بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب در کمین گل سرخ؛ روایتی از زندگی شهید سپهبد علی صیاد شیرازی | صفحه ۹ | طاقچه
تصویر جلد کتاب در کمین گل سرخ؛ روایتی از زندگی شهید سپهبد علی صیاد شیرازی

بریده‌هایی از کتاب در کمین گل سرخ؛ روایتی از زندگی شهید سپهبد علی صیاد شیرازی

نویسنده:محسن مومنی
امتیاز:
۴.۴از ۳۳۱ رأی
۴٫۴
(۳۳۱)
از صبح‌ فردا، ۸۰ کامیون‌ کمپرسی‌ به‌ راه‌ افتادند تا از آن‌ سوی‌ ارتفاعات‌ الله‌اکبر خاک‌ رس‌ بیاورند روی‌ رمل‌ها بریزند تا توسط‌ ماشین‌‌های مختلف‌ راه‌ سازی‌، پخش‌ و کوبیده‌ شود. اما طبیعت‌ سرناسازگاری‌ داشت‌. هر روز صبح‌ که‌ آفتاب‌ طلوع‌ می‌کرد، می‌دیدند که‌ شن‌‌های روان‌، ساخته‌هایشان‌ را پوشانده‌ است‌ و گویی‌ هیچ‌ کاری‌ نکرده‌اند. با عزم‌ راسخی‌ که‌ داشتند به‌ این‌ نیز فایق‌ آمدند. با گونی‌های پراز خاک‌ و شن‌ و دیوار‌های حصیری‌ سد محکمی‌ ایجاد کردند که‌ دیگر از طوفان‌‌های شن‌ هم‌ کاری‌ ساخته‌ نبود. آن‌ها بی‌وقفه‌ کار می‌کردند و چیزی‌ نمی‌گفتند. اما درست‌ در همان‌ ایام‌ سرهنگ‌ صیاد روز‌های سختی‌ را می‌گذراند.
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
نجات‌ تانک‌ها وجود نداشت‌. اما از دل‌ این‌ راه‌ها و بن‌بست‌ها، ناگهان‌ جاده‌ پیروزی‌ بیرون‌ آمد که‌ هر دو نظر را تأمین‌ می‌کرد. پشتیبانی‌ جنگ‌ جهاد سازندگی‌، اعلام‌ کرد که‌ می‌توانند با حداکثر سرعت‌، جاده‌ای در میان‌ رمل‌ها بسازند. جاده‌ای مستحکم‌ که‌ هم‌ خودرو‌های سبک‌ بتوانند به‌ سرعت‌ بگذرند و هم‌ تانک‌ها و ادوات‌ سنگین‌. این‌ کار آن‌ قدر باور ناپذیر و افسانه‌ای به‌ نظر می‌رسید که‌ آن‌ روز هیچ‌ یک‌ از بزرگان‌ این‌ پیشنهاد را جدی‌ نگرفتند و لابد تنها برای‌ این‌ که‌ سنگی‌ در تاریکی‌ انداخته‌ باشند، پذیرفتند و گفتند: «درست‌ کنید»! سابقه‌ کار با جهادگران‌ را از کردستان‌ داشتیم‌... در جنوب‌ هم‌ وقتی‌ کار می‌خواستند، کاری‌ نداشتیم‌ که‌ به‌ آن‌ها بدهیم‌. خودشان‌ پیشنهاد کردند:
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
گفت‌: رفتیم‌ شناسایی‌، حقیقتاً شناسایی‌ سختی‌ بود و فکر می‌کردم‌ این‌ها نمی‌توانند با ما بیاند. سن‌ و سالشان‌ بالاست‌ و می‌برند. این‌ها همه‌جا آمدند. خودمان‌ خسته‌ شده‌ بودیم‌. برگشتیم‌. چون‌ خسته‌ بودیم‌ یک‌ شب‌ یک‌ جایی‌ ماندیم‌. صبح‌ زود، نماز خواندیم‌ و خوابیدیم‌. نور و حرارت‌ آفتاب‌ مرا بیدار کرد. چشم‌هایم‌ را به‌ زور باز کردم‌ و دیدم‌ یکی‌ دارد ورزش‌ می‌کند. دیدم‌ سرهنگ‌ نیاکی‌ است‌ که‌ دارد ورزش‌ می‌کند. عجیب‌ بود ما حالش‌ را نداشتیم‌ برخیزیم‌ ولی‌ ایشان‌ ورزش‌ می‌کرد. اصلاً حالتی‌ بود که‌ گفتم‌ ای‌ بابا، ما هنوز این‌ها را نشناختیم‌. هر دو گزارش‌، جدا از آن‌ مسأله‌ گزارش‌ عملیاتی‌، برای‌ ما خیلی‌ معنا داشت‌. این‌ صحنه‌ خیلی‌ دلچسب‌ و درس‌دهنده‌ بود.
