بریده‌هایی از کتاب قدرت عادت: چرایی کارهایی که انجام می دهیم، در زندگی و کسب و کار

«اگر شما بخواهید کاری را انجام دهید که به قدرت اراده نیاز دارد - مثل دویدن بعد از کار - باید در مصرف قدرت اراده‌تان در طول روز صرفه‌جویی کنید.

قدرت اراده فقط یک مهارت نیست. یک ماهیچه است، مثل ماهیچه‌های بازو و پاهای شما، و وقتی سخت‌تر کار کند خسته می‌شود، بنابراین نیروی کمتری برای کارهای دیگر باقی می‌ماند.»

مطالعات نشان می‌دهند که بهترین روش برای تقویت قدرت اراده، این است که آن را به صورت عادت درآورند

«چیزهایی که دیگران می‌گویند به تو هیچ آسیبی نخواهد رساند. تو همیشه همانقدر قوی خواهی بود که می‌خواهی باشی.»

«وقتی شما یاد می‌گیرید که خودتان را مجبور کنید که به باشگاه ورزشی بروید یا تکالیف‌تان را شروع کنید یا به جای همبرگر سالاد بخورید، قسمتی از چیزی که در حال رخ دادن است این است که شما در حال تغییر روش فکر کردن‌تان هستید. افراد تمایلات شدیدشان را بهتر کنترل می‌کنند. آنها یاد می‌گیرند چگونه حواسشان را از وسوسه‌ها پرت کنند. و زمانی که شما به عادت قدرت اراده دست پیدا می‌کنید، مغزتان برای کمک به شما برای تمرکز بر روی یک هدف ورزیده شده است.»

برای غلبه بر عادت، می‌بایست تشخیص دهیم کدام تمایل باعث تحریک رفتار ما می‌شود.

عادت‌ها به اندازه حافظه و منطق، ریشه و اساس نحوه رفتار ما هستند. ممکن است ما تجاربی که عادت‌های ما را به وجود می‌آورند را به خاطر نیاوریم، ولی زمانی که آنها در مغزمان ذخیره می‌شوند، اغلب بدون اینکه خودمان بفهمیم بر نحوه عملکرد ما تاثیر می‌گذارند.

آتش‌بس‌ها فقط زمانی قابل تحمل هستند که عدالتی واقعی ایجاد کنند. اگر آتش‌بسی نا‌متعادل باشد (اگر صلح واقعی نباشد) ، آنگاه رویه‌ها درست زمانی که به آن‌ها بیشترین نیاز را داریم، شکست می‌خورند.

اگر آنها فکر کنند که این کار را به دلایل فردی انجام می‌دهند - اگر احساس کنند که این کار یک گزینه است که می‌توانند انجام دهند یا انجام ندهند یا چیزی است که از آن لذت می‌برند چون به فرد دیگری کمک می‌کند - به تلاش و تقلای کمتری نیاز دارند. اگر احساس کنند هیچ استقلالی ندارند، اگر فقط از دستورات پیروی کنند، ماهیچه‌های قدرت اراده‌شان زودتر خسته می‌شود.

پخش نکردن یک فرصت یادگیری یک گناه کبیره است.»

برای اصلاح یک عادت، ابتدا باید تصمیم بگیرید که آن را تغییر دهید. باید آگاهانه کار دشوار تشخیص نشانه‌ها و پاداش‌هایی که رویه‌های عادات را ایجاد می‌کنند، بپذیرید و جایگزین‌های آن‌ها را بیابید. باید بدانید که کنترل عادت به دست شماست و از خودآگاهی کافی برای استفاده از این قدرت کنترل بهره‌مند باشید

عادت‌ها می‌توانند نادیده گرفته شده، تغییر داده شده یا جایگزین شوند. ولی دلیل اینکه کشف چرخه عادت اینقدر مهم است، این است که این چرخه یک حقیقت اساسی را آشکار می‌کند: هنگامی که عادتی بروز می‌کند، مغز مشارکت کامل در تصمیم‌گیری را متوقف می‌کند و از کار و فعالیت شدید دست می‌کشد یا اینکه بر روی وظایف دیگری تمرکز می‌کند. بنابراین این الگو به طور خودکار آشکار می‌شود، مگر اینکه شما عمدا با عادت مبارزه کنید، مگر اینکه روتین‌های جدیدی پیدا کنید.

