بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب احضاریه | صفحه ۷ | طاقچه
تصویر جلد کتاب احضاریه

بریده‌هایی از کتاب احضاریه

۳٫۸
(۱۸۷)
«درست است که ما در ظاهر برای کمک به فقرا می‌رویم، اما نباید فکر کنیم که فقط آن‌ها به ما محتاج‌اند و ما بی‌نیاز از آن‌هاییم. همان‌طور که فقرا دوستدار آدم‌های بخشنده‌اند، چون از آن‌ها بهرهٔ مادی می‌برند، آدم‌های بخشنده هم محتاج آدم‌های فقیرند، چون قوهٔ کرم و بخشندگی‌شان فعال می‌شود و به فیض معنوی دست می‌یابند. پس مبادا در حضور آنان فکر کنید برتر از آن‌هایید و ناآگاهانه با تبختر رفتار کنید و دلشان را بشکنید! ما هیچ منتی بر آن‌ها نداریم، زیرا خداوند متعال ده‌ها برابر آنچه را ما به فقرا می‌بخشیم، به ما عطا می‌کند.»
کاربر ۳۶۸۹۵۴۱
گفت: «خدا پدر و مادرت را رحمت کند.» گفتم: «از کجا می‌دانی در قید حیات نیستند؟» - برای این‌که فقط با خواهرت حرف می‌زنی. - دلیل محکمی نیست. - وقتی مادر نباشد، خواهر جای مادر را هم می‌گیرد و مرد بی این‌که متوجه باشد، به لفظ می‌گوید خواهر اما در باطن می‌گوید مادر.
کاربر ۳۴۱۵۷۵۹
علی گفت: «بعضی فکر می‌کنند اگر زهد به خرج دهند و به نعمت‌های این دنیا پشت کنند، نعمت‌های آخرت را به دست می‌آورند. درست است که دنیا برای ماندن دائمی نیست، اما باید به قدر کفایت از نعمت‌های حلال دنیا استفاده کنیم. همان‌قدر که حرام‌خواری بد است، پرهیز از حلال‌خواری هم بد است...»
کاربر ۳۴۱۵۷۵۹
حسن گفت: «اگر تو بخواهی بمانی، خدا راضی می‌شود. من و پدر و حسین و زینب راضی‌اش می‌کنیم. خدا از حق خودش راحت می‌گذرد!» فاطمه گفت: «اگر بگویم از این دنیا جز بوی تعفن نمی‌شنوم و در رنج و عذابم، چه؟ باز هم می‌گویید بمانم؟» حسین به گریه افتاد و پنجهٔ پای فاطمه را رها کرد. فاطمه گفت: «گریه نکن، عزیز مادر!» و چشمانش را بست. حسن فهمید که باید سکوت کند. نباید اصرار کند. خودش را از کنار فاطمه عقب کشید و تکیه داد به دیوار. پس بوی تعفن دنیا مشام او را بلعیده و نمی‌گذارد عطر تن بچه‌ها و عطر تن علی را احساس کند. حسن می‌دانست که باطن هر عملی بویی دارد، و وای از وقتی که بوی گناه در هوا بپیچد و گناه‌ها در هم بپیچند و مثل ابرها بر فراز شهر بایستند و سفت و سخت و سنگین هوا را تیره و غم‌آلود کنند. آن وقت است که هی باید بگویی اللهم اغفر للمؤمنین و المؤمنات و المسلمین و المسلمات تا جسم سفت و سخت گناهان از عطر استغفار متلاشی شوند و شهر بتواند نفسی تازه کند.
کاربر ۱۵۴۸۱۶۲
زینب خودش را دید که از پاسخ امام اشک به چشم آورد: «بهترین امن، امان خداوند است، زیرا کسی که در دنیا از او نهراسد، خداوند روز قیامت به او امان نخواهد داد، برای همین ما از خدا خوفش را در دنیا می‌طلبیم تا موجب امانش در روز قیامت شویم...»
میم.نون
مطمئن بودم حرفم را قبول دارد، اما سردبیر است دیگر! اقتدارش را باید حتی با عوض کردن دوسه‌تا کلمه به من و امثال من نشان بدهد. بارها شده دور کلمه‌ای از متن را خط کشیده و کلمه‌ای دیگر نوشته و باز برگشته و کلمهٔ پیشنهادی خودش را خط زده و دوباره همان کلمهٔ خودم را نوشته. این یعنی چی؟ یعنی حواست باشد که آقابالاسر داری. یعنی من قدرت دارم متن تو را مطابق با میل خودم تغییر بدهم!
میم.نون
توی خواب می‌دانستم این پیرهنی است که موقع جنگ با لشکر یزید تنِ امام حسین بوده... خونش تازه بود، مسعود... پیرهن را چسباند به صورتش و زار زد و بعد نگاهم کرد. گفت: برادر من عزیز نیست؟ فقط برادر تو عزیز است؟ چه حزنی توی صداش بود، مسعود...
علی جهانگیری راد
این هم جزء عجایب است که علی خود زنده و حی و حاضر باشد، اما برای یاران رسول خدا که از تشخیص حق از باطل عاجز مانده‌اند، عمار یاسر معیار حق شود.
f@22
حتی برای امام این حق را قائل نشدند که حَکَم را خود انتخاب کند، بلکه ابوموسی اشعری را بر او تحمیل کردند که ساده‌لوحانه فریب عمرو عاص را خورد و بر بالای منبر اعلام کرد: «ای مردم، همان‌طور که این انگشتر را از انگشت بیرون می‌آورم، علی را از خلافت خلع می‌کنم!» و به این ترتیب اشعث با کودتایش علیه امام و ابوموسی با خلع امام زمینهٔ ظهور خوارج را فراهم آوردند...
f@22
