بریدههایی از کتاب لذتی که حرفش بود
۳٫۴
(۵۱)
انسان واقعن موجود عجیبیست، یکی در عالم فراموشی چیزهایی را حفظ میکند و یکی در عالم هوشیاری تمنای فراموشی
seyed ali mirferdos
عکس درست مثل آدمهای ساکت است. آدمهایی که همیشه با سکوتشان تا چند وقتی مشغولمان میکنند، بازیمان میدهند و یا سرمان شیره میمالند. آدمهایی که زمان میبرد تا بفهمیم سکوتشان از داناییست، تعمق است یا نادانی. عکسها را مثل آدمها باید شناخت. آدمها رازند، آدمها زمان میبرند. عکسها زمان میبرند.
salwa
درِ کیف باز بود و لنزها کاملن دیده میشدند.
گفت: شما واقعن از همهٔ اینا استفاده میکنین؟
سؤالِ چرت. انگار دیوانهام هر روز اینها را به کول بکشم. مثلن میخواست فضا را صمیمی کند. خودش میدانست چه گندی زده.
گفتم: بله.
سری تکان داد و به لنزی که روی میز بود اشاره کرد. یک لنز واید شانزدهمیلیمتری بود که هر کاری هم میکردی باز قیافهٔ آدمها را کِش میآورد.
: مثلن از این کجا استفاده میشه؟
گفتم: برای کسایی که ازشون بدم میآد.
خندید. منم خندیدم. صدای خندهمان توی سالن پیچید ولی بعد لنز را برداشتم و روی دوربین نصب کردم. عکسالعملش سکوت بود. سکوت سنگینی که نهتنها تا وقتی از سالن بیرون آمدم ادامه داشت، بلکه تلخیاش در عکسها هم دیده میشد
salwa
اما بیشترِ مردم ناخودآگاه جلوی دوربین میخندند. گاهی برای فرار از سلطهٔ دوربین و گاه برای اینکه زیباتر شوند. اما معمولن به این منظور نمیخندند، فقط لبخند میزنند. ولی علت خنده در بیشتر عکسها حرف یا شوخی کسیست که پشتسر عکاس ایستاده، یعنی درست اتفاقی که پشت دوربین میافتد، دوربینی که ناشنواست. عدهای این ناشنوایی را میفهمند، عدهای از آن استفاده میکنند و عدهای سوءاستفاده. خنده بهانهست، هزاران اتفاق دیگر نیز در حاشیهٔ عکسها میافتد که متصل به آنهاست و با قطع این اتصال نهتنها علتهای اصلی پوشیده میمانند، بلکه نشانهها، که بیشمارند، جایگزین علتها شده و در انتها، پای تأویل و تفسیر، که همچنان بیانتهاست، باز میشود.
salwa
درک یک انسان ناشنوا از جهان چهقدر، چند درصد با بقیه فرق میکند؟ زندگی با حذف صدا چهقدر عوض میشود؟ برای او همهچیز در سکوت شکل میگیرد، درست مثل دوربین عکاسی. واقعیت این است که اگر ما از آنطرف بام، جایی که عکس با موسیقی مقایسه میشود، نیفتیم، باید بپذیریم که در عکس همیشه با تصویری روبهرو هستیم که هیچ صدایی از آن به ما نمیرسد. بیشک با حذف صدا همهچیز عوض میشد. و عکس دقیقن همین کار را میکند. یک عکس ساکت، فقط شکلی از اشکال جهان را به ما نشان میدهد. شکلی که نهتنها ما را مجبور به باور میکند، بلکه ما را با موقعیت جدیدی از جهان روبهرو خواهد کرد که در سکوت شکل میگیرد.
salwa
مردم عاشق زوم کردن هستند. حق هم دارند، کار لذتبخشیست. دورها نزدیک میشوند، غیرقابلدسترس را دسترس میکند. ولی درعینحال، حین عکاسی درست مثل بچهها میشوند، همهچیز را دو قسمت میکنند؛ خوبها و بدها، و از بدها عکس نمیگیرند.
