بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب قرار یکشنبه ها | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب قرار یکشنبه ها

بریده‌هایی از کتاب قرار یکشنبه ها

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۷از ۸۹ رأی
۴٫۷
(۸۹)
حکایت رزمندگان گردان کمیل و کانال‌های فکه، یکی از تراژدی‌های دوران دفاع مقدس است. آن‌ها چند روز جانانه مقاومت کردند و سپس مظلومانه، همراه با ابراهیم هادی، به دیدار مادر سادات حضرت زهرا (س) شتافتند. سیزده سال بعد، با تفحص‌های انجام شده در منطقه کانال کمیل، پیکر صدها شهید از جمله شهید حمید عابدی به میهن بازگشت و در جوار داود آرام یافت.
خاک‌پای‌دوست‌داران‌خدا
در میان ائمه علاقه عجیبی به امیرالمؤمنین (ع) داشت. با اینکه یه جوان ۱۸ ساله بود، اما تا اسم مولا را می‌شنید، اشک تو چشمهاش پر می‌شد. وقتی از امیرالمؤمنین (ع) می‌خواند، طوری سوز داشت و ناله می‌زد که گویی دیوار هم گریه می‌کرد!
خاک‌پای‌دوست‌داران‌خدا
داود گفت: موافقی یه دعا توسل یا زیارت عاشورا اینجا برپا کنیم؟ سه‌شنبه‌ها دعا توسل، اگر به شب جمعه خورد کمیل می‌خونیم. صبح‌ها هم بعد نماز زیارت عاشورا می‌خونیم. گفتم خیلی عالیه. بسم الله. قرار شد دعای توسل سه شنبه‌ها رو ثابت قرار بدیم. با همت داود، کار شروع شد. اون موقع مقر کربلا تو چند مقری که در جماران وجود داشت، به مقر بچه هیئتی‌ها معروف شد.
خاک‌پای‌دوست‌داران‌خدا
ما در به در دنبال این بودیم که اعزام شویم برای جبهه. هفت ماه ما را نگه داشتند. قرار این بود که گردان‌های آموزشی شش ماه در جماران نگهبانی بدهند اما یک ماه هم اضافه‌تر ماندیم. ولی بعد از هفت ماه اعزام کردند به جبهه. اما یادمه همون جلسه دوم که ما هم پست شدیم، حرف دوتامون یکی شد مبنی بر این که ما دو تا هیئتی هستیم، هردو هم می‌خونیم، اینجا هم که یه مقر به نام کربلا داره، چرا یه هیئت اینجا راه اندازی نکنیم؟
خاک‌پای‌دوست‌داران‌خدا
شیخ محمود وقتی می‌خواست قنوت بگیرد، دستانش را صاف و خالی در مقابل صورتش می‌گرفت. می‌گفت: اینگونه به خداوند عرض می‌کنیم که دستان ما خالی است و هیچ چیزی برای عرضه نداریم. داود می‌گفت: من عاشق این حرکت شیخ محمود شدم. تا عمر دارم سعی می‌کنم قنوت نماز رو اینطور بخوانم. داود باحسرت ادامه داد: شیخ محمود در همان سال اول جنگ به شهادت رسید. ما لیاقت نداشتیم از وجود او بیشتر استفاده کنیم.
خاک‌پای‌دوست‌داران‌خدا
داود به من می‌گفت: ای کاش مجالس شیخ محمود را می‌دیدی. نمی‌دانی که این انسان چقدر خودساخته و کامل بود. داود می‌گفت: شیخ محمود ایمان و عمل را به گونه‌ای با هم درآمیخت که بر روی ارتفاعات غرب کشور موفق به دیدار امام زمان (عج) شد. می گفت: من عاشق یک حرکت شیخ محمود بودم. آن هم قنوت‌های عارفانه ایشان در نماز بود. ما کاملاً می‌فهمیدیم که شیخ محمود در طی نماز در ملکوت سیر می‌کند، اما در قنوت نماز، این حالت بیشتر دیده می‌شد. شیخ محمود وقتی می‌خواست قنوت بگیرد، دستانش را صاف و خالی در مقابل صورتش می‌گرفت.
