۳٫۸
(۱۸۶)
اشک نیز رها از اختیار است. طلبیده شده که سفیر چشمها شود...
آسمان
- زینب جان، اجازهٔ من هم دست توست. هروقت اراده کردی جایی بروی، بگو وسیلهاش را مهیا کنم.
- زینب جان، پدر و برادرانت را بر من ارجح بدان. اگر همزمان من و پدرت مریض بودیم، پرستار پدرت شو. اگر خواستی هر دوی ما را تیمار کنی، اول به او بپرداز. و اگر همزمان من و هریک از برادرانت مریض بودیم، پرستار آنان باش و بدان که من خودم نیز در عین مریضی همراه تو پرستار آنان خواهم بود.
- خدا خیر و برکتت را افزون کند، عبدالله!
نازبانو
فقر علتهای زیادی دارد که یکی از آنها میتواند تنبلی و نداشتن پشتکار باشد.
Parisa
باطن هر عملی بویی دارد، و وای از وقتی که بوی گناه در هوا بپیچد و گناهها در هم بپیچند و مثل ابرها بر فراز شهر بایستند و سفت و سخت و سنگین هوا را تیره و غمآلود کنند. آن وقت است که هی باید بگویی اللهم اغفر للمؤمنین و المؤمنات و المسلمین و المسلمات تا جسم سفت و سخت گناهان از عطر استغفار متلاشی شوند و شهر بتواند نفسی تازه کند.
علی
چقدر این چند جرعه آب را خوشمزه نوشیده بود. هر جرعه را مثل شیرینی جویده بود. تشنه هم که نباشی، تشنه میشوی. همهٔ کارهای حسین همینطور است.
نون صات
عبدالله هر دو دست زینب را گرفت و بوسید و بر چشمها گذاشت. گفت: «تو بالاترین نعمت زندگی من بودهای!»
زینب گفت: «و تو بهترین همسری که خدا برای من در نظر گرفت!»
عبدالله گفت: «روح عبدالله بیحضور تو نوجوان میماند.»
زینب گفت: «همیشه و در همه حال مرا سربلند کردهای!»
نازبانو
دست از طلب ندارم تا کام من برآید...
mimkh1411
علی شروع کرد به خاک ریختن روی قبر مادر. وای بابا، چطور دلت میآید روی مادر خاک بریزی؟ اینجا را دیگر نمیشود گریه نکرد. ای دنیا! پدر چه درست میگوید که به عطسهٔ بزی نمیارزی!
mahbanoo_14
«راستی، مطلبتان را کامل نکردید، پدر. چه کسانی ثروت دارند و از آن استفاده نمیکنند؟»
علی نشست. عبدالله جلو دوید و برای او پشتی گذاشت. علی گفت: «بعضی فکر میکنند اگر زهد به خرج دهند و به نعمتهای این دنیا پشت کنند، نعمتهای آخرت را به دست میآورند. درست است که دنیا برای ماندن دائمی نیست، اما باید به قدر کفایت از نعمتهای حلال دنیا استفاده کنیم. همانقدر که حرامخواری بد است، پرهیز از حلالخواری هم بد است...»
نازبانو
عبدالله گفت: «من سرسپردهٔ توام، زینب جان. بگو چه میخواهی تا فراهم کنم.»
زینب گفت: «من از تو مشورت خواستم.»
عبدالله گفت: «از من مشورت نخواه. به من دستور بده تا اجرا کنم.»
و دست زینب را گرفت و بوسید. گفت: «از پدرت مشورت بخواه... از برادرانت...»
- تو زیادی خوبی، عبدالله!
- میدانی چرا؟
- چرا؟
- چون تو خوبتر از منی، و این یک تعارف نیست.
نازبانو
حجم
۱۹۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۲۴ صفحه
حجم
۱۹۲٫۴ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۲۴ صفحه
قیمت:
۴۵,۰۰۰
تومان