فاطمه گفت: «اگر بگویم از این دنیا جز بوی تعفن نمی‌شنوم و در رنج و عذابم، چه؟ باز هم می‌گویید بمانم؟»
fateme
وقتی با خدا معامله می‌کنی، این‌طور نیست که چیزی را از تو بگیرد و در عوضِ آن چیزی به تو بدهد... از مالی که در راهش هزینه می‌کنی، هفت خوشه می‌روید که در هر خوشه‌اش صد دانه است. یعنی آن مال را از تکاثر به در می‌آورد و به کوثر تبدیل می‌کند و تحویل تو می‌دهد... جانت را در راهش بدهی، آن را به کمال مزین می‌کند و تحویل می‌دهد... و چه معامله‌ای پرسودتر از این؟
عشق و عقل
زینب گفت: «گاهی هم ممکن است بسیاری از افراد در فقر خود نقشی نداشته باشند و فقر آنان از عواملی خارج از توانِ آنان ناشی شده باشد. کسانی که گرفتار آتش‌سوزی شده‌اند و اموالشان نابود شده یا اموالشان به سرقت رفته یا خانواده‌ای که گرفتار مرگ سرپرستشان شده‌اند یا آن عده‌ای که به هر علتی معلول شده‌اند و قادر به تأمین مایحتاج خود نیستند... یا عوامل طبیعی که فقر ایجاد می‌کند، مثل سیل... زلزله...»
مجنونِ³¹⁴
حسن پرسید: «گرسنگی و تشنگی و خستگی می‌توانند توجیهی برای عصبانیت او باشند؟» علی گفت: «عصبانیت مورد تأیید نیست، اما قابل توجیه است.» حسن پرسید: «مگر نباید بر خشممان مسلط باشیم؟» علی گفت: «این در صورتی است که نفسمان را متصل بازخواست کنیم و هر شب و روز از خود حساب بکشیم تا نفس تحت تسلط درآید!»
مجنونِ³¹⁴
نشست مقابل زینب و او را در بغل گرفت و روی زانو نشاند و دست دراز کرد سوی حسن و حسین تا به او بپیوندند. گفت: «پیش از رفتن لازم است بدانید نیازهای مادیِ کسانی که برای کمک به آن‌ها می‌رویم، نیازهای معنویِ ماست.» و در پاسخ به نگاه پرسش‌گر زینب گفت: «درست است که ما در ظاهر برای کمک به فقرا می‌رویم، اما نباید فکر کنیم که فقط آن‌ها به ما محتاج‌اند و ما بی‌نیاز از آن‌هاییم. همان‌طور که فقرا دوستدار آدم‌های بخشنده‌اند، چون از آن‌ها بهرهٔ مادی می‌برند، آدم‌های بخشنده هم محتاج آدم‌های فقیرند، چون قوهٔ کرم و بخشندگی‌شان فعال می‌شود و به فیض معنوی دست می‌یابند. پس مبادا در حضور آنان فکر کنید برتر از آن‌هایید و ناآگاهانه با تبختر رفتار کنید و دلشان را بشکنید! ما هیچ منتی بر آن‌ها نداریم، زیرا خداوند متعال ده‌ها برابر آنچه را ما به فقرا می‌بخشیم، به ما عطا می‌کند.»
مجنونِ³¹⁴
زینب گفت: «دلت چگونه شاد می‌شود؟» فاطمه به حسن نگاه کرد. گفت: «وقتی حسن هیبت پدرش را به خود می‌گیرد و خطبه‌های او را می‌خواند، دلم شاد می‌شود.»
Bano Nourian
باطن هر عملی بویی دارد، و وای از وقتی که بوی گناه در هوا بپیچد و گناه‌ها در هم بپیچند و مثل ابرها بر فراز شهر بایستند و سفت و سخت و سنگین هوا را تیره و غم‌آلود کنند. آن وقت است که هی باید بگویی اللهم اغفر للمؤمنین و المؤمنات و المسلمین و المسلمات تا جسم سفت و سخت گناهان از عطر استغفار متلاشی شوند و شهر بتواند نفسی تازه کند.
mimkh1411
بوی تعفن دنیا مشام او را بلعیده و نمی‌گذارد عطر تن بچه‌ها و عطر تن علی را احساس کند.
شیرین نگار
هروقت زینب طلب می‌کرد بر سر مزار پدربزرگ و مادرش برود و کنار قبر پدربزرگ بی آن‌که سر بچرخاند به سوی مزار مادرش، با مادرش درد دل کند، با حسن و حسین در بر می‌گرفتش. خودش چراغی در دست از پیش و حسن و حسین از پس، زینب را در میان گرفته به گورستان می‌رفتند تا زینب از چشم‌ها در امان بماند.
بنده خدا
پدر. چه کسانی ثروت دارند و از آن استفاده نمی‌کنند؟» علی نشست. عبدالله جلو دوید و برای او پشتی گذاشت. علی گفت: «بعضی فکر می‌کنند اگر زهد به خرج دهند و به نعمت‌های این دنیا پشت کنند، نعمت‌های آخرت را به دست می‌آورند. درست است که دنیا برای ماندن دائمی نیست، اما باید به قدر کفایت از نعمت‌های حلال دنیا استفاده کنیم. همان‌قدر که حرام‌خواری بد است، پرهیز از حلال‌خواری هم بد است...»
سادات
متوجه شدم که زمین این‌جا جاذبه‌اش را به هیبت حضور امام بخشیده و برای همین است که همه سبک قدم برمی‌داریم.
بنده خدا

حجم

۱۹۲٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۲۴ صفحه

حجم

۱۹۲٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۲۴ صفحه

قیمت:
۴۵,۰۰۰
تومان