درست همان‌طور که انتخاب عادات کلیدی صحیح می‌تواند نتایج شگفت‌انگیزی ایجاد کند، عادات غلط می‌توانند فاجعه به‌بار‌ بیاورند.

اونیل به من گفت: «من به کارگران ساعتی گفتم اگر مدیرتان موارد ایمنی را رعایت نکرد، به خانه من تلفن کنید، این شماره تلفن من است. کارگران شروع به تلفن کردن کردند، ولی آنها نمی‌خواستند که در مورد حوادث صحبت کنند. آنها می‌خواستند در مورد نظرات و ایده‌های خیلی خوبشان صحبت کنند.»

قدرت اراده فقط یک مهارت نیست. یک ماهیچه است، مثل ماهیچه‌های بازو و پاهای شما، و وقتی سخت‌تر کار کند خسته می‌شود، بنابراین نیروی کمتری برای کارهای دیگر باقی می‌ماند.

در قسمت عمیق‌تر مغز و نزدیک‌تر به ساقه مغز- جایی که مغز و ستون فقرات به هم می‌رسند - ساختارهای قدیمی‌تر و ابتدایی‌تر قرار دارند. این قسمت‌ها رفتارهای خودکار ما نظیر نفس کشیدن و بلعیدن یا واکنش غیر منتظره‌ای که وقتی کسی از پشت بوته‌ای جلوی ما می‌پرد بروز می‌دهیم را تنظیم می‌کنند. به سمت مرکز جمجمه، توده‌ای بافت وجود دارد، شبیه چیزی که ممکن است داخل سر یک ماهی، خزنده یا یک پستاندار پیدا کنید. این همان گانگالیون‌های پایه‌ای است، یک قسمت بیضوی از سلول‌ها که برای سال‌ها دانشمندان آن را به خوبی نمی‌شناختند، فقط گمان‌هایی برده بودند مبنی بر این که این قسمت در بیماری‌هایی نظیر پارکینسون نقش دارد.

اگر مغز انسان را همانند پیازی تصور کنید که متشکل از لایه‌ای بر روی لایه‌های سلولی است و بعد لایه‌های خارجی قرار دارند، لایه‌هایی که از همه به جمجمه نزدیک‌ترند، به طور کلی از دید تکاملی، قسمت‌هایی هستند که اخیرا اضافه شده‌اند. وقتی شما یک حرف غیر معمول می‌زنید یا به لطیفه یک دوست می‌خندید، قسمت‌های خارجی مغزتان کار می‌کند. این همان جایی است که پیچیده‌ترین افکار در آنها رخ می‌دهد.

در واقع یوجین هیچ وقت به یاد نمی‌آورد که از فراموشی رنج می‌برد. تصویر ذهنی او از خودش شامل از دست دادن حافظه نمی‌شد و چون نمی‌توانست این آسیب را به یاد بیاورد، نمی‌توانست تصور کند که اشکالی وجود دارد.

من شروع به مخلوط کردن رنگ‌ها می‌کردم تا ببینم که آیا سیاه درست می‌شود یا نه. چرا من این خاطره را نگه داشته‌ام، ولی به یاد نمی‌آورم که معلمم چه شکلی بود؟ چرا مغز من تصمیم می‌گیرد که یک خاطره مهم‌تر از دیگری است؟»

می‌دانیم که چه کار کنیم تا مردم کمتر بخورند، بیشتر ورزش کنند، با بهره‌وری بیشتری کار کنند و زندگی سالم‌تری داشته باشند. دگرگون کردن یک عادت الزاما کار ساده یا سریعی نیست. هیچ وقت ساده نخواهد بود. ولی امکان‌پذیر است. و اکنون می‌فهمیم گه چگونه این کار امکان‌پذیر است.