بریدههایی از کتاب تولستوی و مبل بنفش
۳٫۸
(۵۶۴)
«دنیا میتواند خودش را با شرایطِ تو وفق دهد؛ همینطور که با تمام موقعیتها وفق میدهد. بدنت به تو توضیح خواهد داد که چطور کار میکند، این تجربۀ اصیل، این هدیۀ دائمی. بدنت به تو شرح خواهد داد که چطور، حداقل در این زندگی، هیچ راه گریزی از این مجرای حیاتی خاص وجود ندارد. اینها اتمهای تو هستند. این هشیاری توست. اینها تجربههای تو هستند- موفقیتها و خطاهایت. این اولین و آخرین شانس توست. تنها زندگینامهات. این ظرف وجود است؛ کاسۀ سوپ زندگیات، جایی که بعضی چیزها در آن میتواند معنا پیدا کند. جایی که در آن شفا هست، جایی که تو در آن هستی.»
zeynab
من خیلی چیزها در مورد بچههایم میدانستم، اما چیزی که مرا میترساند چیزهایی بود که دربارهشان نمیدانستم.
parnian
پایانبندی مناسب به آنچه زندگی به ما میبخشد بستگی ندارد؛ پایان مناسب به این بستگی دارد که فرد آنچه زندگی به او میبخشد را چگونه میپذیرد.
zeynab
پایانبندی مناسب به آنچه زندگی به ما میبخشد بستگی ندارد؛ پایان مناسب به این بستگی دارد که فرد آنچه زندگی به او میبخشد را چگونه میپذیرد.
zeynab
«دریافتم به خودم بستگی داشت که پایان را غیرعادلانه و غیرقابلقبول تفسیر کنم و بهخاطرش عذاب بکشم یا اینکه تصمیم بگیرم که این، و فقط همین، پایان مناسبی بود.»
zeynab
هرگز کسی نمیتواند جای آن که رفته را پر کند.
کاربر ۱۴۷۷۵۴۹
وقتی مسئلهای مرا آزار میدهد، بهدنبال پناهگاه میگردم. لازم نیست راه دوری بروم: سفر به قلمرو حافظۀ ادبی کفایت میکند. کجا میشود مشغولیتی نابتر، همنشینی سرگرمکنندهتر، جادویی دلپذیرتر از ادبیات یافت؟
هانی
اما «تو برای من مهم هستی» به این معنی است که هر سختی و دشواریای قابلقبول است، حتی با میلورغبت پذیرفته میشود: از اینجا به بعد من تو را میپذیرم، از تو دفاع میکنم و تو را تحسین میکنم.
فریبا
«باورش سخت است، اما وقتیکه شوک را هضم کردم، نوعی احساس بیخیالی بهدنبالش آمد. ناگهان یکجور آسودگی نسبت به ناراحتیها و فشارهای بیاهمیتِ زندگی روزمره احساس کردم... مثل این بود که برای خودپسندی و گوشهنشینی مجوزی داشته باشم.»
فریبا
دوستانِ من! امروز یک روز از عمر ما کم شده، از عمر همۀ ما، و شادی تنها چیزی است که سرعت گذر زمان را کم میکند.»
شریفی
همانطور که هنری میلر وعده داده، فایدۀ به اشتراک گذاشتن کتابها «سهبرابر» است: تعداد زیادی کتاب برای خواندن، کلی نویسندۀ جدید برای شناختن و دنیایی از کتابخوانها برای به اشتراک گذاشتنِ تجربۀ کتابخوانی.
parnian
اما از طرفی، برای هر دو طرف تمرین دشواری است. درست است که اهداکنندۀ کتاب روحش را برای نگاهی رایگان آشکار نمیکند، اما وقتی کتابی را با این اعتراف که یکی از کتابهای موردِعلاقهاش است هدیه میکند، انگار که روحش را عریان کرده است. ما همان چیزی هستیم که دوست داریم بخوانیم. وقتی اعتراف میکنیم کتابی را دوست داریم، انگار داریم اعتراف میکنیم که آن کتاب جنبههایی از وجودمان را بهخوبی نشان میدهد؛ حتی اگر آن جنبهها معلوم کند که ما هلاکِ خواندن رمانهای عاشقانهایم، یا دلمان لک زده برای داستانهای ماجراجویانه، یا اینکه در خفا عاشق کتابهای جنایی هستیم.