خاک‌پای‌دوست‌داران‌خدا
اما بیشتر خاطرات داود از روزهای اول جنگ، در مورد یکی از رزمندگان شجاع جبهه‌های غرب بود. رزمنده‌ای که هم روحانی بود، هم دیده‌بان، هم هیئتی و سخنران بود، هم یک عارف کامل. شیخ محمود غفاری یکی از کسانی بود که بسیار در شخصیت داود تأثیر گذاشت.
خاک‌پای‌دوست‌داران‌خدا
از دیگر مسائلی که او را اسوه فامیل کرده بود، شوخ طبعی داود بود. هرکسی که به دیدن داود می‌آمد و یا ساعتی را در کنار او بود، گذر زمان را حس نمی‌کرد! تمام کسانی که در اطراف او بودند، لبخند برلب داشتند.
خاک‌پای‌دوست‌داران‌خدا
من دیده‌ام که برخی‌ها به دروغ می‌گویند: جامعه ما به خاطر عزاداری برای اهل بیت (ع) جامعه غمگین و افسرده است! داود برای ما کذب بودن این عبارت را اثبات کرد. او بیش از همه ما برای اهل‌بیت (ع) عزاداری می‌کرد. او مداح بود. مرتب در مجالس اهل بیت (ع) حضور داشت. اما ثابت نمود که اشک ریختن برای اهل‌بیت (ع)، نه تنها عامل غم نیست که برعکس، این عزاداری نشاط آور است.
خاک‌پای‌دوست‌داران‌خدا
یادم هست که هر صبح جمعه بچه‌ها را بیدار می‌کرد و همگی راهی مهدیه تهران می‌شدیم. بعضی وقت‌ها بچه‌ها اعتراض می‌کردند و می‌گفتند: ما می‌خواهیم بخوابیم. پدر می‌گفت: اشکال ندارد. بیایید در مهدیه بخوابید.
خاک‌پای‌دوست‌داران‌خدا
قدرت توسل داود یکی دیگر از ویژگی‌هایش بود. حداقل دوبار به سختی مجروح شد و با توسل به امام عصر (عج) شفا یافت و دوباره به جبهه آمد! بار آخر، امام زمان (عج) به او فرمودند: ده روز دیگر مهمان ما خواهی بود. داود بی‌قرار وصال شد. درست ده روز بعد در عملیات بدر، از جام وصال محبوب سرمست شد و به ابراهیم و یاران شهیدش پیوست.
خاک‌پای‌دوست‌داران‌خدا
داود مانند ابراهیم، ویژگی‌هایی داشت که او را در کانون توجهات قرار می‌داد. او نغمهٔ داودی داشت. مداح بود و ذاکر بااخلاص اهل‌بیت (ع) به حساب می‌آمد. هیئت محبان المرتضی (ع) یادگار اوست. ورزشکار بود و اهل ورزش باستانی. همین ورزش باعث می‌شد که خیلی از جوانترها جذبش شوند.
خاک‌پای‌دوست‌داران‌خدا
روزی که مراسم ابراهیم هادی در مسجد محمدی برگزار شد، یکباره این جوان وارد مسجد شد. نمی‌دانی چه وضعی پیش آمد! مجلس به هم ریخت. برخی می‌گفتند: ابراهیم زنده شده و... اینقدر تشابه چهره داشت که همه به اشتباه افتادند. قد و قامت، چهره و هیکل، حتی رفتارش مثل ابراهیم بود... اسمش داود بود. بارها از دوستان در مورد ابراهیم شنیده بود. همه به او می‌گفتند که یکی هست به نام ابراهیم که تشابه زیادی به چهره او داری. ابراهیم مرد بزرگ جبهه‌هاست، تو هم سعی کن مثل او باشی.
خاک‌پای‌دوست‌داران‌خدا
