بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب نیما یوشیج | صفحه ۸ | طاقچه
کتاب نیما یوشیج اثر نیما یوشیج

بریده‌هایی از کتاب نیما یوشیج

نویسنده:نیما یوشیج
انتشارات:طاقچه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۴از ۲۷۵ رأی
۴٫۴
(۲۷۵)
ای دریغا روزگار کودکی که نمی دیدم از این غم ها ، یکی فکر ساده ، درک کم ، اندوه کم شادمان با کودکان دم می زدم ای خوشا آن روزگاران ،‌ای خوشا یاد باد آن روزگار دلگشا گم شد آن ایام ، بگذشت آن زمان خود چه ماند در گذرگاه جهان ؟
Delaram
آی آدم ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید! یک نفر در آب دارد می سپارد جان. یک نفر دارد که دست و پای دایم می زند روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید. آن زمان که مست هستید از خیال دست یاییدن به دشمن آن زمان که پیش خود بی هوده پندارید که گرفت استید دست ناتوانی را تا توانایی بهتر را پدید آرید. آن زمانی که تنگ می بندید بر کمر هاتان کمر بند در چه هنگامی بگویم من؟ یک نفر در آب دارد می کند بی هوده جان، قربان! آی آدم ها که بر ساحل بساط دلگشا دارید! نان به سفره، جامه تان بر تن؛ یک نفر در آب می خواند شما را.
phoenix
نازک آرای تن ساق گلی که به جان اش کشتم و به جان دادم اش آب. ای دریغا! به برم می شکند.
phoenix
هر که با من همره و پیمانه شد عاقبت شیدا دل و دیوانه شد
ماهی یک برکه‌ی کاشی
گفتمش : ای نازنین یار نکو همرها ،‌تو چه کسی ؟ آخر بگو کیستی ؟ چه نام داری ؟ گفت : عشق
aban
قطره ی باران ، که در افتد به خاک زو بدمد بس کوهر تابناک در بر من ره چو به پایان برد از خجلی سر به گریبان برد
esrafil aslani
سوی شهر آمد آن زن انگاس سیر کردن گرفت از چپ و راست دید ایینه ای فتاده به خاک گفت : حقا که گوهری یکتاست به تماشا چو برگرفت و بدید عکس خود را ، فکند و پوزش خواست که : ببخشید خواهرم ! به خدا من ندانستم این گوهر ز شماست ما همان روستازنیم درست ساده بین ،‌ساده فهم بی کم و کاست که در ایینه ی جهان بر ما از همه ناشناس تر ، خود ماست
ⓜⓞⓣⓐⓗⓐⓡⓔ
آی آدم ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید! یک نفر در آب دارد می سپارد جان. یک نفر دارد که دست و پای دایم می زند روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید. آن زمان که مست هستید از خیال دست یاییدن به دشمن آن زمان که پیش خود بی هوده پندارید که گرفت استید دست ناتوانی را تا توانایی بهتر را پدید آرید. آن زمانی که تنگ می بندید بر کمر هاتان کمر بند در چه هنگامی بگویم من؟ یک نفر در آب دارد می کند بی هوده جان، قربان!
:)
من ز خامی عشق را خوردم فریب که شدم از شادمانی بی نصیب در پشیمانی سر آمد روزگار یک شبی تنها بدم در کوهسار سر به زانوی تفکر برده پیش محو گشته در پریشانی خویش زار می نالیدم از خامی خود در نخستین درد و نکامی خود که : چرا بی تجربه ، بی معرفت بی تأمل ،‌بی خبر ،‌بی مشورت من که هیچ از خوی او نشناختم از چه آخر جانب او تاختم ؟
1073
من ندانم با که گویم شرح درد
mohadase
من ندانم چیست در عالم نهان که مرا هرلحظه ای دارد زیان آخر این عالم همان ویرانه است که شما را مأمن است و خانه است پس چرا آرد شما را خرمی بهر من آرد همیشه مؤتمی ؟
Paria.m.n.s
ما همان روستازنیم درست ساده بین ،‌ساده فهم بی کم و کاست که در ایینه ی جهان بر ما از همه ناشناس تر ، خود ماست
E.H.B.R.A.M
خانه ام ابری ست اما ابر بارانش گرفته ست. در خیال روزهای روشنم کز دست رفتندم، من به روی آفتابم می برم در ساحت دریا نظاره. و همه دنیا خراب و خرد از باد است
yumi
مرحبا بر خوی یاران جهان مرحبا بر پایداری های خلق دوستی خلق و یاری های خلق بس که دیدم جور از یاران خود
Alireza
سوختم من ، سوختم من ، سوختم کاش راه او نمی آموختم
S.s
جلوه گیرد سپید ، از سیاهی
"Shfar"
عجز بشر است این فجایع یا آنکه حقیقت جهان است ؟
"Shfar"
می تراود مهتاب می درخشد شب تاب نیست یکدم شکند خواب به چشم کس ولیک غم این خفته چند خواب در چشم ترم می شکند. نگران با من استاده سحر. صبح میخواهد از من کز مبارک دم او آورم این قوم به جان باخته را بلکه خبر.
~sahar~
آی آدم ها آی آدم ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید! یک نفر در آب دارد می سپارد جان. یک نفر دارد که دست و پای دایم می زند روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید. آن زمان که مست هستید از خیال دست یاییدن به دشمن آن زمان که پیش خود بی هوده پندارید که گرفت استید دست ناتوانی را تا توانایی بهتر را پدید آرید. آن زمانی که تنگ می بندید بر کمر هاتان کمر بند در چه هنگامی بگویم من؟ یک نفر در آب دارد می کند بی هوده جان، قربان!
~sahar~
آتش عشق است و گیرد در کسی کاو ز سوز عشق ، می سوزد بسی
Ahmad

حجم

۴۹٫۵ کیلوبایت

حجم

۴۹٫۵ کیلوبایت

قیمت:
رایگان