذرد هر چه حکم شود عین بیعدالتی است.
Parinaz
ناگهان از همهجا بیخبر گفت «من از صبح تا حالا که پشتِ درِ دُکون شما منتظرم...»
دیگر ادامهٔ صحبتهایش را نمیشنیدم. قلمم وارفته بود. داشتم بین تعجب و یأس ذوب میشدم. حس کردم همهٔ ابهتم پاشید. احساس کردم خلع سلاح شدهام. نیاز به یک کاردک داشتم تا پرستیژم را از روی درودیوار جمع کنم.
کتابخوار
انگار یک قهر قدیمی بین قُضات و مردم وجود دارد که اصلاً نباید از یکدیگر خبر داشته باشند و سراغ هم را بگیرند. تصویر ارائهشده از قضاوت و قُضات در رسانهها، مخصوصاً صداوسیما، بسیار غیرواقعی است. قاضی در تلویزیون و سینما پیرمردی هفتادساله است با کتوشلوار خاکستری و یقهٔ دیپلمات و ریش بلند که با خودش هم قهر است و مدام با گوشتکوبش روی میز میکوبد و تنها جملهای که بلد است این است که «نظم جلسه را رعایت کنید.» اما
کتابخوار
در پایان برای اینکه میزان مجازات قانونی اتهاماتش را ببینم و نوع و میزان ضمانتی را که باید بیاورد تعیین کنم، کتاب قانون را باز کردم و چند صفحه ورق زدم و مطالعه کردم. این حرکت را که دید گفت «از قانون نگاه کردنتون پیداست قاضیِ کمتجربه و بیسوادی هستین.» من هم جواب دادم «دقیقاً.» اصلاً حوصله نداشتم برای چنین آدمی توضیح دهم که علم حقوقْ علم استنباط، استدلال و روش صحیح مراجعه به منابع قانونی و حقوقی است، نه علم حفظ کردن مواد و شمارهٔ آنها.
M_`N
مدتی طولانی پشت در اتاق خودم منتظر خودم نشسته بودم تا خودم درِ اتاق خودم را باز کنم و خودم را به داخل بخوانم. چه پارادوکس عجیبی بود: من بیرون اتاق منتظر صاحب اتاقی بودم که صاحب اتاق خودش بیرون اتاق منتظر صاحب اتاقی نشسته بود که خودش بیرون اتاق نشسته بود تا صاحب اتاقی بیاید که خودش بیرون اتاق منتظر صاحب اتاق نشسته بود که...
Mahdi Hoseinirad
نکتهٔ اخلاقی این خاطره این نیست که بدهکار را اگر رو بدهی طلبکار میشود، بلکه این است که خانمها هیچچیزی را فراموش نمیکنند، حتی بعد از سی سال. آقایان دقت و نکات ایمنی را رعایت کنند.
Mahdi Hoseinirad
حجم
۱۰۴٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۱۷ صفحه
حجم
۱۰۴٫۲ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۱۱۷ صفحه
قیمت:
۳۴,۰۰۰
۱۷,۰۰۰۵۰%
تومان