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
بچه‌‌های سپاه‌ معتقد بودند که‌ می‌شود حمله‌ کرد و ارتشی‌ها می‌گفتند: عمق‌ عملیات‌ زیاد است‌ و نمی‌شود. از این‌ نگران‌ بودیم‌ که‌ اگر این‌ها باهم‌ به‌ شناسایی‌ بروند، اختلاف‌ سن‌ و اختلاف‌ روحیه‌ دارند و ممکن‌ است‌ در راه‌ گرفتاری‌ پیش‌ بیاید. برادر غلامعلی‌ رشید مسؤول‌ عملیات‌ سپاه‌ و سرتیپ‌ شهید نیاکی‌ فرمانده‌ لشکر ۹۲ زرهی‌ اهواز گفتند: باهم‌ می‌رویم‌ شناسایی‌. با چند نفر دیگر رفتند و بعد از دو سه‌ روز برگشتند. ما نگران‌ بودیم‌ که‌ این‌ها گزارش‌ تلخ‌ بدهند. احتیاط‌ کردیم‌ و گفتیم‌: جدا جدا گزارش‌ بدهید. اول‌ سرتیپ‌ شهید نیاکی‌ آمد. ایشان‌ حدود ۵۸ سال‌ داشت‌. آمد گزارش‌ بدهد. با حالت‌ متحیر، چشمانش‌ گرد شده‌ بود. مدام‌ می‌گفت‌: جناب‌ سرهنگ‌، من‌ مطمئنم‌ که‌ پیروز می‌شویم‌.
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
خلاصه‌ این‌ که‌ عراقی‌ها در خاک‌ ایران‌ دژی‌ پیرامون‌ خود ساخته‌ بودند که‌ خیال‌ می‌کردند در پناه‌ آن‌ می‌توانند برای‌ همیشه‌ آسوده‌ خاطر باشند و تا روزی‌ که‌ خود بخواهند در خاک‌ ایران‌ بیاسایند! حال‌ در چنین‌ اوضاعی‌ فرماندهان‌ ارشد ارتش‌ و سپاه‌ می‌خواستند دوباره‌ در این‌ منطقه‌ عملیات‌ کنند و از قضا به‌ جز حمله‌ از روبه‌رو راهی‌ دیگری‌ هم‌ به‌ ذهنشان‌ نمی‌رسید. جلسات‌ در میان‌ موج‌‌های تردید و امید برگزار می‌شد.
