بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب نئو گلستان | صفحه ۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب نئو گلستان

بریده‌هایی از کتاب نئو گلستان

انتشارات:نشر چرخ
امتیاز:
۴.۲از ۵۴ رأی
۴٫۲
(۵۴)
یکی را حکایت کنند که تا پسر بود، همه شلتاقی زدی. سپس دختری دوشیزه و نیکو گرفته بود و به‌اتفاق می‌زیستند. لیکن نگاه هرجایی‌اش آرام نشده بود و شیطان درونش رام نشده. زنش را اجازت خروج از منزل نمی‌داد و خود به نظربازی می‌شد. گفتندش: «چندان به ناموس خلایق چرا بنگری چون تو را نیز ناموس باشد؟» گفت: «من مَردم، فرق می‌کنم.»
Agness
توانگرزاده‌ای دیدم به مکتب حواسش پرت و گرمِ شعر و آهنگ بگفتم درس خوان گر نمره خواهی جوابم داد آن شنگولِ الدنگ بگفتا تیک ایت ایزی نو پِرابلم ددی‌جان می‌کُند آن را هماهنگ
ar
کو آن کس که زَهره کند و ما را به محکمه بخواند؟ پس برو و راحت باش. این‌ها را برای خلایق گفتیم. تو برو حالت را بکن.»
ar
هر از چندی به من می‌گویند فلان کسی که فرمان قتلش صادر نمودی بی‌گناه است و گناه دارد. نکشش. نفهمیدیم بالاخره چه می‌گویند، ولی همین‌قدر می‌دانیم که اگر متهم گناهکار باشد، از کشتنش چه سود؟ چه لذت؟ اگر زن و شوهری از جلوِ ادارهٔ منکرات بگذرند، دیگر هیجانی ندارد. آدم تا بی‌گناه است قتلش در دل رعیت رعب می‌اندازد، وگرنه هر ننه‌قمری می‌تواند گناهکاران را قصاص نماید. و دیگر این‌که اگر قرار باشد گناهکاران را بکشیم، پس چه کسی شحنه و داروغه و جلاد شود؟ می‌پندارند می‌شود با نی‌نی و نانا مملکت‌داری کرد.
مهشید
ظاهرش بین که راهب بوداست جیبش اما سه ضلع برموداست
مهشید
از آن‌جا که خردمندان گفته‌اند پسِ بدترین هم بدتری باشد، سگان در قفای وی افتادند. خواست به کسی شکایت کند، دید شحنگان از دور با تلفن همراه خود فیلم می‌گیرند و می‌خندند و یکی از ایشان می‌گوید: «این‌جا مداین، هوا خیلی سرد است، این‌جا همه‌چی درهم است، دوستت داریم رودابه!» خواست سنگی برگیرد و سگان دفع کند، در زمین یخ گرفته بود و سنگی به دستش نمی‌آمد. عاجز شد، چنان که گفت: «این چه حرام‌زاده مردمان‌اند؛ سگ را گشاده‌اند و سنگ را بسته.»
m.yoosef
«هر آن پیجی که بهر کار خیر است بکردی لایک و گفتی ما چنین‌ایم ولی وقتی که حرف از مایه آید به جز قطعی و ساین‌اوتت نبینیم»
saaadi_h
به زندان خشک‌دینی با خماری بگفتا ای پناه از می‌گساری بگفتش می‌گریزم زان بهشتی که دارد چون تویی پرهیزگاری
saaadi_h
به زندان خشک‌دینی با خماری بگفتا ای پناه از می‌گساری بگفتش می‌گریزم زان بهشتی که دارد چون تویی پرهیزگاری
saaadi_h
داشت و عمرش پی حسرت سپرد سیر نشد سیر نشد تا بمُرد
saaadi_h
از این دافان کجا رویَد خدایا رَوم بلبل شوم آن باغ را من زِ یادم رفت ورد صبح و مغرب ملک دارد تو گویی کرم بر تن
saaadi_h
بی‌ترس دزد و تیغ شود روز، شام ما چیزی درون خانه نداریم و ژنده‌ایم دیدی قوی‌ترین یل ایران به دشنه‌ای کشتند و ما که زور نداریم زنده‌ایم
saaadi_h
گیرم برسی به کعبه اِی اعرابی زحمت ببری و سود تو آخر هیچ صد لامپِ درست گر زنی بر سر سیم روشن نشود چو عیب دارد سرپیچ
saaadi_h
«ای که از اقبال خوش سلطان شدی تا که سلطانی به ریش ما بخند هر چه خواهی کن، ولیکن آخرش پشت‌سر سیفون بکش در را ببند»
saaadi_h
در کار خودت چو توسن ترکمنی در نفع خلایقت چو خر در چمنی
saaadi_h
چو عمرت در پی دانش نهادی در تنگی به روی خود گشادی دو صد فاضل اگر در بستر افتند بدون زر کسی دارو ندادی
saaadi_h
همیشه پاسخ دشنام مشت است نود را پاسخی جز صد نباید
saaadi_h
گرگ آمد و سگ بشد از آن تخت بیچاره خلایق نگون‌بخت
saaadi_h
بازنشستهٔ ارتشی که تاریخ این دیار از بر بود و معمولاً از نزدیک من می‌گذشت، چون این حدیث شنید، گفت: «شرح احوال مُلک و ملت ما از دو حالت قدم برون ننهاد یا که بی‌داد بعدِ آشوبی یا که آشوب بعدِ استبداد»
neda
«وقتی می‌ری با چشمِ تر هر چی می‌خوای با خود ببر بربطو با خودت نبر وقتی داری می‌ری سفر هر چی دلت می‌خواد ببر بربطو با خودت نبر بربطو با خودت نبر»
neda

حجم

۹۱٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۱۴ صفحه

حجم

۹۱٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۱۱۴ صفحه

قیمت:
۲۵,۰۰۰
۱۲,۵۰۰
۵۰%
تومان