بریدههایی از کتاب نئو گلستان
۴٫۲
(۵۴)
یکی را حکایت کنند که تا پسر بود، همه شلتاقی زدی. سپس دختری دوشیزه و نیکو گرفته بود و بهاتفاق میزیستند. لیکن نگاه هرجاییاش آرام نشده بود و شیطان درونش رام نشده. زنش را اجازت خروج از منزل نمیداد و خود به نظربازی میشد. گفتندش: «چندان به ناموس خلایق چرا بنگری چون تو را نیز ناموس باشد؟» گفت: «من مَردم، فرق میکنم.»
farnaz Pursmaily
«هر چند این مرد سر پارسا را شکست و تا مدتها هر شب رهگذری را آباد میکرد، ولی توی دلش چیزی نبود. آنقدر توی دلش چیزی نبود که روزی در حالت مستی کودکی را به قصد کشت زد. خوب شد عابران توی دلشان چیزی بود و به داد پسر رسیدند، وگرنه کودک زیر مشتولگد او جان میسپرد. ولی به ظاهرِ اعمالش نگاه نکنید؛ توی دلش چیزی نبود.» (ابن هولون، تذکرةالاشقیا)
farnaz Pursmaily
توانگرزادهای دیدم به مکتب
حواسش پرت و گرمِ شعر و آهنگ
بگفتم درس خوان گر نمره خواهی
جوابم داد آن شنگولِ الدنگ
بگفتا تیک ایت ایزی نو پِرابلم
ددیجان میکُند آن را هماهنگ
farnaz Pursmaily
همیشه پاسخ دشنام مشت است
نود را پاسخی جز صد نباید
farnaz Pursmaily
«عجب، که یکبار هم حرف دل ما نسل جوان بر زبان تو رفت. مگر انتخابات نزدیک است؟
|قافیه باران|
چنان چماقی به حلق ملک فرو برد که ملکالموت خود ندانست مأموریتش با خفگی به انجام رسیدی یا کوفتگی.
|قافیه باران|
ز بیخوبُن کودن بود و پروردگار در خلقت او پلهٔ اضطراری رهایی از حماقت تعبیه نکرده بود.
بهنام
زهر در جوهرش گزند و بلاست
گرچه در کاسهٔ طلا خوردن
Fatemeh
«ای که از اقبال خوش سلطان شدی
تا که سلطانی به ریش ما بخند
هر چه خواهی کن، ولیکن آخرش
پشتسر سیفون بکش در را ببند»
Fatemeh
«بنیاد ظلم در جهان، اول اندکی بوده است، هر که آمد بر او مزید کرده تا بدین غایت رسیده.»
Fatemeh
«شرح احوال مُلک و ملت ما
از دو حالت قدم برون ننهاد
یا که بیداد بعدِ آشوبی
یا که آشوب بعدِ استبداد»
آذیــن؛
«بنیاد ظلم در جهان، اول اندکی بوده است، هر که آمد بر او مزید کرده تا بدین غایت رسیده.»
آذیــن؛
«به آن کاری زبان را میدوانند
که خود خواهند و از آن ناتواناند»
venus1197
کذب اگر تلخ و گاه شیرین است
مصلحت نیست بار کج بردن
زهر در جوهرش گزند و بلاست
گرچه در کاسهٔ طلا خوردن
amir
گفتهاند هر که دست از جان بشوید، دهان بگشاید و ناگفتهها بگوید
amir
بیترس دزد و تیغ شود روز، شام ما
چیزی درون خانه نداریم و ژندهایم
دیدی قویترین یل ایران به دشنهای
کشتند و ما که زور نداریم زندهایم
Ali Fathi
گردنش به ساطور و پوستش به روشور و کالبدش به سدر و کافور حساسیت داشت
Ali Fathi
اکنون نیز غم مخور که گر همسرت شوی از دست داد، خواهری تنومند نصیبش شد.
Ali Fathi
«ای که از اقبال خوش سلطان شدی
تا که سلطانی به ریش ما بخند
هر چه خواهی کن، ولیکن آخرش
پشتسر سیفون بکش در را ببند»
Agness
ماهی گذشت و مرد با رفقا عزم تور بلغارستان ـ قبرس ـ آنتالیا کرد. گفتند: «این تبعیض در حق زن چیست که روا میداری؟» گفت: «من داستانم فرق میکند، من مَردم.» رفت و چون به آنتالیا رسید، ندیدبدیدبازی درآورد و چون گرگ در گله اوفتاد. مأموران سلطان سوخماز اوغلی پنجم بگرفتند و بزدند و به طویله اندرش بینداختند. به محکمه، قاضی ترک اتهامش خواند و او جوابی بلد نبود. قاضی حکمش بخواند و دفتر ببست و برفت. پیر چلنگری شاهد دادگاه بود. مرد را گفت: «در این جرمی که کردی، زنان را جریمهای نیست، لکن چون مَرد فرق میکند، مردیاش زایل نمایند و صد شلاق زنند و صد سکه اضافه گیرند. اکنون نیز غم مخور که گر همسرت شوی از دست داد، خواهری تنومند نصیبش شد.»
Agness
حجم
۹۱٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۱۴ صفحه
حجم
۹۱٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۱۴ صفحه
قیمت:
۲۵,۰۰۰
۱۲,۵۰۰۵۰%
تومان