بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دختر استالین (جلد اول) | صفحه ۸ | طاقچه
تصویر جلد کتاب دختر استالین (جلد اول)

بریده‌هایی از کتاب دختر استالین (جلد اول)

انتشارات:نشر ثالث
امتیاز:
۴.۱از ۷۰ رأی
۴٫۱
(۷۰)
او ناخودآگاه برای صیانت از نفس نیازمندِ این باور بود که عاشق پدرش است.
کاربر ۳۷۱۳۸۳۲
بارِ سنگینی از روی قلب‌ها و ذهن‌های همه برداشته شده بود، و «رهایی» از این بارِ سنگین شامل حال او نیز می‌شد.
کاربر ۳۷۱۳۸۳۲
در این لحظات، پر از احساسات متناقض بود؛ لحظه‌ای غمناک بود و لحظه‌ای بعد حس رهایی می‌کرد. او پدری را از دست داده بود و حس غم و اندوه می‌کرد، اما در عین حال احساس می‌کرد «نوعی رستگاری» را از سر می‌گذراند.
کاربر ۳۷۱۳۸۳۲
هر یک از حاضران در این جلسه روایت خاص خودش را که به اهداف مورد نظر شخصی‌اش بیش‌تر خدمت می‌کرده ارائه کرده است
کاربر ۳۷۱۳۸۳۲
این اظهارنظر سوتلانا می‌تواند بازتابی از این آرزوی او باشد که پدرش در آخرین لحظات حیاتش فقط به او فکر می‌کرده و به حضور او کنار بستر احتضارش نیاز مبرم داشته است.
کاربر ۳۷۱۳۸۳۲
تنها مدرکی که علیه آن‌ها وجود دارد «مشتی گزارش» است.
کاربر ۳۷۱۳۸۳۲
«من و پدرم هرگز نتوانستیم تشکیل خانواده بدهیم، حتا چیزی شبیه خانواده، زیست مشترک؛
کاربر ۳۷۱۳۸۳۲
پدرش به عزلت و تنهایی عادت کرده است و حتا از این تنهایی احساس آزادی می‌کند.
کاربر ۳۷۱۳۸۳۲
او می‌تواند خودش را زیر همه کتاب‌هایش دفن کند اما خانواده و همسر به توجهی نیاز دارند که او مطلقآ فاقد آن است. اقوام پرشمارش کاملا جای ما را گرفته‌اند...
کاربر ۳۷۱۳۸۳۲
مخصوصآ بعد از این‌که او به من ثابت کرد ـ نه با کلام که با اعمال‌ ـ که برایش عزیز نیستم، حتا یک ذره هم، و من در زندگی‌اش هیچ چیزِ ضروری‌ای نیستم.
کاربر ۳۷۱۳۸۳۲
بزنند. او خیلی محتاج حرف زدن با دیگری بود.
کاربر ۳۷۱۳۸۳۲
در چنین خانواده‌هایی که عملا هیچ حرف واقعی‌ای گفته نمی‌شد امکان نداشت آدم‌ها درگیر احساسات واقعی شوند.
کاربر ۳۷۱۳۸۳۲
او به مادرش اجازه می‌داد که راهبر زندگی‌اش و تعیین‌کننده علایق، سلایق و عقایدش باشد. و دیری نگذشت که من با آن شیوه بزرگ شدنِ راحت و بی‌تکلفم خودم را در وضعی دیدم که حتا نمی‌توانستم نفس بکشم.
کاربر ۳۷۱۳۸۳۲
دنیای تئاتر هم پر از حسادت و خیانت بود
کاربر ۳۷۱۳۸۳۲
او از مقاومت کردن در برابر خواسته‌های پدرش خسته شده بود؛
کاربر ۳۷۱۳۸۳۲
البته عذرخواهی یوری ژدانف از سرِ ریاکاری بود،
کاربر ۳۷۱۳۸۳۲
سوتلانا هر بار که پدرش را می‌دید به چند روز وقت نیاز داشت تا توازن روحی‌اش را بازیابد.
کاربر ۳۷۱۳۸۳۲
پدرش برای اولین‌بار با او مثل یک بزرگسال حرف زده و سعی‌اش را هم کرده بود که اعتماد او را به خودش جلب کند. «اما من ترجیح می‌دادم بمیرم تا به چنین اعتمادی تن بدهم.»
کاربر ۳۷۱۳۸۳۲
تصویری از نادیا به مثابه زن جوانی که به شدت مغرور و به طرز عجیبی آرمانگراست ارائه می‌کند.
کاربر ۳۷۱۳۸۳۲
«پدرم نیاز داشت که یک‌بار برای همیشه، آن کسانی را که سر راهش قرار گرفته بودند، آن‌هایی را که در واقع حزب را بنیاد گذاشته و انقلاب کرده بودند، از تاریخ به بیرون پرتاب کند.»
کاربر ۳۷۱۳۸۳۲

حجم

۴۳۳٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۸۳۰ صفحه

حجم

۴۳۳٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۸۳۰ صفحه

قیمت:
۲۴۷,۰۰۰
۱۹۷,۶۰۰
۲۰%
تومان