به نظرش میآمد گرترودیس طی سالها به بخشی از مبل و اثاث خانه تبدیل شده بود و دیگر یک آدم زنده نبود. روزها میگذشت و به هم فقط صبح بخیر و شب بخیر میگفتند و کلامی میانشان ردوبدل نمیشد.
Morteza Rahmani
«در سکوت بار گناهانم را به دوش میکشیدم. میدانم که آدم باید عقوبت بکشد. نهتنها در دنیای دیگر، بلکه در همین دنیا. من همهچیز را پذیرفتهام. بابت خودم و بانوی رئیس احساس ندامت کردهام و برای هر دومان تاوان پس دادهام. دیگر مثل دوران جوانی نسبت به او کینه ندارم. همچنان تقاص پس میدهم و امیدوارم با تحمل اینهمه رنج، حضرت مسیح همهٔ گناهانم را ببخشد.»
Morteza Rahmani
شیطان فرزند آزادی و مخلوق انسان بود. معنیاش این نبود که آزادی به خودی خود چیز بدی است
Morteza Rahmani