«من نمیخوام "نیمهٔ پر" رو ببینم. خوشبینی باعث میشه حالت تهوع بگیرم. منحرفانهست. انسان بعد از هبوط این دنیا فقط لیاقت بدبختی رو داره.»
phoenix
خانم تریکسی ذرهبینش را روی روزنامه گرفت و گفت «ای وای، چه بلایی سرش اومده.» بیچاره گلوریا. بهنظر میآمد که آسیب دیده. «این آقای رایلیه؟»
«بله. فکر کنم یادت اومد. اون میگه تو نامه رو نوشتی.»
«اون میگه من نوشتم؟» گلوریا رایلی دروغ نمیگوید. هیچوقت. راستگوترین آدم روی زمین. گلوریا همیشه دوستش بود. خانم رایلی خاطرات گردوغبارگرفتهاش را کاوید. شاید خودش نامه را نوشته بود. خیلی چیزها در زندگیاش اتفاق افتاده بود که دیگر به خاطر نمیآورد. «خب، فکر کنم من نوشتم. آره.
محمدرضا کریمی
بعضی اوقات آدمها را باید در موقعیتی که در آن بزرگ شدهاند دید تا بتوان درکشان کرد.
sherhan
نویسندهٔ بزرگ دوست و ولینعمت خوانندگانش است.
مکالی
Narges Ebad
کمبود غذا و آسایش بهجای تعالی بخشیدن به روح تنها باعث ایجاد شکلی از تشویش میشود و تمام انگیزههای نیک آدم را به تلاش برای سدجوع تقلیل میدهد.
seza68
«پارانویای من از حد گذشته یا شما منگولها واقعاً دارید راجعبه من حرف میزنید؟
phoenix
یک مولکول انسانی با حساسیتی فوقتصور.
ヽ( ´¬`)ノپری
«وجود من وجوه بسیار دارد
phoenix
من و مادرم میتوانستیم سعادتمندانه در کلبهای کپکزده در زاغهها بیهیچ بلندپروازی در آرامش زندگی کنیم، آسودهخاطر بپذیریم که ناخواستهایم و جان کندن برای رسیدن به هر هدفی بیمعناست.
phoenix
من واقعاً دهشتی را که سیاهان قادرند در دل بعضی اعضای پرولتاریای سفید بیفکنند تحسین میکنم و آرزو داشتم (این یک اعتراف شخصی است) که دهشتی همانند آنان بیافرینم. سیاه فقط با سیاه بودنش موجب ارعاب میشود ولی من باید با نهیب و تشر به چنین نتیجهای دست یابم. شاید باید سیاه میشدم. فکر کنم سیاه غولپیکر ترسناکی میشدم که در وسائط نقلیهٔ عمومی ران پهناورم را مدام به ران خشکیدهٔ پیرزنان سفیدپوست میفشردم و چیزی ورای جیغ ناشی از ترس از حنجرهشان بیرون میکشیدم. ضمناً اگر سیاه بودم مادرم مرا برای یافتن شغل خوب تحت فشار نمیگذاشت چون اصولاً هیچ شغل آبرومندی برایم وجود نداشت.
Narges Ebad