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
پیش‌ از عملیات‌ ثامن‌الائمه‌ (ع‌) در ۱۱ شهریور ۶۰ عملیاتی‌ به‌ همین‌ منظور شروع‌ شد. در این‌ حمله‌ سه‌ تیپ‌ از ارتش‌، دو گردان‌ از گروه‌ جنگ‌‌های نامنظم‌ شهید چمران‌ و یک‌ گردان‌ از سپاه‌ شرکت‌ داشتند. این‌ عملیات‌ شکست‌ خورد و تلفات‌ سنگینی‌ به‌ بار آورد، تنها نتیجه‌ آن‌ دست‌ یافتن‌ به‌ یک‌ تپه‌ رملی‌ کوچکی‌ بود که‌ بعدها تپه‌ سبز نام‌ گرفت‌. نیرو‌های خودی‌ وقتی‌ به‌ بالای‌ این‌ تپه‌ رسیدند توانستند آن‌ سوی‌ خاکریز دشمن‌ را ببینند. مهندسی‌ رزمی‌ دشمن‌ با مهارتی‌ قابل‌ تحسین‌ از تلفیق‌ موانع‌ طبیعی‌ و مصنوعی‌، سد رعب‌انگیز و نفوذ ناپذیری‌ را خلق‌ کرده‌ بود که‌ رسیدن‌ به‌ آن‌ سویش‌ را غیر ممکن‌ می‌ساخت‌.
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
به‌ ابتکار سرهنگ‌ صیاد، قرارگاه‌ مشترک‌ ارتش‌ و سپاه‌ برپا شد. در ابتدای‌ جلسه‌ سرهنگ‌ خود قرآن‌ خواند و سپس‌ فرماندهان‌ حاضر با او دعای‌ فرج‌ را زمزمه‌ کردند. اکنون‌ او به‌ یکی‌ از آرزو‌های بزرگش‌ دست‌ یافته‌ بود و به‌ آینده‌ این‌ وحدت‌ که‌ سفارش‌ همیشگی‌ امام‌ بود، بسیار خوشبین‌ بود و نیز بسیار نگران‌. اما هر چه‌ که‌ بود به‌ خدا توکل‌ کرد و در این‌ راه‌ پیشقدم‌ شد. در این‌ جلسات‌ همیشه‌ نگران‌ بودیم‌ که‌ اگر بچه‌‌های سپاه‌ و ارتش‌ را تنها بگذاریم‌، ممکن‌ است‌ روی‌ اختلاف‌ فرهنگ‌هایی‌ که‌ دارند، به‌ صورت‌ داغ‌ باهم‌ درگیر شوند. این‌ بود که‌ سعی‌ می‌کردیم‌ من‌ و برادر رضایی‌ روی‌ جلسات‌ اشراف‌ داشته‌ باشیم‌. همیشه‌ در جلسات‌ حضور داشتیم‌. دو وزنه‌ بودیم‌ که‌ همه‌ توجه‌ داشتند و رعایت‌ حال‌ را می‌کردند.
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
هنوز بیست‌ روزی‌ از فرماندهی‌ او نمی‌گذشت‌ که‌ قرارگاه‌ عملیات‌ نیروی‌ زمینی‌ در جنوب‌، مرکز تجمع‌ استادان‌ بزرگ‌ جنگ‌ شد. به‌ دستور سرهنگ‌، دانشکده‌ فرماندهی‌ و ستاد (دافوس‌) موقتاً تعطیل‌ شد و استادان‌ دانشمند آن‌ به‌ جبهه‌ آمدند تا در ستاد فرماندهی‌ تجارب‌ علمی‌ خود را در عمل‌ پیاده‌ کنند. نخستین‌ مأموریت‌ آنان‌ طرح‌ریزی‌ ده‌ عملیات‌ بزرگ‌ بود.
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
منظورشان‌ این‌ بود که‌ وجود نیرو‌های مردمی‌ و پاسداران‌ در میان‌ ارتش‌، باعث‌ خواهد شد نیرو‌های ارتشی‌ هم‌ از کارآیی‌ بیفتند و بی‌نظمی‌ بر آن‌ها حاکم‌ شود. اما عملیات‌ ثامن‌الائمه‌ که‌ با حضور یگان‌‌های لشکر ۷۷ خراسان‌ و ۱۵ گردان‌ از سپاه‌ انجام‌ شد، درستی‌ اعتقاد سرهنگ‌ صیاد را به‌ اثبات‌ رساند. در این‌ عملیات‌ برای‌ نخستین‌ بار در عمر یک‌ ساله‌ جنگ‌، پیروزی‌ بزرگی‌ نصیب‌ ایران‌ شد.
