بریدههایی از کتاب نیما یوشیج
۴٫۴
(۳۰۰)
هان ای شب شوم وحشت انگیز
تا چند زنی به جانم آتش ؟
Nazanin Javadi
بی تأمل روز من برتافت او
{ آیه راد } کتاب نخوان همیشگی :)
راست گویند این که : من دیوانه ام
در پی اوهام یا افسانه ام
زان که بر ضد جهان گویم سخن
یا جهان دیوانه باشد یا که من
بلکه از دیوانگان هم بدترم
زان که مردم دیگر و من دیگرم
♡...Elahe...♡
سوی شهر آمد آن زن انگاس
سیر کردن گرفت از چپ و راست
دید ایینه ای فتاده به خاک
گفت : حقا که گوهری یکتاست
به تماشا چو برگرفت و بدید
عکس خود را ، فکند و پوزش خواست
که : ببخشید خواهرم ! به خدا
من ندانستم این گوهر ز شماست
ما همان روستازنیم درست
ساده بین ،ساده فهم بی کم و کاست
که در ایینه ی جهان بر ما
از همه ناشناس تر ، خود ماست
ehsan
کودکی شد محو ، بگذشت آن ز من
رفت از من طاقت و صبر و قرار
mohsen
شب است،
جهان با آن، چنان چون مرده ای در گور.
و من اندیشناکم باز:
ـــ اگر باران کند سرریز از هر جای؟
ـــ اگر چون زورقی در آب اندازد جهان را؟...
لیندا
گفتمش : ای نازنین یار نکو
همرها ،تو چه کسی ؟ آخر بگو
کیستی ؟ چه نام داری ؟ گفت : عشق
گفت : چونی ؟ حال تو چون است ؟ من
گفتمش : روی تو بزداید محن
تو کجایی ؟ من خوشم ؟ گفتم : خوشی
خوب صورت ، خوب سیرت ، دلکشی
به به از کردار و رفتار خوشت
به به از این جلوه های دلکشت
بی تو یک لحظه نخواهم زندگی
خیر بینی ، باش در پایندگی
kamrang
جز من شوریده را که چاره نیست
بایدم تا زنده ام در درد زیست
عاشقم من ، عاشقم من ، عاشقم
عاشقی را لازم اید درد و غم
راست گویند این که : من دیوانه ام
در پی اوهام یا افسانه ام
زان که بر ضد جهان گویم سخن
یا جهان دیوانه باشد یا که من
kamrang
آی نی زن که تو را آوای نی برده ست دور از ره کجایی؟
Ali
امدادی ای رفیقان با من.»
گل کرده است پوزخندشان اما
بر من
Ali
نه بخت بد مراست سامان
و ای شب ،نه توراست هیچ پایان
کاربر ۶۸۴۲۲۷۱
در میان آتشم آورده ای
این چه کار است ، اینکه با من کرده ای ؟
کاربر ۷۹۱۲۰۳۲
تن من یا تن مردم، همه را با تن من ساخته اند
و به یک جور و صفت می دانم
که در این معرکه انداخته اند.
میرزا
زندگی در شهر فرساید مرا
صحبت شهری بیازارد مرا
خوب دیدم شهر و کار اهل شهر
گفته ها و روزگار اهل شهر
جو مارچ
قلب من نامه ی آسمان هاست
مدفن آرزوها و جان هاست
ظاهرش خنده های زمانه
باطن آن سرشک نهان هاست
روژینا
ای دل من ، دل من ، دل من
بینوا ، مضطرا ، قابل من
با همه خوبی و قدر و دعوی
از تو آخر چه شد حاصل من
جز سر شکی به رخساره ی غم ؟
روژینا
گریه را اختیاری نمانده ست
Standing MAN
نور حق پیداست ، لیکن خلق کور
-ایستاده درکنار فلسطین🇵🇸🇮🇷
هر چه کردم که از او گردم رها
در نهان می گفت با من این ندا
بایدت جویی همیشه وصل او
که فکنده ست او تو را در جست و جو
ترک آن زیبارخ فرخنده حال
از محال است ، از محال است از محال
Hanieh Sadat Shobeiri
سوختم من ، سوختم من ، سوختم
کاش راه او نمی آموختم
سجاد
حجم
۴۹٫۵ کیلوبایت
حجم
۴۹٫۵ کیلوبایت
قیمت:
رایگان