بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب سرخ سفید | طاقچه
تصویر جلد کتاب سرخ سفید

بریده‌هایی از کتاب سرخ سفید

۴٫۱
(۶۸)
کارِ بزرگِ ذهن فراموش کردن است نه به یاد آوردن
محسن سفیدگر
تردید خورهٔ بی‌پدرومادری است که وقتی به جان آدمی می‌افتد تا منتهاالیهِ امیدش را می‌خورد و جلو می‌رود...
گلابتون بانو
تاریخ در حالِ رقم خوردن است...
Aysan
در تاریخِ هر انقلاب بیمارستان‌ها، سردخانه‌ها و گورستان‌ها بسیار پُرکارند...
فاطیما
رؤیاهای آدم‌ها در اصل تفاوت چندانی باهم ندارد... هر رؤیایی از یک حسِ برتری‌طلبی ساخته شده، از یک تنهایی بزرگ‌منشانه در تقابل با جهانِ پیرامون
نوشین
عشق حسین است دیگر... گاهی چنان تاروپودِ بعضی‌ها می‌شود که هستی‌شان را می‌گذارند برای او و خاندانش...
Sadat7677
چون مبارزه برای بُردن نیست، برای نباختن است و این دقیقاً چیزی است که یک مبارز را می‌ترساند...
n re
آرزوهای هر آدمی را می‌شود در یک شبِ برفی بیشتر حدس زد... صورت‌هایی که به شیشه‌های بخارگرفتهٔ اتوبوس‌ها، تاکسی‌ها و ماشین‌های شخصی چسبیده‌اند، چیزی را در انتهای چشم‌ها نمایش می‌دهند که متفاوت است از هر تصویری...
محسن سفیدگر
«ما تخیلِ خداوندیم...» ابنِ عربی
LiLy !
یک سیگارفروش در روزهای پُرفشار و ماجرا بهترین تاجرِ جهان است شاید... ذهن‌های نگران و مراقب انگار با چیزی مثلِ نیکوتین آرام‌تر می‌شود... سم که می‌رود در خون و آن تخدیر چنددقیقه‌ای و دودِ سفیدی که به آسمان فرستاده می‌شود، جایِ پا را محکم‌تر می‌کند بر زمین...
Sajede Aghababaei
هر آدمی پُر از رازهای عجیب است...
Mohadese
در تاریخِ هر انقلاب بیمارستان‌ها، سردخانه‌ها و گورستان‌ها بسیار پُرکارند...
مها
رؤیاهای آدم‌ها در اصل تفاوت چندانی باهم ندارد... هر رؤیایی از یک حسِ برتری‌طلبی ساخته شده، از یک تنهایی بزرگ‌منشانه در تقابل با جهانِ پیرامون...
فاطیما
«کماکان گور پدرِ تاریخ...»
Mary gholami
وقتی بدن ناتوان و رنجور می‌شود، ذهن اراجیف می‌بافد... ذهنی که پابه‌پای تو پیش آمده و تو را جلو انداخته، ناگهان تنهایت می‌گذارد، پشت می‌کند و می‌رود...
گلابتون بانو
آدمی که ژاپنِ شخصی‌اش به‌راه باشد کم نمی‌آورد جلوِ هیچ تنِ‌لشی
k1
هیچ‌چیز غم‌انگیزتر و مضحک‌تر از جمجمهٔ گوسفند نیست... خالیِ خالی... با دندان‌های فشرده‌برهم... انگار همه باهم به چیزی واحد خندیده باشند... سرهای بریده‌شده ساعت‌ها با گرمای بخار قُل زده‌اند و بعدِ گوشت‌گیری لخت‌اند انگار... و این رسمِ روزگار است شاید
مها
اما مگر نه این‌که هر آدم لحظه‌ای باشکوه دارد در زیستنش؟... لحظه‌ای که می‌تواند از تاریخ و روزگار جدایش کند و به آن تکیه بدهد... این لحظه را نمی‌شود با هیچ‌کس در عالم تقسیم کرد... هر کس یک ژاپنِ شخصی دارد که درش تنها می‌نشیند و به خلسه می‌رود... عالم را به فلانش می‌گیرد و آن‌قدر در مرزهای خود غرق می‌شود که انگار تهِ استخری چهارمتری است حوالیِ اتوبانِ افسریه... استخری شلوغ، پُر از پاهایی که بالای سرِ آدم پادوچرخه می‌زنند که فرو نروند... تهِ استخر امن‌ترین جای جهان است...
Sajede Aghababaei
همه دربارهٔ برنده‌ها فکر می‌کنند اما بازنده‌ها جذاب‌ترند برای من. جایی لای تاریخ گم می‌شوند و تلاش می‌کنند چشمِ کسی به‌شان نیفتد. دوست دارم بیرون بکشم‌شان و لخت نمایش‌شان بدهم توی ذهنم. برای آدمی مثل من که هنوز تکلیف مُردنش هم روشن نشده، بازنده‌ها انتخابِ بهتری‌اند.
Sajede Aghababaei
آرزوهای هر آدمی را می‌شود در یک شبِ برفی بیشتر حدس زد... صورت‌هایی که به شیشه‌های بخارگرفتهٔ اتوبوس‌ها، تاکسی‌ها و ماشین‌های شخصی چسبیده‌اند، چیزی را در انتهای چشم‌ها نمایش می‌دهند که متفاوت است از هر تصویری... امنیتِ داخلِ فضایی مسقف بودن و دور بودن از برفی که می‌شود تماشایش کرد چنان قدرتی به انسان می‌دهد که انگار می‌تواند کلِ طبیعت را فتح کند...
arghavan

حجم

۳۵۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۲۶۶ صفحه

حجم

۳۵۴٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۴

تعداد صفحه‌ها

۲۶۶ صفحه

قیمت:
۵۹,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲۳صفحه بعد