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
او هنگامی‌ برای‌ شکست‌ حصر آبادان‌ پیشنهاد عملیات‌ مشترک‌ ارتش‌ و سپاه‌ را کرد که‌ هیچ‌ یک‌ از فرماندهان‌ عالی‌رتبه‌ ارتش‌ نمی‌توانستند آن‌ را بپذیرند. آن‌ها که‌ خود عمدتاً از دوستان‌ و وفاداران‌ نظام‌ جمهوری‌ اسلامی‌ بودند، به‌ کارآیی‌ نیرو‌های مردمی‌ و سپاه‌ و بسیج‌ باور نداشتند و می‌گفتند در این‌ صورت‌ به‌ یار نرسیده‌ از دیار هم‌ باز خواهیم‌ ماند!
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
از این‌ به‌ بعد عملیات‌ با مشارکت‌ کامل‌ سپاه‌ پاسدارن‌ انقلاب‌ اسلامی‌، از مرحله‌ طرحریزی‌ تا اجرا بوده‌ و سپاه‌ پاسدارن‌ با بسیج‌ نیرو‌های مردمی‌ قادر به‌ تهیه‌ نیروی‌ مورد نیاز برای‌ اجرای‌ عملیات‌ آفندی‌ وسیع‌ می‌باشد و لذا با تهیه‌ توان‌ رزمی‌ کافی‌ که‌ از مشارکت‌ نیرو‌های مردمی‌ و ارتش‌ به‌ دست‌ می‌آید، اجرای‌ عملیات‌ آفندی‌ وسیع‌ و قاطع‌ بر علیه‌ دشمن‌ امکان‌پذیر می‌گردد.» سرهنگ‌ صیاد نام‌ این‌ ترکیب‌ را ادغام‌ مقدس‌ گذاشته‌ بود.
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
از این‌ به‌ بعد عملیات‌ با مشارکت‌ کامل‌ سپاه‌ پاسدارن‌ انقلاب‌ اسلامی‌، از مرحله‌ طرحریزی‌ تا اجرا بوده‌ و سپاه‌ پاسدارن‌ با بسیج‌ نیرو‌های مردمی‌ قادر به‌ تهیه‌ نیروی‌ مورد نیاز برای‌ اجرای‌ عملیات‌ آفندی‌ وسیع‌ می‌باشد و لذا با تهیه‌ توان‌ رزمی‌ کافی‌ که‌ از مشارکت‌ نیرو‌های مردمی‌ و ارتش‌ به‌ دست‌ می‌آید، اجرای‌ عملیات‌ آفندی‌ وسیع‌ و قاطع‌ بر علیه‌ دشمن‌ امکان‌پذیر می‌گردد.»
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
رفتیم‌ در جلسه‌. در آن‌جا مسؤولین‌ حضور داشتند. چهار فرمانده‌ لشکر ارتش‌ هم‌ در جلسه‌ بودند. وقتی‌ وارد شدم‌، با خود گفتم‌: با این‌ها چگونه‌ برخورد کنم‌. چون‌ سن‌ و سالشان‌ از من‌ بالاتر بود و من‌ عملاً سرگرد بودم‌. درست‌ است‌ به‌ من‌ سرهنگی‌ موقت‌ داده‌ بودند ولی‌ در ارتش‌ فرهنگ‌ درجه‌ مطرح‌ است‌. حتی‌ یک‌ روز ارشدیت‌ هم‌ حرف‌ است‌ و یکی‌ که‌ نسبت‌ به‌ دیگری‌ ارشدتر است‌، احساس‌ امتیاز می‌کند، چه‌ برسد به‌ این‌ که‌ چند سال‌ ارشدتر باشد و دوره‌‌های بیش‌تری‌ دیده‌ باشد!