آن طرفِ قضیۀ پیشنهاد کتاب، گیرندۀ آن است. اگر آدم حساسی باشد، میداند که روحِ آن دوستی که کتاب را پیشنهاد کرده کاملاً گشوده شده است و او، گیرندۀ کتاب، بهتر است روح دوستش را نرنجاند.
parnian
مردم کتابهایی را که دوست دارند به اشتراک میگذارند. آنها میخواهند حس خوبی که موقع خواندن کتابها احساس کردهاند یا ایدههایی را که در صفحات کتابها یافتهاند، با دوستان و خانواده سهیم شوند. خوانندۀ کتاب با به اشتراک گذاشتن یک کتابِ محبوب سعی میکند همان شور، شادی، لذت و هیجانی را که خودش تجربه کرده است با دیگران سهیم شود. چرا؟ سهیم شدن عشق به کتابها و یک کتاب بخصوص با دیگران کار خوبی است.
parnian
کتابها گذشته و حال مرا به جلو سوق میدهند و به من امیدواری میدهند که چه چیزهایی را میتوان به یاد آورد. همچنین هشدار میدهند که چه چیزهایی نباید فراموش شود. آنها خون را بعد از زخمزدنهای بیرحمانۀ زندگی دوباره به جریان میاندازند.
کاربر ۱۴۷۷۵۴۹
دریافتم به خودم بستگی داشت که پایان را غیرعادلانه و غیرقابلقبول تفسیر کنم و بهخاطرش عذاب بکشم یا اینکه تصمیم بگیرم که این، و فقط همین، پایان مناسبی بود.
برنهارد شلینک
کشتن سِلف
zeynab
پایانبندی مناسب به آنچه زندگی به ما میبخشد بستگی ندارد؛ پایان مناسب به این بستگی دارد که فرد آنچه زندگی به او میبخشد را چگونه میپذیرد.
sepid
ما نمیتوانیم اتفاقات اطرافمان را کنترل کنیم، اما مسئول عکسالعملهایمان نسبت به آن اتفاقات هستیم.
sepid
بخشیدن شکل والایی از پذیرش است؛ پذیرش اینکه زندگی عادلانه نیست: «من تو را میبخشم زندگی، برای بلایی که بر سر خواهرم آوردی.» نمیتوانستم!
فریبا
این نعمتی است که ما انسانها از آن برخورداریم؛ یک عمر چسبیدن به زیباییهایی که در یک لحظه حس کردهایم. ناگهان زیبایی نزد ما فرامیرسد و ما با سپاسگزاری آن را میپذیریم. ممکن است مکان و زمان آن را نتوانیم بهخاطر بیاوریم، اما خاطرهها قادرند با یک جرقه، بدون هیچ هشداری یا از روی عمد به ذهنمان هجوم بیاورند. بوی مخروطهای کاج، رایحۀ ذرتبوداده، طعم یک آبجوی سرد، یا طعم گزندۀ نعنا: ترکیبی از احساسات و بعد شفافیتی ناگهانی از زیبایی یا شادی یا اندوه. زیبایی در لحظههایی است که دوام میآورند؛ لحظههایی که بارهاوبارها به ما زندگی میبخشند. ما بر پایههای محکم و قوی خاطرات میایستیم. ما با خوراکی که گذشته برایمان تدارک دیده رشد میکنیم و شکوفا میشویم.
hooran
پدرم یک بار به من گفت: «دنبال خوشبختی نگرد؛ خود زندگی خوشبختی است.»
فریبا
حجم
۳۰۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه
حجم
۳۰۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه
قیمت:
۳۶,۰۰۰
۲۵,۲۰۰۳۰%
تومان