آنگاه که در آخر دعا سر بر خاک ساییدم در سجودم به وجودش اندیشیدم و خود را در او فنا دیدم. و دیدم من هیچم و او همه. و دیدم ما هیچیم و او همه چیز. و احساس کردم تو هم با منی. یا بهتر است بگویم من هم با شمایم. و با هم میخوانیم: «یا مَنِ اسْمُهُ دَواء وَ ذِکرُهُ شِفَاء وَ طاعَتُهُ غِنَی اِرْحَمْ مَنْ رَاْس مالِهِ الرَّجَاء وَ سِلَاحُهُ الْبُکاء.» و دعا میکردم که تو هم اشک بریزی
دلتنگِ ماه
نامهٔ اول
به نام یگانه معبود؛ بر یگانه یاورم سلام
یاوری که عشقش را خدا، آن کعبه آمال عاشقان، در دلم نهاد تا امروز با توان بیشتر و احساس مسئولیت والاتر راه را بپیماییم. آری، قدم را استوارتر بکوب و به مسیر الله رو که امروز روز رفتن است و روز استوار رفتن که هیچکس جایز به آهسته رفتن نیست.
دلتنگِ ماه
در این پریشاننبشته، سخن از سیرت گلی است که در هنگام شکفتنها رویید. چون آیتی اخگرگون در قامت سبز بهار نشان تجلی حق داشت در خود.
دلتنگِ ماه
«تنها ره سعادت ـ ایمان، جهاد، شهادت»
gh.hanieh
خدایا
در نزدت دو قطره گرانبهاست
قطره اشک، قطره خون
gh.hanieh
باشد که روزی عشق خدایی تو موجب عشق خدایی در من شود و با هم بهتر این مسیر را رویم.
alirhb
در بهاریم و برگریزان است
سخن از رفتن عزیزان است
برگِ سبز بهار گلگون است
دلمان را مگو مگو خون است
دشتها را حکایت از لاله است
چشمها را طراوت از ژاله است
مکنون
... لباسهایت را که هنوز نَشستهام میبویم و میبوسم و دستی به خانه میکشم و میآیم پایین. گلهای گلدانهایمان و غنچههایشان را که میبینم یاد شکفتن نوجوانی شماها میافتم و به یاد پرپر شدن شهیدانمان و غلامرضای خوبمان.
...