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
علی‌ فردای‌ آن‌ روز را هم‌ در منطقه‌ ماند. کار پاکسازی‌ بوکان‌ و استقرار نیرو در آن‌جا تا نزدیک‌ غروب‌ طول‌ کشید. غروب‌ به‌ ارومیه‌ برگشت‌ تا به‌ تهران‌ برود. باید خود را به‌ جلسه‌ شورای‌ عالی‌ دفاع‌ آن‌ شب‌ می‌رساند. فرصت‌ هیچ‌ کاری‌ نداشت‌ حتی‌ لباس‌ رزمش‌ را هم‌ عوض‌ نکرد با همان‌ لباس‌ خاکی‌ رنگی‌ که‌ هیچ‌ درجه‌ای روی‌ شانه‌اش‌ نبود و خود آن‌ را لباس‌ بسیجی‌ نامیده‌ بود، به‌ سوی‌ تهران‌ به‌ راه‌ افتاد. تو هواپیما یادش‌ آمد که‌ ژـ ۳ قنداق تاشویی‌اش‌ هم‌ در دستش‌ است‌!
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
ناخودآگاه‌ غم‌ و کراهتی‌ در قلبم‌ احساس‌ کردم‌. با شنیدن‌ این‌ که‌ شده‌ام‌ فرمانده‌ نیروی‌ زمینی‌ ارتش‌، احساس‌ غم‌ به‌ من‌ دست‌ داد. ریشه‌ یابی‌ کردم‌ که‌ این‌ غم‌ از چیست‌؟ غم‌ را از فشار مسؤولیت‌ و سنگینی‌اش‌ و ناتوانی‌ خودم‌ برای‌ اجرای‌ آن‌ دیدم‌. اگر بخواهیم‌ تمام‌ حساب‌ها را به‌ خدا برسانیم‌، آدم‌ برای‌ انجام‌ وظیفه‌ و هر تکلیفی‌ که‌ انجام‌ می‌دهد، مورد بازخواست‌ قرار می‌گیرد. عجیب‌ تحت‌فشار قرار گرفتم‌. احساس‌ کردم‌ که‌ خدایا، ما همین‌ طوری‌ داشتیم‌ کار می‌کردیم‌، تازه‌ با این‌ فشار و سختی‌، توی‌ دور افتاده‌ بودیم‌ که‌ بتوانیم‌ میدان‌ را بفهمیم‌ و احساس‌ تسلط‌ کنیم‌. هنوز این‌ کار تمام‌ نشده‌، کار سخت‌تر از آن‌ روی‌ دوشم‌ گذاشتی‌!
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
سرهنگ‌ صیاد، انتصابش‌ را دیرتر از همه‌ مردم‌ ایران‌ فهمید. او آن‌ روز تا شب‌ مشغول‌ جنگ‌ با ضدانقلاب‌ بود. به‌ همت‌ او مقاومت‌ ضدانقلاب‌ در آن‌ محور درهم‌ شکست‌ و نیرو‌های اسلام‌ توانستند غروب‌ به‌ آستانه‌ شهر بوکان‌ برسند. اکنون‌ همه‌ نیروها از هر دو سو منتظر فرمان‌ او برای‌ حمله‌ به‌ شهر بودند، اما او گفت‌: «تا فردا صبح‌ کسی‌ حق‌ ندارد به‌ سوی‌ شهر تیری‌ بیندازد.» هر چند این‌ فرصت‌ باعث‌ می‌شد ضدانقلاب‌ از تاریکی‌ شب‌ استفاده‌ کند و به‌ نقطه‌ دیگری‌ بگریزد، اما در عوض‌ شهر بدون‌ درگیری‌ جدی‌ و آسیب‌ دیدن‌ افراد بی‌گناه‌ پاکسازی‌ می‌شد. سرهنگ‌ بعداز توجیه‌ این‌ نظر به‌ فرماندهانش‌ به‌ سوی‌ قرارگاه‌ برگشت‌.
