بریدههایی از کتاب انسان در جستجوی معنا
۴٫۰
(۶۱۳)
یک زندانی معمولاً بدون اندیشیدن به این واقعیت در زندان به سر میبُرد و حس میکرد که از نظر ارزشهای انسانی، بسیار تحقیر شده است. و این مسأله زمانی به خوبی آشکار میگردید که انسان تضادهای ناشی از اوضاع زندان را بررسی میکرد. زندانیان برجسته مانند کاپوها، آشپزها، انباردارها و پلیس اردوگاه هیچگاه گمان نمیکردند که تحقیر شدهاند. بلکه برعکس احساس میکردند که ترفیع یافته و افتخاری نصیبشان شده است. برخی از آنان حتی احساس خود بزرگبینی هم میکردند. واکنش و عکسالعمل روحی و جسارت اکثریت زندانیان نسبت به آنها بر چند نوع بود و گاهی نیز از روی کنایه و بذلهگویی بروز میکرد
Hossein Gh
از گروه ما سیزده نفر را برای کامیون ماقبل آخر میخواستند. سرپزشک شروع کرد به شمردن و ما دو نفر را جا انداخت. سیزدهنفر سوار کامیون شدند و ما جا ماندیم.
بهتزده، ناراحت و پریشان سرپزشک را ملامت کردیم. او هم خستگی را بهانه آورد و رفت
Hossein Gh
تصمیم گرفتم که برای یک بار هم که شده سرنوشت را در دست بگیرم و مهارش کنم. از آن کلبه به طرف دوستم دویدم و گفتم که با او نخواهم رفت. وقتی این جمله را قاطعانه به او گفتم و اظهار داشتم که من با بیمارانم میمانم، یکباره سبک شدم، هرچند نمیدانستم که در روزهای آینده بر سرم چه خواهد آمد! امّا یک آرامش درونی در من پدید آمد که هرگز قبل از آن چنین حالتی را نداشتم
Hossein Gh
زندانیان اردوگاه از هرگونه تصمیم گیری میهراسیدند. زیرا گمان میکردند که در هر صورت سرنوشت تعیین کننده است و انسان نباید به هیچ وجه با ان بازی کند بلکه، باید بگذارد تا هرچه پیش آید، خوش آید. علاوه بر آن بی تفاوتی بر همهٔ عواطف زندانیان چیره شده بود.
Hossein Gh
داستان عزرائیل در تهران
Hossein Gh
اوتو حالا تو کجایی؟ زندهای؟ از آخرین باری که با هم بودیم و از هم جدا شدیم بر سرت چه آمده؟ آیا همسرت را دیدی؟ یادت هست که چگونه از تو تمنّا کردم تا کلمه به کلمهٔ وصیتم را به ذهن بسپاری و تو مثل کودکان اشک میریختی!
Hossein Gh
اگرمن به خانه بازنگشتم و مُردم و همسرم را ندیدم و اگر تو زنده ماندی و همسرم را دیدی به او بگو که هر روز و هر ساعت از او حرف میزدم. یادت میماند؟ دیگر اینکه بگو او را بیشتر از هرکس دیگر دوست میداشتم و سوم اینکه: آن مدت زمان کوتاهی که با او زندگی کردم، با وجود مشقات زیادی که در این جا بر سرم آمد، از همه چیز برایم عزیزتر و گرانبهاتر بود.»
Hossein Gh
میدیدم با بیگاری که میکنم پس از مدتی خواهم مرد، امّا حالا که باید مُرد چرا نباید علّت و مفهومی در آن مرگ باشد. دیدم بهتر است به عنوان پزشک بمیرم و تا لحظهٔ مردن درد و رنج همقطاران خود را التیام بخشم و این کار بسی بهتر از ادامهٔ زندگی نباتی است، چه سرانجام به عنوان یک کارگر بیمصرف جان خواهم داد
Hossein Gh
کیست که در این دنیای وانفسا و نبرد میان مرگ و زندگی که دیر یا زود به سراغشان میآید، کسی را به خاطر اولویت دادن به دوستانش ملامت نماید. هیچکس چنین حقّی ندارد، مگر کسی که نخست با کمال صداقت و راستی با خود عهد ببند که اگر او هم به جای آن شخص بود، چنین کاری نمیکرد
Hossein Gh
رنج انسانی شبیه عملکرد گاز است: یعنی چنانچه مقدار معینی گاز را وارد اتاقی کنیم، گاز همهٔ اتاق را بهطور یکنواخت پر میکند و ربطی به بزرگی و کوچکی اتاق ندارد. بنابراین، رنج و درد هم چه کم باشد و چه زیاد، روح و وجدان بشر را میآزارد. از این جهت میتوان گفت میزان رنج انسان کاملاً نسبی است. به همین علّت میتوان گفت که یک رخداد کوچک میتواند روح انسان را سرشار از شادمانی سازد
Hossein Gh
حجم
۱۴۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۶۸ صفحه
حجم
۱۴۶٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۶۸ صفحه
قیمت:
۳۹,۰۰۰
۲۷,۳۰۰۳۰%
تومان