بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب اخبات | صفحه ۱۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب اخبات

بریده‌هایی از کتاب اخبات

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۶از ۹۶ رأی
۴٫۶
(۹۶)
اگر به کسی تنه بزنیم، می‌گوییم ببخشید، وقتی تخم مرغی از دست ما می‌افتد و می‌شکند، ناراحت می‌شویم، اگر کفشی از ما گم می‌شود، مدام دنبالش می‌گردیم، ولی خودمان گمشده‌ایم، هستی ما گم شده است، نعمت‌های حق را گم کرده‌ایم و هیچ باکی نداریم و این گم کردن‌ها را جزء بدهکاری‌ها و باخت‌های خود به حساب نمی‌آوریم.
کاربر ۶۳۰۹۳۱۱
تقدیرِ شبِ قدر، فکر کردن در همین نکته‌های مهم است، ولی اگر همّ و غمّ من این باشد، که خدا خانه و زندگی و کفش و کلاهی به من بدهد و پدر و مادرم را بیامرزد، این زندگی صالحِ مصلح نیست.
کاربر ۶۳۰۹۳۱۱
اگر در مملکتی هستی که تمامش تاریک است، این نشان می‌دهد که تو یک کبریت هم روشن نکرده‌ای. نباید مسأله را توجیه کنیم و بگوییم دیگران اقدام نکرده‌اند، که تو باید فرض کنی، کسی جز تو در این عالم نیست. باید خود شروع کنی و هر مقدمه‌ای را که می‌خواهد، فراهم نمایی.
کاربر ۶۳۰۹۳۱۱
تو ظرفت را بگیر، او پُر می‌کنند،
شیهمیمی
مرض برای مریض، مشکل و سخت است، ولی برای طبیب، موضوع کار اوست.
کاربر ۶۳۰۹۳۱۱
ما یاد گرفته‌ایم فقط بهانه بیاوریم و غُر بزنیم که نمی‌گذارند کار کنیم یا جامعه منحرف شده و دیگر نمی‌شود کاری انجام داد و ... در حالی که هر چه مشکلات زیادتر شود، تکالیف بیشتر می‌شود. واقعیت امر این است که باید از موانع و مشکلات مَرْکب ساخت. در جامعه‌ای که ابتلاءها آمده، امراض آمده، سیاهی‌ها آمده، همین‌ها موضوع کار تو هستند و این همان بحثی است که در تفسیر سوره ضُحی به آن اشاره کرده‌ام که مشکلات، بدی‌ها و سیاهی‌ها، موضوع کار رسول است، نه مانع کار او
کاربر ۶۳۰۹۳۱۱
به حقِّ حقّ قسم، وقتی در روز قیامت، خداوند اولیای خود را محشور می‌کند و ما می‌بینیم که غم و غصّه‌های آنان چه بوده، به حال خود گریه می‌کنیم و شرمنده می‌شویم که چقدر غصّه‌های ما حقیر بوده است!
کاربر ۶۳۰۹۳۱۱
ما خیلی حقیریم! خیلی طفلیم! طفل کوچکیم! طفل صغیریم! اولیاء خدا در معاشرتشان با ما چه کشیدند! چقدر خون دل خوردند! چقدر علامت دادند! چقدر صدا زدند، در حالی که ما به غیر آنها، پناه آورده‌ایم! به غیر ربّ خود، رو آورده‌ایم! در حالی که از خصوصیات اخبات، انابه است
کاربر ۶۳۰۹۳۱۱
مگر مرگِ در راهِ مقصد بد است؟
کاربر ۶۳۰۹۳۱۱
اتصال به حق و انقطاع از خلق، نفوس را بهشتی می‌کند و ضمانت بهشت را به دنبال دارد.
کاربر ۶۳۰۹۳۱۱
بگذار «یا لَیتَنی کنْتُ تُرابآ» را همین امروز بگوییم، نه روزی که دیگر حاصلی نداریم. یک دانه گندم را وقتی به دل خاک می‌دهند، هفتاد برابر برمی‌گرداند. پس حاصل من کو؟ شکوفه‌های من کو؟ جز کینه‌های متراکم، جز نفرت‌ها، جز حسادت‌ها و جز توقع‌ها چیزی در دل من سبز نشده است.
کاربر ۶۳۰۹۳۱۱
حدود فصل بهار بود. در جاده‌ای حرکت می‌کردم و درختان دو طرف آن را که از شکوفه پُر شده بودند، می‌دیدم. احساس شرمندگی می‌کردم که بهارها از عمرم گذشته، ولی هنوز شکوفه‌ای نداده‌ام! هنوز عقیم و خسته و مفلوک مانده‌ام! پس کجاست بارِ من؟ کجاست باری که بتوانم آن را پیش خدا ببرم؟! وقتی انسان نعمتی را پیش زن و بچه‌اش می‌برد، آنها تنها می‌گویند بارک الله، ولی اگر همین نعمت‌ها را پیش خدا ببرد، خدایی که خودش منعم است و به اینها نیازی ندارد، او می‌پرسد که با این نعمت‌ها چه کرده‌ای؟ عمر خود را در چه راهی مصرف کرده‌ای؟ این دل، این چشم و این گوش و ... که به تو دادم، آلوده نبود! پس کجاست آن توانایی‌هایی که باید بدست می‌آوردی؟ خدا مثل زن و بچه نیست که آدمی همیشه با نعمت‌ها گولشان زده باشد