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
آقای‌ ری‌شهری‌ نیز از این‌ نظر دفاع‌ کرد و بعد معلوم‌ شد نظر شورای‌ عالی‌ دفاع‌ هم‌ همین‌ بوده‌ است‌. صیاد آن‌ روز جوان‌ترین‌ فردی‌ بود که‌ به‌ چنین‌ سمت‌ مهمی‌ منصوب‌ می‌شد. مسؤولیتی‌ که‌ سال‌‌های پیش‌ سرلشگر پیری‌ برایش‌ پیش‌بینی‌ کرده‌ بود! تیمسار یوسفی‌ در پشت‌ سر ستوان‌ علی‌ صیاد شیرازی‌ گفته‌ بود: «نام‌ این‌ آدم‌ را به‌ خاطر بسپارید. من‌ در ناصیه‌ این‌ جوان‌ آن‌قدر لیاقت‌ می‌بینم‌ که‌ اگر بخت‌ یارش‌ باشد و از شر حاسدان‌ در امان‌ بماند، روزی‌ فرمانده‌ نیروی‌ زمینی‌ ارتش‌ ایران‌ شود!»
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
وقتی‌ دید نیروهایش‌ آن‌ قدر بی‌احتیاطند که‌ حتی‌ توپ‌ها را به‌ خط‌ اول‌ جنگ‌ آورده‌اند، دادش‌ درآمد و دستور داد هر چه‌ سریع‌تر توپ‌ها و توپچی‌ها را نجات‌ دهند. در زیر گلوله‌‌های دشمن‌ این‌ کار انجام‌ گرفت‌ و او به‌ نقطه‌ دیگری‌ رفت‌. آن‌ روز و در آن‌ لحظه‌ هیچ‌ کس‌ نمی‌دانست‌ که‌ این‌ سرهنگ‌ در لباس‌ بسیجی‌ که‌ آرام‌ و قرار ندارد و در زیر آتش‌ بی‌امان‌ دشمن‌، پشت‌ ترک‌ محافظ‌ سابق‌ قاسملو، هر لحظه‌ از نقطه‌ای به‌ نقطه‌ دیگری‌ سر می‌کشد، فرمانده‌ نیروی‌ زمینی‌ ارتش‌ جمهوری‌ اسلامی‌ ایران‌ است‌! حتی‌ خودش‌ هم‌ نمی‌دانست‌!
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
اتفاقاً چند روز پیش‌ از این‌ عملیات‌، عملیات‌ دیگری‌ هم‌ در جنوب‌ شروع‌ شده‌ بود. عملیات‌ ثامن‌الائمه‌ (ع‌) برای‌ شکستن‌ محاصره‌ آبادان‌. این‌ نخستین‌ عملیات‌ بزرگ‌ ایران‌ در جبهه‌ جنگ‌ با عراق بود. هر چند سرهنگ‌ صیاد در آن‌جا نبود ولی‌ در پیروزی‌ آن‌ عملیات‌ نقش‌ مؤثری‌ داشت‌، زیرا طرح‌ اولیه‌ این‌ حمله‌ از او بود.
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰
بوکان‌ اکنون‌ تنها شهر کردنشین‌ کشور بود که‌ هم چنان‌ گرفتار سلطه‌ ضدانقلاب‌ بود. اگر این‌ شهر آزاد می‌شد ارتباط‌ دو استان‌ کردستان‌ و آذربایجان‌ غربی‌ بعد از دو سال‌ دو باره‌ برقرار می‌شد. پیش‌ از این‌، در روزگار حاکمیت‌ بنی‌صدر سرهنگ‌ صیاد مصمم‌ به‌ فتح‌ آن‌ شهر شده‌ بود که‌ از کار برکنار شد و عجیب‌ این‌ که‌ در همه‌ این‌ مدت‌ جانشینان‌ او حتی‌ این‌ شهر کوچک‌ را هم‌ نتوانسته‌ بودند آزاد کنند!
کاربر ۱۵۲۸۲۸۰

حجم

۹۸۶٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۸۴ صفحه

حجم

۹۸۶٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۶

تعداد صفحه‌ها

۳۸۴ صفحه

قیمت:
۱۱۵,۰۰۰
۵۷,۵۰۰
۵۰%
تومان