بریدههایی از کتاب تولستوی و مبل بنفش
۳٫۸
(۵۶۵)
تلاش کرده بودم همۀ گفتوگوها را به انحصار خود درنیاورم
B-vafa
آن جسد دیگر خواهر من نبود. آنماری از دنیا رفته بود. ما میتوانستیم همواره او را بین خودمان در حرفها، خاطرات و عکسها داشته باشیم. او متعلق به ما بود تا او را به خاطر بسپاریم و دربارهاش حرف بزنیم و خوابش را ببینیم؛ اما خودش دیگر برای خودش وجود نداشت. دیگر هرگز نمیتوانست یاد بگیرد، احساس کند، حرف بزند یا رؤیا ببیند. این، اولین موضوع وحشتناک در فقدان آنماری بود: او خودش را از دست داده بود. او زندگی و شگفتیهایش، امکانات بیحدوحسابش را از دست داده بود. درحالیکه بقیۀ ما به زندگی ادامه میدادیم، او از آن محروم شده بود. برای او همهچیز پایان یافته بود.
هیچهایکرِ میان کهکشانی
همهجا به جستوجوی آرامش برآمدم و آن را نیافتم، مگر نشسته در کنجی، تکوتنها با کتابی کوچک.
Parinaz
وقتی مسئلهای مرا آزار میدهد، بهدنبال پناهگاه میگردم. لازم نیست راه دوری بروم: سفر به قلمرو حافظۀ ادبی کفایت میکند. کجا میشود مشغولیتی نابتر، همنشینی سرگرمکنندهتر، جادویی دلپذیرتر از ادبیات یافت؟
elnaaz_msv
«مرگ شیرین است؛ ما را از هراس مردن فارغ میکند.»
Zohreh Ahadi
همهجا به جستوجوی آرامش برآمدم و آن را نیافتم، مگر نشسته در کنجی، تکوتنها با کتابی کوچک.
توماس اِی. کِمپیس
Pariya
کلمهها زندهاند و ادبیات یک گریز است؛ گریزی نه از زندگی، که بهسوی آن.
سیریل کانلی
گور ناآرام
Rghaf
محبت کردن یک قدرت است؛ که کارهای محبتآمیز ریسمانهایی هستند که بین آدمها ردوبدل میشوند تا شبکۀ امنیت ایجاد کنند.
حوریا
حالا دیگر وقتش رسیده بود که از دویدن دست بردارم. وقت آن بود که دست از انجام هر کاری بردارم. وقت آن بود که شروع به کتاب خواندن کنم.
ali
«دنبال خوشبختی نگرد؛ خود زندگی خوشبختی است.»
کتاب خوان
اولین درکم را از اینکه زندگی عادلانه نیست تجربه کردم.
j
«در زندگی بهدنبال خوشبختی نگردید؛ زندگی خودش خوشبختی است.»
Laya Sadegh
«مهربان باش؛ زیرا هر کسی را که میبینی در نبردی سخت مشغول مبارزه است.»
Mahdie
باید چنان شادی را در باور کودکانم زنده میکردم که بدانند دنیا فقط دربارۀ مرگ نیست و زندگیکردن به معنای در انتظار مرگ بودن نیست.
فرشاد در سرزمین عجایب
ادبیات یک گریز است؛ گریزی نه از زندگی، که بهسوی آن.
سیریل کانلی
سپیده
کتابها به تجربهها فرصت بیان شدن و به درسها فرصت یادگرفته شدن میدهند.
Evergreen
دلم برای انجام این کار پَر میزد. به آسایش کتاب خواندن و انتظار برای لذت نشستن با یک کتاب روی مبل بنفشم و اینکه اسم «کار» را رویش بگذارم نیاز داشتم. من با گذاشتن اسم کار بر رویش به آن قداست میبخشیدم.
کتابخواندن همیشه یکی از کارهای موردِعلاقهام بود، اما حالا داشت تبدیل به تلاشی باارزش میشد.
شقایق خیری
عشق چنان قدرت عظیمی دارد که با آن میتوان از مرگ نجات پیدا کرد
Faezeh Sarshad
او اعتقاد دارد: «در پایان همهچیز فراموش میشود» و منظورش از فراموش شدن بخشیدن نیست، بلکه فراموش شدن به این معنی که هیچ درسی گرفته نشده است. او عقیده دارد تجربۀ جنگ، با تمام هراسهایش، محتوم است به اینکه بارهاوبارها تکرار شود.
moslem abbaszadeh
همهجا به جستوجوی آرامش برآمدم و آن را نیافتم، مگر نشسته در کنجی، تکوتنها با کتابی کوچک.
فاطمه
حجم
۳۰۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه
حجم
۳۰۱٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۶
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه
قیمت:
۳۶,۰۰۰
۲۵,۲۰۰۳۰%
تومان