بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب نیما یوشیج | صفحه ۸ | طاقچه
تصویر جلد کتاب نیما یوشیج

بریده‌هایی از کتاب نیما یوشیج

نویسنده:نیما یوشیج
انتشارات:طاقچه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۴از ۳۰۰ رأی
۴٫۴
(۳۰۰)
در شگفتم ! من و تو که هستیم ؟ وز کدامین خم کهنه مستیم ؟ ای بسا قید ها که شکستیم باز از قید وهمی نرستیم
جو مارچ
پس نشاید دوستی با خلق کرد
Smrldo
تازه دوران جوانی من است که جهانی خصم جانی من است هیچ کس جز من نباشد یار من یار نیکوطینت غمخوار من
جو مارچ
ای دریغا روزگار کودکی که نمی دیدم از این غم ها ، یکی فکر ساده ، درک کم ، اندوه کم شادمان با کودکان دم می زدم ای خوشا آن روزگاران ،‌ای خوشا یاد باد آن روزگار دلگشا گم شد آن ایام ، بگذشت آن زمان خود چه ماند در گذرگاه جهان ؟
I am
پس چرا جویم محبت از کسی که تنفر دارد از خویم بسی؟ پس چرا گردم به گرد این خسان که رسد زایشان مرا هردم زیان ؟ ای بسا شرا که باشد در بشر عاقل آن باشد که بگریزد ز شر آفت و شر خسان را چاره ساز احتراز است ، احتراز است ، احتراز بنده ی تنهاییم تا زنده ام گوشه ای دور از همه جوینده ام می کشد جان را هوای روز یار از چه با غیر آورم سر روزگار ؟
جو مارچ
اینها فریب است دل ز وصل و خوشی بی نصیب است
روژینا
ناشناسا ! که هستی که هر جا با من بینوا بوده ای تو ؟ هر زمانم کشیده در آغوش بیهشی من افزوده ای تو ؟
روژینا
می فزاید درد و آسوده نیم چیست این هنگامه ، آخر من کیم ؟
-ایستاده درکنار فلسطین🇵🇸🇮🇷
ای دریغا روزگار کودکی که نمی دیدم از این غم ها ، یکی فکر ساده ، درک کم ، اندوه کم شادمان با کودکان دم می زدم ای خوشا آن روزگاران ،‌ای خوشا یاد باد آن روزگار دلگشا گم شد آن ایام ، بگذشت آن زمان خود چه ماند در گذرگاه جهان ؟
Delaram
آی آدم ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید! یک نفر در آب دارد می سپارد جان. یک نفر دارد که دست و پای دایم می زند روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید. آن زمان که مست هستید از خیال دست یاییدن به دشمن آن زمان که پیش خود بی هوده پندارید که گرفت استید دست ناتوانی را تا توانایی بهتر را پدید آرید. آن زمانی که تنگ می بندید بر کمر هاتان کمر بند در چه هنگامی بگویم من؟ یک نفر در آب دارد می کند بی هوده جان، قربان! آی آدم ها که بر ساحل بساط دلگشا دارید! نان به سفره، جامه تان بر تن؛ یک نفر در آب می خواند شما را.
phoenix
نازک آرای تن ساق گلی که به جان اش کشتم و به جان دادم اش آب. ای دریغا! به برم می شکند.
phoenix
هر که با من همره و پیمانه شد عاقبت شیدا دل و دیوانه شد
ماهی یک برکه‌ی کاشی
گفتمش : ای نازنین یار نکو همرها ،‌تو چه کسی ؟ آخر بگو کیستی ؟ چه نام داری ؟ گفت : عشق
aban
قطره ی باران ، که در افتد به خاک زو بدمد بس کوهر تابناک در بر من ره چو به پایان برد از خجلی سر به گریبان برد
esrafil aslani
سوی شهر آمد آن زن انگاس سیر کردن گرفت از چپ و راست دید ایینه ای فتاده به خاک گفت : حقا که گوهری یکتاست به تماشا چو برگرفت و بدید عکس خود را ، فکند و پوزش خواست که : ببخشید خواهرم ! به خدا من ندانستم این گوهر ز شماست ما همان روستازنیم درست ساده بین ،‌ساده فهم بی کم و کاست که در ایینه ی جهان بر ما از همه ناشناس تر ، خود ماست
ⓜⓞⓣⓐⓗⓐⓡⓔ
آی آدم ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید! یک نفر در آب دارد می سپارد جان. یک نفر دارد که دست و پای دایم می زند روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید. آن زمان که مست هستید از خیال دست یاییدن به دشمن آن زمان که پیش خود بی هوده پندارید که گرفت استید دست ناتوانی را تا توانایی بهتر را پدید آرید. آن زمانی که تنگ می بندید بر کمر هاتان کمر بند در چه هنگامی بگویم من؟ یک نفر در آب دارد می کند بی هوده جان، قربان!
:)
من ز خامی عشق را خوردم فریب که شدم از شادمانی بی نصیب در پشیمانی سر آمد روزگار یک شبی تنها بدم در کوهسار سر به زانوی تفکر برده پیش محو گشته در پریشانی خویش زار می نالیدم از خامی خود در نخستین درد و نکامی خود که : چرا بی تجربه ، بی معرفت بی تأمل ،‌بی خبر ،‌بی مشورت من که هیچ از خوی او نشناختم از چه آخر جانب او تاختم ؟
1073
من ندانم با که گویم شرح درد
mohadase
من ندانم چیست در عالم نهان که مرا هرلحظه ای دارد زیان آخر این عالم همان ویرانه است که شما را مأمن است و خانه است پس چرا آرد شما را خرمی بهر من آرد همیشه مؤتمی ؟
Paria.m.n.s
ما همان روستازنیم درست ساده بین ،‌ساده فهم بی کم و کاست که در ایینه ی جهان بر ما از همه ناشناس تر ، خود ماست
E.H.B.R.A.M

حجم

۴۹٫۵ کیلوبایت

حجم

۴۹٫۵ کیلوبایت

قیمت:
رایگان