بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب هویت | صفحه ۸ | طاقچه
کتاب هویت اثر میلان کوندرا

بریده‌هایی از کتاب هویت

دسته‌بندی:
امتیاز:
۳.۶از ۲۷ رأی
۳٫۶
(۲۷)
فقط تو زندگی واقعیه که کابوس خیلی زود تموم می‌شه، یه فریاد می‌زنی و بیدار می‌شی، ولی من نمی‌تونستم فریاد بزنم. و هیچ چی بدتر از این نیست که نتونی فریاد بزنی، نتونی وسط یه کابوس فریاد بزنی.
آ ر ز و 🍃
فقط تو زندگی واقعیه که کابوس خیلی زود تموم می‌شه، یه فریاد می‌زنی و بیدار می‌شی، ولی من نمی‌تونستم فریاد بزنم. و هیچ چی بدتر از این نیست که نتونی فریاد بزنی، نتونی وسط یه کابوس فریاد بزنی.
آ ر ز و 🍃
حتی نمی‌تواند خودش را بکشد؛ زیرا خودکشی نوعی خیانت، امتناع از صبر کردن و از دست دادن شکیبایی خواهد بود. او محکوم به زندگی کردن تا زمانی است که این روزهای وحشتناک و بی‌رحمش به پایان برسند.
آ ر ز و 🍃
حتی نمی‌تواند خودش را بکشد؛ زیرا خودکشی نوعی خیانت، امتناع از صبر کردن و از دست دادن شکیبایی خواهد بود. او محکوم به زندگی کردن تا زمانی است که این روزهای وحشتناک و بی‌رحمش به پایان برسند.
آ ر ز و 🍃
وقتی پسرش زنده بود، حاضر بود زندگی در آن جمع را با آن فضولی مدام، با آن درهم و برهمی جمعی، با آن برهنگی تقریباً اجباری دور استخر، با آن فقدان صادقانه‌ی حریم شخصی که با نشانه‌های زیرکانه و در عین حال گیج‌کننده‌ای به او می‌گفت که چه کسی پیش از او در حمام بوده است، بپذیرد. آیا از آن زندگی لذت می‌برد؟ نه. از آن متفر بود؛ اما این تنفر، تنفری آرام، نرم، صلح‌طلب، تسلیم و کمی هم طعنه‌آمیز بود که به هیچ عنوان سرکش نبود. اگر بچه‌اش زنده می‌ماند، او تا آخر عمرش همان‌طور زندگی می‌کرد.
Nafiseh R
روز بعد به گورستان رفت و بالای گور پسرش ایستاد (دست‌کم ماهی یک بار این کار را انجام می‌داد). وقتی آن‌جا می‌رفت، همیشه با او حرف می‌زد؛ و آن روز که گویی نیاز داشت خودش را توجیه کند، به او گفت: «عزیزم! فکر نکن دوستت ندارم یا این‌که دوستت نداشتم؛ اما دقیقاً به این خاطر که دوستت داشتم، اگه هنوز این‌جا بودی، نمی‌تونستم اون چیزی بشم که الان هستم؛ نمی‌شه بچه‌ای داشت و از جهان، اون‌طوری که هست، متنفر بود؛ چون این همون جهانیه که ما بچه‌ای توش آوردیم. بچه باعث می‌شه ما به جهان توجه کنیم، به آینده‌ش فکر کنیم، با اختیار به آشفتگی‌هاش ملحق بشیم و حماقتای بی‌درمانشو جدی بگیریم. تو با مرگت منو از بودن با خودت محروم کردی، ولی در عین حال آزادم کردی. رها از مواجهه با جهانی که دوستش ندارم. به همین خاطره که به خودم اجازه می‌دم دوست نداشته باشم که دیگه این‌جا باشی. افکار تاریک من نمی‌تونه هیچ مصیبتی رو به تو وارد کنه. حالا می‌خوام بهت بگم که بعد از این همه سالی که از مرگت می‌گذره، فهمیدم که مرگت یه موهبت بوده، که من آخرش این موهبت وحشتناکو قبول کردم.»
maryhzd
ـ «اگه نفرت وجودتو گرفته، اگه بهت تهمت زدن، اگه انداختنت تو قفس شیرا، می‌تونی از آدمایی که می‌شناسی‌شون دو تا واکنشو انتظار داشته باشی: بعضیاشون تو این جنایت مشارکت می‌کنن؛ و بقیه‌شون هم از روی احتیاط ترجیح می‌دن چیزی ندونن و چیزی نَشنوَن؛ بنابراین می‌تونی به دیدنشون و صحبت کردن باهاشون ادامه بدی. این گروه دوم که محتاط و بانزاکتن، دوستات هستن. البته “دوست” در معنای مدرنش
maryhzd

حجم

۱۲۹٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

حجم

۱۲۹٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

قیمت:
۴۳,۰۰۰
تومان
صفحه قبل۱
...
۷
۸
صفحه بعد