salwa
انسان واقعن موجود عجیبیست، یکی در عالم فراموشی چیزهایی را حفظ میکند و یکی در عالم هوشیاری تمنای فراموشی. متأسفانه یا خوشبختانه هیچ فرمولی هم برای این زندگی کارساز نیست. و هر کسی مجبور است به روش خودش آن را تمام کند. یکی دائم از گذشته فرار میکند و دیگری فقط چسبیده به گذشتهاش.
salwa
اما حقیقت چیز دیگری بود. چه صبح و چه ظهر کسی حواسش به من نبود. همه داشتند زندگیشان را میکردند. هر کسی به فکر بدبختی خودش بود. آن تکهٔ شلوار چیزی نبود که توجه کسی را جلب کند. یا حتا پاره بودنش آنقدر زیر کاپشن گم بود که محال بود دیده شود. جهان مسیر هرروزهٔ خودش را میرفت بدون کوچکترین توجهی به شلوار جین من. آن شلوار یک سوءتفاهم بود، یک شوخی بیمزه که اتفاق میساخت. یک اتفاق درونی، یک نابسامانی فکری، یک باور بیجهت و مهمتر از همه یک حس بود، حسی که فقط باعث شد یک روز کامل را غیرطبیعی باشم.
هیچهایکرِ میان کهکشانی
دربارهٔ فیلم شاید کمی متفاوت باشد، شاید کسی به ما خُرده نگیرد که چرا با فلانی سلاموعلیکی داشتهایم، ولی در عکسهای یادگاری صمیمیتی هست که آدمها را به یکدیگر متصل میکند. علاوهبراین، جنس لحظه در فیلم و عکس متفاوت است. لحظه در فیلم گذراست و نزدیک به زندگی و در عکس ایستا و نزدیک به مرگ. حتا جنس آگاهی ما به حضور دوربین نیز متفاوت است. همین تفاوتها، حساسیتهای متفاوتی نیز ایجاد میکند. برای من عکس اهمیت بیشتری دارد، نه به خاطر عکاس بودنم، بلکه به این خاطر که عکس قاطع، بیرحم و دروغگوست، یک دروغگوی حرفهای و راه فراری برایت نمیگذارد. ولی در فیلم همیشه جایی برای توجیه یا فرار وجود دارد. تو همیشه میتوانی از یک موقعیت اشتباه به موقعیت متعادلی بلغزی اما در عکس این فرصت برای تو موجود نیست. عکس با وجود همهٔ نشانههای زندگی، از زندگی فاصله میگیرد و به نسبت فیلم، فوقالعاده مجرد است.
هیچهایکرِ میان کهکشانی
عکس در ایدهآلترین حالتش میتواند بخشی از واقعیتی را نمایش دهد که شاید با کل آن واقعیت در تضاد باشد.
هیچهایکرِ میان کهکشانی
در عکس همیشه با تصویری روبهرو هستیم که هیچ صدایی از آن به ما نمیرسد. بیشک با حذف صدا همهچیز عوض میشد. و عکس دقیقن همین کار را میکند. یک عکس ساکت، فقط شکلی از اشکال جهان را به ما نشان میدهد. شکلی که نهتنها ما را مجبور به باور میکند، بلکه ما را با موقعیت جدیدی از جهان روبهرو خواهد کرد که در سکوت شکل میگیرد.
هیچهایکرِ میان کهکشانی
ما با تحقق بخشیدن به آرزوها، رؤیاها و تصوراتمان، به این جهان وسعت میدهیم. بسیار خب، چهقدر عالی! اما تا کجا؟ تا چه حدی میشود دور شد؟ میتوانیم کاملن در عالم خیال سیر کنیم، بسیار هم لذتبخش است، ولی نمیتوانیم از همه توقع داشته باشیم که جهان ما را درک کنند. ما نمیتوانیم از محیط جهان فاصلهٔ زیادی بگیریم و همچنان قابلفهم باشیم. و اگر دور شدیم باید بپذیریم که در اقلیت و غیرقابلدرک خواهیم ماند.
