بریدههایی از کتاب تولستوی و مبل بنفش
۳٫۸
(۵۶۵)
شگفتیهای زیادی منتظرند تا آشکار شوند.
B-vafa
ما نمیتوانیم اتفاقات اطرافمان را کنترل کنیم، اما مسئول عکسالعملهایمان نسبت به آن اتفاقات هستیم.
B-vafa
هر وعدهای مبنی بر اینکه زمان آسایش و راحتی فرا میرسد یک دروغ است.
Husayn Parvarde
درنهایت، نهتنها آدمها، که زندگی هم چندان قابلپیشبینی نیست.
کاپوچینو
بهشت در بالاترین طبقۀ قفسۀ کتابها برپا میشد؛ روی طاقی که کمی پایینتر از سقف بود.
ن. عادل
(یک ضربالمثل قدیمی عربی اندرز میدهد که «کسی که کتاب امانت میدهد یک احمق است؛ اما کسی که کتاب را پس میدهد احمقتر است.»)
°DEHGHAN°
آیا تابهحال قلبت بهخاطر تمام شدن کتابی به درد آمده است؟ آیا شده تا مدتها بعد از تمام کردن کتابی نویسندهاش همچنان در گوشَت نجوا کند؟
Nika
تولستوی و مبل بنفش
سال کتابخوانی جادویی من
نویسنده: نینا سنکویچ
مترجم: لیلا کُرد
کتاب کولهپشتی
هرگز
«کتابها هم مثل پول دائماً باید در گردش باشند. تا جایی که بشود، قرض بدهید و قرض بگیرید؛ هم کتاب را و هم پول را! مخصوصاً کتاب را؛ کتابها بهمراتب بیشتر از پول، چیزی برای عرضهکردن دارند. کتاب فقط یک دوست نیست، بلکه میتواند دوستان بسیاری برایتان به ارمغان بیاورد. زمانی که با ذهن و روحتان صاحب کتابی هستید، ثروتمندید. اما وقتی آن را به شخص دیگری بدهید سهبرابر ثروتمندید.»
afsaneh_&_fatemeh
ما به کتابهایی نیاز داریم که اثرشان بر ما مثل اثر یک فاجعه باشد؛ کتابهایی که عمیقاً متأثرمان کنند؛ مثل تأثیر مرگ کسی که بیشتر از خودمان دوستش داشتیم؛ مثل تبعید شدن به جنگلهایی دور از همه؛ مثل یک خودکشی. کتاب باید همچون تیشهای باشد برای شکستن دریای یخزدۀ درونمان.
- فرانتس کافکا
نامه به اُسکار پولاک، ۲۷ ژانویه ۱۹۰۴
Rghaf
کتاب یک باغ است، یک مزرعه، یک گنج، یک همراه، یک رفیق، و نیز یک مشاور؛ نه یک مشاور که چندین مشاور.
- هنری وارد بیچر
sabah
کتاب یک باغ است، یک مزرعه، یک گنج، یک همراه، یک رفیق، و نیز یک مشاور؛ نه یک مشاور که چندین مشاور.
- هنری وارد بیچر
friend moon :)
من از داشتن زندگیای که ارزش زندگیکردن نداشت میترسیدم. چرا من لایق زندگیکردن بودم درحالیکه خواهرم مرده بود؟ من حالا مسئول دو زندگی بودم؛ زندگی خواهرم و زندگی خودم. لعنتی! پس بهتر بود درستوحسابی زندگی کنم. مجبور بودم پرتلاش و پربار زندگی کنم. حالا که خواهرم نمیتوانست زنده باشد، من باید دوبرابر زندگی میکردم. میخواستم دوبرابر زندگی کنم؛ چون من هم یک روز باید میمردم و نمیخواستم هیچ چیزی را از دست بدهم.
مه سیما
«در زندگی بهدنبال خوشبختی نگردید؛ زندگی خودش خوشبختی است.»
کاربر ۳۷۷۹۸۰۷
افلاطون گفته: «مهربان باش؛ زیرا هر کسی را که میبینی در نبردی سخت مشغول مبارزه است.»
minoosa
«من در سرتاسر کشورم سفر کردم و به همهجور قصهای گوش سپردم. همۀ آنها غمانگیز نبودند. من قصههای زیبای زیادی شنیدم. در آنها هراس بود، بله؛ اما شادی هم بود. رؤیاهای کشور من، با رؤیاهای کشور شما تفاوتی ندارند- آنها به وسعت قلب انسان هستند.»
B-vafa
، پدرم یک بار به من گفت: «دنبال خوشبختی نگرد؛ خود زندگی خوشبختی است.»
elmira
عادی بودنِ وجود کسی یک نعمت است؛ داشتن او بدون فکر کردن به از دست دادن یا دوباره هرگز ندیدن او، این یک نعمت است.
plato
میخواستم خودم را در کتابها غوطهور کنم و دوباره یکپارچه بیرون بیایم.
Pariya
همهجا به جستوجوی آرامش برآمدم و آن را نیافتم، مگر نشسته در کنجی، تکوتنها با کتابی کوچک.
توماس اِی. کِمپیس
Fatemeh
حجم
۳۰۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه
حجم
۳۰۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه
قیمت:
۳۶,۰۰۰
۲۵,۲۰۰۳۰%
تومان