بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب نیما یوشیج | صفحه ۹ | طاقچه
کتاب نیما یوشیج اثر نیما یوشیج

بریده‌هایی از کتاب نیما یوشیج

نویسنده:نیما یوشیج
انتشارات:طاقچه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۴از ۲۷۵ رأی
۴٫۴
(۲۷۵)
خس ، به صد سال طوفان ننالد گل ، ز یک تندباد است بیمار
باران
بی مروت یار من ، ای بی وفا بی سبب از من چرا گشتی جدا ؟ بی مروت این جفاهایت چراست ؟ یار ، آخر آن وفاهایت کجاست ؟
Zahra_Abolfathi
سوختم من ، سوختم من ، سوختم کاش راه او نمی آموختم
پاستیل،،
ترک آن زیبارخ فرخنده حال از محال است ، از محال است از محال
fateme dehnavi
کودکی کو ! شادمانی ها چه شد ؟ تازگی ها ، کامرانی ها چه شد ؟
نازنین زهرا قاسملو
بگذار بخواب اندر ایم کز شومی گردش زمانه یکدم کمتر به یاد آرم و آزاد شوم ز هر فسانه بگذار که چشم ها ببندد کمتر به من این جهان بخندد
M
هر چه در عالم نظر می افکنم خویش را دذ شور و شر می افکنم جنبش دریا ،‌خروش آب ها پرتو مه ،‌طلعت مهتاب ها ریزش باران ، سکوت دره ها
آسا
چه شد آن رنگ من و آن حال من محو شد آن اولین آمال من شد پریده ،‌رنگ من از رنج و درد این منم : رنگ پریده ،‌خون سرد
بتول نعامی
در نخستین ساعت شب، این چراغ رفته را خاموش تر کن من به سوی رخنه های شهرهای روشنایی راهبردم را به خوبی می شناسم، خوب می دانم
میرزا
ترک آن زیبارخ فرخنده حال از محال است ، از محال است از محال
کاربر ۵۴۱۱۴۶۲
دوست مدار این همه عاشق کشی یک نفس از خویشتن آزاد باش خاطری آور به کف و شاد باش
جو مارچ
پس چرا جویم محبت از کسی که تنفر دارد از خویم بسی؟
کاربر ۶۲۳۰۲۶۳
بنده ی تنهاییم تا زنده ام گوشه ای دور از همه جوینده ام
Smrldo
دیدمش ، گفتم : منم نشناخت او
Smrldo
آه! می گویند چون بگذشت روزی بگذرد هر چیز با آن روز. باز می گویند خوابی هست کار زندگانی ز آن نباید یاد کردن خاطر خود را بی سبب ناشاد کردن
هدی✌
بی سبب با من چه داری دشمنی من چه کردم با تو آخر ، ای پلید
هدی✌
یک نفس از خویشتن آزاد باش خاطری آور به کف و شاد باش
سانیا
ایام گذشته ام کجایی ؟ باز ای که از نخست گردید تقدیر تو بر سرم نوشته
سانیا
ای دور نشاط بچگی ها
سانیا
خود چه ماند در گذرگاه جهان ؟
سانیا

حجم

۴۹٫۵ کیلوبایت

حجم

۴۹٫۵ کیلوبایت

قیمت:
رایگان