وقتی بچه بودیم پدر و مادرم هرگز ما را با هم مقایسه نکردند. از نظر آنها همگیِ ما باهوش و زیبا بودیم. اما ما حقیقت را میدانستیم: آنماری زیبا، ناتاشا دختر خوب و من خپل و بامزه بودم
هانا
زمانی که آنماری در بیمارستان بود، وظیفۀ من این بود: توجهش را جلب کنم، بخندانمش، یا یک اظهارنظر هوشمندانه و تندوتیز از زیر زبانش بیرون بکشم.
هانا
اما سرطان کیسۀ صفرا بهسرعت پیش رفت. درمان فقط شکنجه بود، نه شفا.
هانا
کتابهای طنز میتواند برای مقابله با بیماری مؤثر باشد. کتابهای فراواقعی هم میتوانند در مبارزه با سلولهای اهریمنی مؤثر واقع شوند؛
Hosna.Thr
هستۀ اصلی عشق همین است؛ یک نفر برای دیگری مهم است، یک وجود از بین همۀ زندگیهای دیگر اهمیت دارد. یک نفر برای چیزی بخصوص و خاص ارزشمند میشود. ما جایگزینشدنی نیستیم. ما بر اساس اینکه چطور دوست داشته میشویم منحصربهفردیم.
Mina
زندگی سخت، ناعادلانه و دردناک است؛ اما تضمین میکند -صددرصد و بیهیچ شک و شبههای- که در لحظاتی غیرمنتظره و ناگهانی، زیبایی را، شادی، عشق، پذیرش و وجد را نیز پیشکش کند.
Rghaf