کاربر ۶۳۰۹۳۱۱
حدود فصل بهار بود. در جاده‌ای حرکت می‌کردم و درختان دو طرف آن را که از شکوفه پُر شده بودند، می‌دیدم. احساس شرمندگی می‌کردم که بهارها از عمرم گذشته، ولی هنوز شکوفه‌ای نداده‌ام! هنوز عقیم و خسته و مفلوک مانده‌ام! پس کجاست بارِ من؟ کجاست باری که بتوانم آن را پیش خدا ببرم؟! وقتی انسان نعمتی را پیش زن و بچه‌اش می‌برد، آنها تنها می‌گویند بارک الله، ولی اگر همین نعمت‌ها را پیش خدا ببرد، خدایی که خودش منعم است و به اینها نیازی ندارد، او می‌پرسد که با این نعمت‌ها چه کرده‌ای؟ عمر خود را در چه راهی مصرف کرده‌ای؟ این دل، این چشم و این گوش و ... که به تو دادم، آلوده نبود! پس کجاست آن توانایی‌هایی که باید بدست می‌آوردی؟ خدا مثل زن و بچه نیست که آدمی همیشه با نعمت‌ها گولشان زده باشد
کاربر ۶۳۰۹۳۱۱
یکی از دوستان می‌گفت چه کنیم تا به یقین برسیم؟ به او گفتم: «یقین لازم نیست، که انسان با احتمال هم کار و حرکت می‌کند.» در تجارت، با احتمال حرکت می‌کنند. در کشاورزی با احتمال آغاز می‌کنند. دانه‌هایی که یک کشاورز در زمین می‌پاشد، یقین ندارد که رشد کند و ممکن است هزار آفت سر راهش باشد، اما با همین توجه اقدام می‌کند.
کاربر ۶۳۰۹۳۱۱
باید جمع بندی و برنامه ریزی داشته باشیم، که برای اجرای آن فرصتی پیدا خواهد شد. ممکن است روزی دل آدم بلرزد و تقدیری داشته باشد، که قدر، درک باطنی ما از یک حقیقت است و حدی از بلوغ باطنی است. درک شب قدر، در حدی که ما می‌فهمیم، این است که بنشینیم و مسائل را جمع بندی کنیم. از پدر، مادر، از انبیاء و اولیاء خدا و از آنهایی که این آب و این دین خدا را با هزار سختی به ما رساندند، یاد کنیم
فقیهه
آنجا که می‌خواهیم استغفار کنیم، می‌گردیم تا ببینیم آیا فحشی داده‌ایم و یا زنا و غیبتی کرده‌ایم یا نه و چون اینها را در خود نمی‌بینیم، به خود می‌گوییم، پس خیلی آدم خوبی هستیم و برای اینکه دل خدا را هم نشکنیم، یک «أَسْتَغْفِرُ اللهَ رَبِّی وَ أَتُوبُ اِلَیه» می‌گوییم و کار را تمام شده می‌دانیم، در حالی که استغفار باید در برابر آنچه دل ما را خوشحال کرده و یا به رنج کشیده است، باشد.
فقیهه
باید در شب، طرحی بریزی تا در طلوع فجر قدم برداری! به خاطر همین است که «لَیلَةُ الْقَدْرِ خَیرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْر» می‌شود. به خاطر همین است که شب قدر از هشتاد و سه سال بهتر است. در شب قدر، در حالی که انسان خودش را می‌بیند که منکسر، ذلیل، مسکین، مستکین، مستجیر و منیب است، با همه این حالت‌ها، باز طالب فضل حق و منتظر عنایت اوست. در این شب، باید برای کار خود برنامه‌ریزی کند، دستی بلند کند تا شاید عنایت حق دستگیر باشد، که رحمت حق وسعت دارد، اما باید حجاب‌ها را برداشت تا قرب حق واصل شود. تا این حجاب باشد، قرب کفایت نمی‌کند.
فقیهه
امشب شب تقدیر است. شب تقدیر، شبی است که انسان باید جایگاه خودش را در این عالم بفهمد و بررسی کند. باید ببیند که به جمع خود، به وجود خود، به نیروهایی که دارد، چه سازمانی داده است و برایشان چه برنامه‌ای ریخته است؟ در خانواده خود، در کوچه و محل خود، در شهر خود، در کشور خود چه برنامه و طرحی داشته است؟
فقیهه
یکی از دوستان می‌گفت چه کنیم تا به یقین برسیم؟ به او گفتم: «یقین لازم نیست، که انسان با احتمال هم کار و حرکت می‌کند.»
مانا
و الّا افسادی که بعد از اصلاح می‌آید، دامن‌گیر همه کسانی خواهد شد که خواسته و ناخواسته متوقف مانده بودند؛
کاربر ۳۵۶۸۶۵۶

حجم

۸۳٫۱ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۱۳۲ صفحه

حجم

۸۳٫۱ کیلوبایت

تعداد صفحه‌ها

۱۳۲ صفحه

قیمت:
۱۷,۰۰۰
۸,۵۰۰
۵۰%
تومان