Eliiiiiii.za
ظاهرن اینطور بهنظر میرسد که علت وجودی خیال کنار نیامدن ما با واقعیت است. همیشه فکر کردهام که جهان برای بچهها قبل از شکلگیری زبان چگونه است. آیا ما با آموزش حرف زدن به آنها جهان خودمان را به آنها تحمیل نمیکنیم؟ مایی که در آن مقطع بیشک در جایگاه قدرت قرار گرفتهایم؟ آیا خیالْ مقاومتی در برابر قدرت نیست؟
Eliiiiiii.za
ما با خیال زندهایم. به همین دلخوشکُنکهای ساده، به همین گریزهای کوچک خوشبختی. واقعیت همان خط صاف تکراری همیشگیست که فقط راه برگشت ندارد و با همین برگ برنده یک عمر مشغولمان میکند. اما خیال، پرواز است. ما با خیال جهان را وسیع میکنیم. جهان را قابل تحمل میکنیم.
Eliiiiiii.za
عکسها برای ما قصه میگویند، فقط قصه. سروته واقعیت را میزنند تا باورشان کنیم. و ما باور میکنیم. اما درست بعد از آنکه خود را به ما اثبات کردند، ما را رها میکنند و فقط باور ماست که همهچیز را میسازد. ولی رازی بین همهٔ عکسهای خوب هست که عکسهای دیگر از آن بیخبرند. جملهٔ اول همهٔ آنها یکیست: مرا ببین.
عکسها، همین عکسهای ساکت که فقط از بدیهیات میگویند، پُر از آوا هستند، پُر از موسیقی، پُر از واژه و پُر از کلام. و کلام و از آن مهمتر جهان، غرق در صدا و سکوت است. یکی که هست دیگری نیست، و همیشه آنکه نیست مهمتر میشود.
Eliiiiiii.za
عکس درست مثل آدمهای ساکت است. آدمهایی که همیشه با سکوتشان تا چند وقتی مشغولمان میکنند، بازیمان میدهند و یا سرمان شیره میمالند. آدمهایی که زمان میبرد تا بفهمیم سکوتشان از داناییست، تعمق است یا نادانی. عکسها را مثل آدمها باید شناخت. آدمها رازند، آدمها زمان میبرند. عکسها زمان میبرند.
هر عکس واژهایست غیرقابلبیان، واژهای که هیچوقت ساخته نمیشود. واژهای که راز میشود و پنهان میماند. عکس ساکت است و این بدیهیست و این رمز است. عکس ساکت است و هر چه به ما نشان میدهد بدیهیست. هر چند ما بدیهیات را فراموش میکنیم ولی یادمان باشد که بدیهیات بزرگترین رازهای جهاناند.
Eliiiiiii.za
عکس درست مثل آدمهای ساکت است. آدمهایی که همیشه با سکوتشان تا چند وقتی مشغولمان میکنند، بازیمان میدهند و یا سرمان شیره میمالند. آدمهایی که زمان میبرد تا بفهمیم سکوتشان از داناییست، تعمق است یا نادانی. عکسها را مثل آدمها باید شناخت. آدمها رازند، آدمها زمان میبرند.
behnaz
حالا چهل و دوسالهام و بدون اینکه خجالت بکشم میپرسم، طبیعی بودن یعنی چه؟ ما کی طبیعی هستیم؟ کجا طبیعی هستیم؟ چرا باید طبیعی باشیم؟ اصلن چرا طبیعی بودن خوب است؟ آن هم برای ما، مایی که دائم از نقشی به نقش دیگر میغلتیم.
Mary
در عکس ابتدا کلیت برای بیننده مطرح میشود و در صورت پذیرش آن کلیت، بیننده وارد جزئیات میشود. و این مسیر درست برخلاف ادبیات است. برخلاف سینماست و برخلاف تمامی هنرهاییست که برای دیدن یا شنیدنشان باید زمانی طی شود.
Fatma
واقعیت این است که مردم چندان درگیر عکس نمیشوند، عکس مسئلهٔ کسی نیست مگر آنکه خودِ عکس مسئلهای طرح کند. و درست همین جاست که داستان شروع میشود.
kian
حجم
۱۰۷٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۰۳ صفحه
حجم
۱۰۷٫۱ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۱۰۳ صفحه
قیمت:
۳۰,۰۰۰
۱۵,۰۰۰۵۰%
تومان