آشنا اولین بار که تصویرش را دیدم، مثل خیلی از دوستان شک کردم و گفتم: این تصویر شهید ابراهیم هادی نیست؟! پاسخ دوستان ابراهیم منفی بود. اما گفتند: ما هم روز اول همین اشتباه را کردیم. روزی که مراسم ابراهیم هادی در مسجد محمدی برگزار شد، یکباره این جوان وارد مسجد شد. نمی‌دانی چه وضعی پیش آمد! مجلس به هم ریخت. برخی می‌گفتند: ابراهیم زنده شده و... اینقدر تشابه چهره داشت که همه به اشتباه افتادند. قد و قامت، چهره و هیکل، حتی رفتارش مثل ابراهیم بود... اسمش داود بود. بارها از دوستان در مورد ابراهیم شنیده بود. همه به او می‌گفتند که یکی هست به نام ابراهیم که تشابه زیادی به چهره او داری. ابراهیم مرد بزرگ جبهه‌هاست، تو هم سعی کن مثل او باشی. داود به دنبال ابراهیم بود. هرچه تلاش کرد نتوانست او را پیدا کند. تا اینکه خبر شهادتش را شنید. راهی محله ابراهیم شد تا در مراسم او شرکت کند.
«««°°)»»»
یک شب داود شروع به خواندن کرد. تا اشعار خودش را آغاز کرد، یکباره دسته پرندگان بالای سر ما قرار گرفتند و با داود شروع به نغمه سرایی کردند! نمی‌دانید چه صحنه زیبایی شده بود. مرغان آسمانی همراه با یک مرد آسمانی در رثای مادر سادات (س) می‌خواندند و چشم‌ها را بهاری می‌کردند. خواندن داود به اتمام رسید و صدای پرندگان قطع شد
قاصدک
حاج داود یه شعرآوردم، ببین خوبه که ذکر دائم هیئت قرار بدیم. بعد این بیت را خواند: ذکردل بُوَد، یاعلی (ع) مدد بی حد وعدد، یاعلی (ع) مدد داود گفت: عجب چیزیه؟! عالیه. این رو همین امشب تو هیئت می‌خونم.
قاصدک
داود می‌گفت: زیاد دیدم هیئت‌هایی مثل محبان الحسین (ع)، انصار العباس (ع) و ... ولی محبان امیرالمؤمنین (ع) یا محبان المرتضی (ع) ندیدم. دلم می‌خواد یه پرچمی باشه به نام مولا امیرالمؤمنین (ع). در میان ائمه علاقه عجیبی به امیرالمؤمنین (ع) داشت. با اینکه یه جوان ۱۸ ساله بود، اما تا اسم مولا را می‌شنید، اشک تو چشمهاش پر می‌شد
قاصدک
ذکردل بُوَد، یاعلی (ع) مدد بی حد وعدد، یاعلی (ع) مدد
ema
اگر از کوی تو ای دوست برانند مرا باز آیم به خدا گر چه نخوانند مرا شدم ای دوست، سگ قافله درگاهت به امیدی که به کوی تو رسانند مرا.
متتظرالمهدی
البته بدانید که ما همه روی هم می‌شویم هیچ، چون سلاح اصلی و رزمنده اصلی اوست... فرمود حضرت عبدالمطلب هر منزلی صاحبی دارد و خود، حفظ خانه می‌کند و خداوند متعال، آن بلا را سر فیل سواران آورد. یعنی من و شما هیچ هستیم و فقط امتحان پس می‌دهیم. او فرمود تو یک قدم بیا تا من ده قدم بیایم. تیر را تو بزن من هدایت می‌کنم. و می‌خواهد که هر قوم، خودش برای استقلال خود و مسائل دیگرش تلاش کند.
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰

حجم

۱٫۸ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

حجم

۱٫۸ مگابایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۶۰ صفحه

قیمت:
۱۵,۰۰۰
تومان