بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب دختر استالین (جلد اول) | صفحه ۷ | طاقچه
تصویر جلد کتاب دختر استالین (جلد اول)

بریده‌هایی از کتاب دختر استالین (جلد اول)

انتشارات:نشر ثالث
امتیاز:
۴.۱از ۷۰ رأی
۴٫۱
(۷۰)
سوتلانا در اصل یتیمی احساسی با ضعف تراژیک بود؛ ضعفی که همواره او را به نابودی تهدید می‌کرد.
کاربر ۳۷۱۳۸۳۲
عادتِ ترسیدن به قدری بین مردم ریشه دوانیده بود که ترس ملامیدها به این سادگی‌ها قابل برطرف شدن نبود.
کاربر ۳۷۱۳۸۳۲
شیفته و مفتونِ هوش و صمیمیت سوتلانا شود.
کاربر ۳۷۱۳۸۳۲
غالباً لبخند طعنه‌آمیزی به چهره داشت.
کاربر ۳۷۱۳۸۳۲
«سوتلانا همچون وسیله‌ای برای رسیدن به هدفی خاص تلقی می‌شد... و خودش هم این را می‌دانست. او محروم از احساسات واقعی آدم‌ها بود.»
کاربر ۳۷۱۳۸۳۲
او محروم از احساسات واقعی آدم‌ها بود.»
کاربر ۳۷۱۳۸۳۲
این شایعه گویای نفرتی بود که او به عنوان دختر استالین معطوف خودش می‌کرد.
کاربر ۳۷۱۳۸۳۲
دلم می‌خواست هق‌هق گریه کنم و از دست همه، و از جمله از دست خودم، فرار کنم.»
کاربر ۳۷۱۳۸۳۲
«پس از تحمل رنجِ فقدان بسیاری از عزیزانم، مرگ دایه‌ام اولین رنج فقدان واقعی‌ام بود»،
کاربر ۳۷۱۳۸۳۲
این پرتره برای سوتلانا یادآور این واقعیت بود که خانواده مادرش، علیلویف‌ها، در آن مراحل آغازین انقلاب چقدر رمانتیک و آرمانگرا بودند.
کاربر ۳۷۱۳۸۳۲
چهره هشیار و زرنگ سوتلانا به آرامی سیمای فردی عاجز را به خود گرفت.»
کاربر ۳۷۱۳۸۳۲
«تو نباید بگذاری تصوراتت بر تو غلبه کند چون حتا این تصورات هم دوام نخواهد داشت.»
کاربر ۳۷۱۳۸۳۲
معلوم شد هیچ‌کدام از کلماتی که قبلا به هم گفته بودیم از یادمان نرفته است، معلوم شد ما می‌توانیم حرف بزنیم و عبارت‌های ناتمامی را که هر کدام آغاز کرده بودیم ادامه دهیم... و یکدیگر را به آسانی و بی‌هیچ تلاشی درک کنیم.»
کاربر ۳۷۱۳۸۳۲
در آن روزها یک مردِ تنهای ژولیده‌مو با صورت اصلاح‌نکرده که روی نیمکت پارک نشسته و دارد گریه می‌کند کنجکاوی هیچ‌کس را برنمی‌انگیخت.
کاربر ۳۷۱۳۸۳۲
سوتلانا لحظه‌ای ترسید که مبادا کاپلر نادیده‌اش بگیرد،
کاربر ۳۷۱۳۸۳۲
تزویری که در بسیاری از ما اعضای قشر روشنفکران امروزی شوروی به طبیعت ثانویه تبدیل شده است.»
کاربر ۳۷۱۳۸۳۲
«برخی توجهشان به من جلب می‌شد، برخی دوستم نداشتند و در هر حال برای همه مایه کنجکاوی بودم.»
کاربر ۳۷۱۳۸۳۲
این نوعی آسودگی‌خاطرِ عظیم محسوب می‌شد. سرگئی، پسر ژنییا، می‌گوید: «این برای ما در حکم رفتن به یک تعطیلاتِ فوق‌العاده عالی بود!» با مرگ بریا، دوره‌ای به سر آمده بود.
کاربر ۳۷۱۳۸۳۲
چشمانش دیگر چشمان او نبودند. تار و مات شده بودند.»
کاربر ۳۷۱۳۸۳۲
دختر بدی بودم و پدرم هم پدر بدی بود، با این حال عاشقم بود، همان‌طور که من عاشقش بودم.»
کاربر ۳۷۱۳۸۳۲

حجم

۴۳۳٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۸۳۰ صفحه

حجم

۴۳۳٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۸۳۰ صفحه

قیمت:
۲۴۷,۰۰۰
۱۹۷,۶۰۰
۲۰%
تومان